5. «علت» اعراض از دین؛ «کهنگی» آن یا «الحاد» دیرین بشری؟
اینکه اسلام به امر اجتماع، اهتمام ویژه دارد با کارآمدی و ظرفیت اسلام در اداره امور اجتماع، دو امری است که اثبات اولی نمیتواند لزوماً به معنای اثبات دومی باشد، لذا ممکن است این شبهه پیش آید که، درست است اسلام به امور اجتماعی پرداخته، ولی زمانه آن سپری شده و برای مسائل اجتماعی بشر مناسب نیست. لذا علامه در پاسخ به این شبهه استدلالگونه که:” تفاوت اعصار، موجب ظهور اسلام و نسخ ادیان سابق شد، پس تفاوت این عصر با عصر ظهور اسلام نیز، موجب و مقتضی نسخ شرائع اسلام و وضع قوانین دیگری است که قابل انطباق با مقتضیات عصر حاضر باشد” آن است که:” در تشریع دین، آنچه ملاک است حقیقت وجود انسانی است نه کمال مادی طبیعی او، و آنچه موجب این خلط شده است ولوع و آزمندی آنان در ابحاث اجتماعی مادی است و ماده؛ مانند اجتماع مبنی بر آن، در حال تحول و تکامل است. آنان گمان کردهاند اجتماعی که دین در نظر داشته است، نظیر آن اجتماع مادی و جسمانی است که آنها در نظر میگیرند، لذا حکم به تغییر و نسخ آن میدهند. اگر كسى بخواهد اثبات كند که قوانين اسلام، ناقص بوده و باید نسخ شود، بايد فرد يا اجتماعی دينى را بیابد كه توأمان جامع «تربيتهاى دينى» و «زندگى مادى» است و ببیند آيا در آنجا، نقصی كه محتاج به تكميل باشد و يا جهت ضعفی که نیازمند تقویت است، وجود دارد یا خیر؟ که اگر چنين فرد یا اجتماعى یافت شد، آن وقت ادعا شود که دين اسلام، ديگر براى بشر امروز كافى نيست.”[105]
البته جوابی که ایشان در اینجا داده است، ناظر به مرحله ثبوت و حقیقت است ولی از لحاظ عالم اثبات و واقعیت، علامه این را میپذیرد که چه بسا امروزه مردمان، تمایلی به برقراری احکام دینی نداشته باشند ولی این امر، نباید موجب نومیدی گردد. ایشان با طرح شبههای مشابه که میگوید: “سنّت اجتماعی اسلام؛ برخلاف سنتهای تمدن امروزی، در شرائط موجود غیرقابل اجراء است بدین معنا که اوضاع دنیای حاضر، با احکام اسلام سازگاری ندارد”، آن را سخنی مسلّم ولی بینتیجه و فاقد دلالت بر مدعا دانسته و میافزاید: “همه سنتهایی که امروزه در جامعه انسانی وجود دارند، زمانی موجود نبودند و وقتی که ظاهر شدند، اوضاع عمومی، علیه آنها بود پس به پاخاستند و با سنتهای سابق منازعه کردند، گاهی به آنها ستم شد و در بار اول، عقب نشستند سپس بار دوم و سوم بپاخاستند تا اینکه غلبه یافته و تسلط یافتند و گاهی نیز به سبب مساعد نبودن عوامل و شرائط، از بین رفتند و منقرض شدند. اسلام هم از این کلیت مستثنی نیست و از جهت طبیعی و اجتماعی مانند دیگر سنتهاست. پس حال آن از حیث تقدم و تأخر و پشتگرمی به عوامل و شرائط، حال سایر سنن است و حال امروزی اسلام، ضعیفتر از حال آن در زمان دعوت نوح(ع) و ابراهیم(ع) و محمد(ص) نیست. پیامبر اکرم(ص) زمانی قیام کرد که یاوری جز یک مرد و یک زن نداشت ولي به تدريج به پيروانش افزوده شد تا اینکه با نصرت الهی، اجتماع صالحی را تشکیل دادند. همين نمونه، با اينکه عمري کوتاه و منطقهای کوچک داشت، ديري نپائيد که در کمتر از نیم قرن، بر مشارق و مغارب زمین سيطره يافت و تحولاتی ریشهدار و جوهری در تاريخ برجای گذاشت. “[106]
اسلام صلاحیت خود را برای هدایت انسان به سوی سعادت، به اثبات رسانده و غایت اجتماع آن، سعادت حقیقی عقلی است به این معنا که انسان، راه اعتدال را در اقتضائات قوایش در پیش گیرد و آن مقدار با مشتهیات نفس همراهی کند که نه تنها مانع معرفت خدا از طریق عبودیت نشود بلکه مقدمهای برای رسیدن به آن باشد، لذا از این روست که اسلام، قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل قرار داده است؛ عقلی که فطرتاً خواهان تبعیت از حق است و نیز از همین روی، از کارهایی که عقل سلیم را فاسد میکند، به شدت منع کرده است؛ چیزی که به هر حال، موافق طبع عامه مردم نیست و فرورفتگی عجیب آنان در اهواء نفس و آرزوهای طولانی، موجب دفع اسلام و آموزههایش میشود در حالی که در سوی مقابل، غایت تمدن امروزین، تمتع از ماده است و واضح است که چنین غایتی، حیاتی احساسی را به دنبال دارد که تابع میل نفس است و فرقی نمیکند که آن میل، موافق و مطابق با حق و عقل باشد یا نباشد و تنها زمانی از عقل تبعیت میکند که با غایت و غرض نفس مخالف نباشد. لازمه آن، این است که جامعهای که وضع آن چنین است، به رذائل شهوت و غضب که موافق هوای نفس است، عادت کند و در نتیجه، بسیاری از کارهایی که دین آنها را «قبیح» میشمارد، «وجیه» بیانگارد و با گستاخی، فضائل اخلاقی و معارف عالیه را به بازی بگیرد.[107] با تأمل در این اختلاف، علت اینکه تمدن غربی به مذاق جامعه بشری اوفق است و سنت اجتماع دینی، چنین موافقتی با طبع عموم مردمان ندارد، روشن میشود و البته باید متذکر این مطلب نیز شد که این تنها تمدن غربی نیست که مورد موافقت طبع مردمان است و آن را بر سنت دینی ترجیح میدهند بلکه جمیع سنتهای رایج در دنیا؛ از قدیمترین اعصار انسانی و از عصر بدویها تا زمان معاصر و تمدن جدید، در این خصوصیت مشترک هستند که مردمان در اولین مراحل عرضه، آنها را بر سنت دینی که داعی به حق است، ترجیح میدهند برای آنکه در مقابل مادیگرایی شرکآلود خاضع هستند و اگر دقت شود معلوم میگردد که تمدن عصر حاضر نیز، چیزی جز تألیف سنتهای مشرکانه پیشین نیست الا اینکه آن سنتهای بتپرستی از حالت «فردی» به «اجتماعی» و از مرحله «ساده» به «پیچیده و دقت فنی» تغییر حالت داده است.[108]
اسلام متعرض هر معرفت ریز و درشت الهی فلسفی و اخلاق فاضله و قوانین فرعی دین اعم از عبادات و معاملات و سیاستها و مسائل اجتماعی و هر آنچه به فعل و عملکرد انسان مربوط میشود، شده است و همه آنها بر اساس فطرت و اصل توحید است به نحوی که اگر موشکافی شود، همه تفاصیل به یگانه اصل «توحید» برمیگردد و قوانین برآمده از آن اصل، به استناد آیاتی نظیر 42 سجده[109] و 9 حجر[110] همواره منطبق با مصالح انسان بوده و با مرور أزمنه و آمدن نسلهای جدید، دچار تغییر نمیشود و هیچ نسخی و هیچ قانون تحول و تکاملی بر آن حاکم نیست.”[111]
” از آنجا که سیاست تمدن معاصر، بنا نمودن احکام و قوانین بر اساس «تمتع مادی» است و کاری به امور دینی و اخلاقی ندارد، لذا مردمان را آزاد گذارده است تا در مورد آنها مطابق اراده و اختیار خود عمل کنند و این، همان معنایی است که از «آزادی» اراده میکنند؛ یعنی آزادی از بند تکالیف دینی و ملاحظات اخلاقی، ولی اسلام متعرض همه اعمال فردی و اجتماعی شده است و چیزی باقی نمانده است مگر آنکه در آن، قدم یا اثری از شرع اسلامی وجود دارد لذا مجال و مظهری برای آزادی به معنای الحادیاش در اسلام وجود ندارد. در اسلام نیز «آزادی» وجود دارد ولی آزادی از قید بندگی برای غیرخدای سبحان است. علامه پس از بیان فرق مفهوم آزادی در دو تمدن، میافزاید: “از عجايب امور، تکلّفی است که بعضي از محققین و مفسرين برای اثبات آزادی عقیده در اسلام، به صدر آيه 256 بقره[112] و آیات مشابه آن استناد کردهاند، در حالی که اساس جمیع نوامیس اسلامی بر «توحید» استوار است، چگونه ممکن است آزادی عقائد مشروع باشد، آیا چنین چیزی، تناقض صریح نیست!؟ ادعای آزادی عقیده مانند اعلام آزادی شهروندان در عمل به قوانینی است که در کشور وضع میشود!”[113]
1-3-6. «تمدن» و «اقتضای زمان»؛ بهانه هدم دین
مرحوم علامه در تفسیر آیه 7 آلعمران[114] و در بحث از آیات متشابه، منشأ اکثر بدعتها و أهواء و مذاهب فاسده و فرقههای اسلامی منحرف را که بعد از نبی اکرم(ص) پدید آمدند، تبعیت از متشابهات و تأویل آیات بر خلاف مرضیّ خدای سبحان دانسته و افزوده است: “در میان این قبیل انحرافات، طائفهای گفتهاند که احکام دینی همانا فقط راهی برای وصول به سعادت است و اگر راهی بهتر و نزدیکتر از آن برای رسیدن به سعادت وجود داشته باشد، سلوک آن طریق، متعیّن میشود، طائفه دیگری گفتهاند غرض از وضع «تکالیف»، رسیدن به کمال است و زمانی که یک انسان کامل شد، دیگر معنایی برای بقای تکالیف وجود ندارد. این گونه سخنان انحرافی در حالی است که در عهد رسول خدا(ص)، همه احكام و فرائض و حدود و سایر سياستهای اسلامي اقامه میگشته و هیچ یک از آنها استثناء نمیشده است تا اینکه بعد از رحلت ایشان(ص)، روز به روز و حکمی بعد از حکم دیگر، به دست حکومتهای اسلامی ناقص و ساقط میشود و عذر باطلکنندگان حکم و یا حدّ آن است که: “همانا دین فقط برای صلاح دنیا و اصلاح مردم تشریع شده است و آنچه آنها وضع کردهاند برای حال مردم آن روز، صالحتر است”، تا اینکه کار به جایی رسید که گفته شد: “همانا تنها غرض از شرائع دین، آن است که با اجرایش، دنیا اصلاح شود و دنیای امروز، سیاست دینی را نمیپذیرد و آن را هضم نمیکند، بلکه خواهان وضع و اجرای قوانینی است که تمدن امروزی آن را بپسندد” یا گفته میشود: “همانا انجام اعمال دینی برای پاک کردن قلوب و هدایت آن به فکر و اراده صالح است در حالی که قلوب مردمان امروز که با تربیت اجتماعی خو گرفته است و نفوس آنها، وقف بر خدمت به خلق است، بینیاز از پاک شدن با امثال وضوء و غسل و نماز و روزه است.” حال اگر در اين سخنان و امثال آن؛ که به علت زیادی، قابل شمارش نیست، دقت شود و در آیه مورد بحث تأمل گردد، هيچ شکي در صحت این ادعا که “منشأ انحرافات، تبعیت از متشابهات و تأویل آیات است”، باقي نميماند و تصدیق میشود که این فتنهها و محنتهایی که گريبان اسلام و مسلمين را گرفته، منشأي جز پيروي متشابه و تأويل آیات قرآن ندارد.[115]
1-3-7. القاء عدم تضاد میان «دین» و «تمدن الحادی»؛ سیاست جدید ملحدان
علامه با اشاره به تلاشها برای ایجاد أنس و ألفت میان «دین» و «تمدن الحادی» و خطرات ناشی از آن، اظهارات دو تن از شخصیتهای مذهبی را به عنوان شاهد آورده است. شاهد اول، دکتر ژوزف شيتلر؛ استاد علوم ديني در دانشگاه لوتران شيکاگو است که گفته: “نهضت ديني جدید در آمريکا، چيزي جز تطبيق دين بر مجموعهای از شئون زندگی در تمدن جديد، و اثبات اینکه “تمدن حاضر، تضادی با دین ندارد”، نيست. در نهضت مزبور، این خطر وجود دارد که عامّه مردمان معتقد شوند تدیّن آنها به دین حق، از نتائج تمدن حاضر است و این اعتقاد، مانع آن شود که اگر روزی نهضتهای دینی حقیقی ظهور کنند، متدیّنان به آن ملحق شوند.” شاهد بعدی، دکتر جرج فلوروفسکي؛ بزرگترين مدافع روسي کليساي ارتدوکس در آمريکا است که گفته بود: “تعليمات ديني در آمريکا، جز دلخوشی کاذبی برای دلها نیست، چون اگر نهضت دینی زنده و حقیقی بود، باید بر تعلیمات عمیق واقعی تکیه میکرد.[116] علامه سپس با بیان ضرورت نگاه به مراحل ظهور و نزول کاروان دين، سیر حوادث را چنین روایت میکند: “دعوت با نام «احياء» دين و عقيده و اخلاق و ملکات حسنه و شریعت آغاز شد ولی با «الغاء» جمیع آنها و قرار دادن تمتع حیوانی به جای آن» خاتمه یافت و اين وضعیت، تکامل تدریجی انحراف نخستینی بود که از جانب پولس و یاریگرانش واقع شد؛ همو که مردم او را «پولس قدیس» يا پولس حواري» میخواندند! پس اگر آنان، این تمدن حاضر را؛ که به اعتراف دنيا، انسانيت را به نابودي تهديد ميکند، «تمدن پولسي» نام مینهادند، سزاوارتر به تصدیق بود از اینکه بگویند: «حضرت مسيح(ع)، رهبر اين تمدن و مدنیت جدید و حامل پرچم آن است!”[117]
1-3-8. تأثیر اعمال در درک حقایق
علامه در تفسیر آیه 19 مائده[118] به حقایقی اشاره کرده است که دانستن آن، به تحلیل رفتار افراد مسرف و مترف و حلفای شهوت و باغیان طاغی و ظالمان مفسد حیات اجتماعی که در پرتگاههای شهوات خوض میکنند و معتکف لذائذ شرب و سماع و وصال هستند، کمک میکند. به گفته علامه، “آنان نمیتوانند در واجبات انسانی و امور مهمی که مردان شجاع در آن به رقابت میپردازند تفکر کنند در حالی که روح شهوت در «نشست و برخاست» و «اجتماع و افتراق»شان نفوذ کرده است و همچنین، طاغیان مستکبر قسیّالقلبی که نمیتوانند رأفت و شفقت و رحمت و خضوع و تذلل را تصور کنند و «حیات»شان، مانند «حال» خبیثشان است و آنان در جمیع حالات «تکلم و سکوت» و «دیدن و چشمبستن» و «اقبال و ادبار» بر آن حال هستند، همه اینان در علوم راه خطا میروند و هر طائفهای از آنان، بر آن علوم و افکار مقلوب و منحرفی که دست یافتهاند، فرو میاُفتند و از آنچه ورای آن، از قبیل علوم نافع و معارف حقه انسانی است، غافل میشوند چرا که معارف حقه و علوم نافع برای انسان محقق نمیشود جز زمانی که اخلاق صالح شود و فضایل ارزشمند انسانی که همان «تقوا» است، در او موجود باشد. این «اعمال صالح» است که «اخلاق حسنه» را حفظ میکند و «اخلاق حسنه» نیز، «معارف حقه» و «علوم نافع» و «افکار صحیح» را حفظ میکند. مطابق آیه 59 مریم[119]، تبعیّت از شهوات، به سوی گمراهی سوق میدهد و آیه 146 اعراف[120] نیز دلالت بر آن دارد که اسیران قوای غضبيه، از فهم آیات و تبعیت از حق بازداشته شده و به سوی ضلالت رانده میشوند چرا که از حق غافل هستند، همچنانکه در آیه 179 اعراف[121] یادآور می شود که قلوب و چشمان و گوشهای غافلان، از نیل به آنچه انسان سعید در انسانیت به آن دست مییابد، به کنار هستند و تنها به چیزهایی دست مییابند که چارپایان یا پستتر از چارپایان به آن دست مییابند و آن، افکاری است که تنها بهائم علفخور و جانوران درنده آن را درست میداند و به آن مایل است.”[122]