زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

2-5. معنامحور و دارای زیست ساده (در مقابل ماده‌محور و تجمل­ گرا)

از آنجا که اسلام، زندگی مادی را وسیله ای برای تأمین حیات اخروی می داند، در تعارض بین ماده و معنا، و در دوَران امر بین متاع مادی و عمل معنوی، دومی را ترجیح می دهد. بر اساس معنامحوری است که شهروند مؤمن، روزه را بر افطار، انفاق را بر پس انداز، جهاد را بر عافیت طلبی، رضای خالق را بر مخلوق، سختی و رنج را بر آسانی و لذت، فقر را بر ثروت، و ذلت را بر عزت ترجیح می دهد. بنا بر آموزه قرآنی، آنچه در روز قیامت ارزش دارد، قلب سلیم است[514] نه اموال و اولاد[515] و از این رو است که «مؤمن»، بینا و بصیر، و «کافر»، کور و کر دانسته شده است.[516] از جمله اهداف نقل داستانهای انبیاء و اولیای الهی در قرآن نیز، افاده چنین پیامی است. ابراهیم (ع)، آتش[517] را بر عافیت، و خدا را بر فرزندش ترجیح داد؛ یوسف (ع) در زمان تعارض «زندان» به عنوان خسارتی دنیوی و «زنا» به عنوان زیانی اخروی، و در دوراهی «ذلت با پاکی» و «عزت با آلودگی»، اولی را برگزید؛[518] همو که به سبب تربیتی الهی، این انتخاب درست را؛ نه به خود بلکه، به رحمت الهی منتسب دانست.[519]

بر همین اساس معنامحوری است که خاسر واقعی از منظر دین، کسی است که آیات الهی را تکذیب کند، گرچه از حیث مالی، وضعیت روبراهی داشته باشد[520] و نیز از همین روی است که گرامی ترین انسانها نزد خدا، پرهیزکارترین آنهاست[521] و علت برخورداری نیکو و خیر یک بنده، میزان قرب او[522] و سبب تمجیدش، صبر و اوّابی او،[523] و سبب دخول جاودانه در بهشت و دسترسی به خواسته های دل، قلب منیب اوست.[524]

بنا بر تعالیم قرآنی، آنچه انسان برای آخرت می فرستد بهتر از آن چیزی است که برای دنیا صرف می کند[525] و آنچه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است[526] و مجاهده با اموال و انفس، بهتر از ذخیره و سالم نگهداشتن آنها است.[527] بنا بر توصیه قرآن، در زمان برپایی نماز جمعه و جماعت که امری معنوی است، آن را بر داد و ستد و تجارت مقدم بدارند و تحصیل منافع مادی را؛ که آن هم فضلی از جانب خداست، به بعد از آن موکول کنند[528] و کسانی را که خلاف آن توصیه عمل می کنند و «ماده» را بر «معنا» ترجیح می دهند، به گرفتار شدن در بلایای الهی تهدید می کند.[529]

همچنانکه آب شیرین گوارا، با تلخ ناگوار؛ کور با بینا؛ تاریکی با نور؛ سایه با آفتاب؛ و زنده با مرده برابر نیست،[530] نسبت میان امر مادی و معنوی نیز، به همان گونه است. مردانی به این خاطر ستوده می شوند که قصد تطهیر دارند و اراده کرده اند دل از «ماده» برکنده و به عالم «معنا» معلق اش کنند.[531]

در عِداد نعمات الهی در بهشت، پس از ذکر برخی از آنها؛ که جنبه مادی دارند، نعمت «رضایت خدا» را بالاتر از همه آنها، و فوز اکبر می داند.[532] و در سوی مقابل، کسانی که از معنا و ایمان به خدا تهی هستند، نجس[533] و حیوان و چارپا[534] خوانده شده اند.

به جرأت می توان گفت بعد از ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح، برجسته ترین آموزه قرآنی، تاکید بر عدم دلبستگی به دنیا است که مهمترین راه حصول آن؛ و یا شاید بهتر است گفته شود تنها راه آن، ساده زیستی و پرهیز از آلودگی به تجمل گرایی است. آنچه در تعالیم قرآنی به آن توصیه اکید شده، عمران دار آخرت است چرا که زندگی حقیقی، آنجاست.[535] در اهمیت این شاخصه تمدن اسلامی همین بس که، بیش از پنجاه آیه قرآن، به مذمت دنیا و دلبستگی به آن اختصاص یافته است.

دستور این است که، در آنچه خدا از مال و امکانات به آدمی داده است، باید آخرتش را با آن بجوید[536] و البته در این میان، افراط نیز پسندیده نیست و مؤمن، نباید به خاطر تأمین مصلحت ابدیت، سهم زندگی موقت دنیا را نادیده بگیرد و همچون قضیه ابتلای سلیمان، نصیب یک درصدی دنیا را نیز، به سهم نود و نه درصدی آخرت ملحق کند[537] و خود را به طور کل، از زندگی دنیوی محروم کند؛[538] نصیبی که مطالعه سیره پیامبر (ص)؛ به عنوان اسوه حسنه، سطح آن را مشخص می کند.[539] روند زندگی شهروند مؤمن باید به گونه ای باشد که نشان دهد، او زندگی دنیا را، کالایی فریبا؛[540] در مقایسه با آخرت، اندک؛[541] گذرا و عرضی؛[542] اسبابی برای بازی[543] و وسیله ای برای عذاب[544] می داند و کسانی را که به جای بازیچه گرفتن دنیا، دین را به بازی گرفته اند، رها می کند و تعالیم قرآن را در مورد لزوم دل نبستن به آنان گوشزد می کند تا گرفتار اعمال ناشی از فریفته شدن به دنیا نشوند.[545] او را با فراموش شدگان الهی کاری نیست.[546] مؤمن، در ستیز قولی و فعلی با کسانی است که زندگی گذرای دنیا را بر حیات ابدی آخرت ترجیح داده اند، برای او مهم نیست که در این ستیز، پیروز شود یا مغلوب، آنچه مهم است وظیفه ای است که ادا کرده است و اجر بزرگی است که انتظارش را می کشد.[547]

او در برابر مجذوبان دنیا که امثال وی را به علت بی اعتنایی به دنیا، مسخره می کنند، صبور است. دست بالای او در آخرت، پاداش روزهای صبوری اش و پاسخ استهزاءکنندگان او خواهد بود.[548] او در برابر جلوه گری های دنیا؛ در برابر شیفتگی به زنان و فرزندان و مال و مقام و مرکب و مزرعه، مقاومت می کند و به آنچه در نزد خداست، چشم می دوزد.[549] وی، نتیجه اعمال آنهایی را که اموال خود را برای زندگی دنیوی هدر می دهند، به مانند کشتزاری می بیند که بادی سرد و شدید، آن را نابود کرده است؛ ثمره ای که نتیجه ستم به خود در نتیجه انکار انذار ناصحان است.[550] شهروند مؤمن، به گونه ای عمل می کند که وقتی جنیان و انسیان در آخرت ملامت می شوند که چرا علی رغم هشدار فرستادگان، فریب زندگی دنیوی را خوردند ،[551] وی را شامل نشود.

بدیهی است که مطابق قاعده تزاحم، هر مقدار وقت و انرژی که صرف یکی از دو موضوع غیرهمسو شود، دیگری را از همان میزان بهره رشد و پیشرفت، محروم می کند و فرد را از اشتغال به آن، باز می دارد و این قاعده، در قضیه دنیا و آخرت هم، چنین است و این انسان است که برمی گزیند وقت و انرژی خود را در کدامیک هزینه کند.[552] کسانی به خود ستم کرده [553] و خواهش های نفس، آنها را سنگین می کند و زمینی می شوند و به همین دنیای نقد عاجل راضی می گردند،[554] آنها کسانی هستند که نتیجه اعمالشان، به طور کامل در همین دنیا داده می شود و چیزی از ایشان کم و کاست نمی شود.[555] راهی که آنان در پیش گرفته اند، گمراهی است[556] و قاصد ترکستان، سر از کعبه در نمی آورد.[557] چنین کسانی که ثمره کفر و ضلالتشان، بهره مندی دنیوی است، نباید حال به ظاهر خوش آنها، شهروندان مؤمن را، به حیرت و غبطه وادارد،[558] چرا که حقیقت و باطن این خوشی های ظاهری، مکری الهی است تا مریدان دنیای عاجل، گرفتار دلخوشی به امور فانی شده و در حال کفر، جان سپارند[559] و روزگار خوش آنها، فتنه ای[560] برای ظاهربینان فاقد عقل باشد.

شهروند مؤمن با درک صحیح و توجه به اقتضائات قاعده تزاحم، راه نفسانی و پرجاذبه دنیا را رها کرده و طریق عاقلانه تحصیل آخرت و قرب الهی را در پیش می گیرد و همراه با دیگر مؤمنانی که صبح و شام به یاد خدایند، صبر پیشه می کند و دیدگانش از زندگی بی آلایش و الهی آنها، به سوی زندگی پرزرق و برق برخورداران غافل از خدا و تابع نفس، نمی چرخد.[561] او به لطف رهنمودهای ربّ علیم، می داند آن تابعان نفس، نادان هایی هستند که دانایی آنها، محدود به ظاهر دنیا است و از آخرت غافلند[562] و تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده است، در عین حال مى‏پندارند كار نيك انجام مى‏دهند![563] مثل دنیایی که آنها به آن دل خوش کرده اند، شبیه بارانی است که از آسمان فرود آمده، گیاهانی می روياند و همه جا سبز و خرم می شود و غافلان می پندارند که به بهره برداری از چنین فضا و موقعیتی، قادر هستند كه ناگاه، فرمان الهی در می رسد و آن صحنه برچیده می شود،[564] لذا توصیه دین به شهروند مؤمن آن است که، فریب مال و اولاد؛ که زیب و زیور روئین زندگی است، را نخورده و در اندیشه اعمال صالح ماندگاری باشد که نزد پروردگار از نظر ثواب بهتر، و از نظر امید بستن، نیکوتر است.[565] در این صورت است که، وضعیت اخروی او؛ که با تکیه بر وعده های نیکو، آخرت را بر دنیا ترجیح داده، با کسی که به بهره مندی از کالاهای فانی دنیا، بسنده کرده و روز حساب برای پاسخگویی به اعمال و عمر هدر داده اش، احضار خواهد شد، مساوی نخواهد بود.[566] چرا که او هشدارهای فریفته نشدن به زندگی دنیا[567] و بازیچه بودن[568] آن را جدی گرفته و ساده زیستی پیشه می کرد و غالب همت خود را، صرف آخرت می نمود. او تسلیم شیوه زندگی اکثریت مردمان؛ که مغلوب خوی مادی گرای نفس اند،[569] نشده و در این راه، استقامت به خرج می داد و راه خود را از کسانی که مرید دنیا بودند، جدا می کرد ولو اینکه از نزدکترین افراد به او بودند.[570] او نمی خواست با مصرف کردن نعمت های پاکیزه خود برای دنیا؛ که می توانست وسیله آبادی آخرتش باشد، سرمایه اش را هدر داده، آن را وسیله کبر و فسق خود کند و خودش را مستحق خطاب ملامت ملائکه گرداند.[571] او مهارت خود را صرف خانه سازی در دل کوه، برای فرار از مرگ نکرد،[572] بلکه هنر و مهارت او، مصروف کسب رضای خالق بود که پاداشش، جنتی است که عرض آن به درازای آسمان و زمین است.[573] او، سرمایه خود را صرف بازی و سرگرمی در ارتفاعات پست! دنیا نمی کرد[574] و نیازی به بنای عمارتهای استوار و باشکوه نمی دید، چرا که دنیا را نه «خانه قرار» بلکه، «جایی برای گذار» می دید.[575]

در آیه 61 سوره بقره؛[576] که به بیان عدم شکیبایی بنی اسرائیل بر طعامی واحد و درخواست روئیدنی هایی از زمین، جهت فراهم شدن امکان تهیه اطعمه متعدد، پرداخته است، پاسخ حضرت موسی (ع)، قابل تأمل است. ایشان چنین درخواستی را، با این پاسخ که آنها پست‏تر را در مقابل آنچه بهتر است، انتخاب مى‏كنند، تقاضایی غیرمعقول و تعجب آور قلمداد می کند.[577]

حضرت موسی (ع)، «طعام واحد» را؛ که از مصادیق بارز ساده زیستی است، «خیر» دانسته و برای دست یافتن به تقاضای موافق با نفسشان، آنها را به «هبوط! به شهر» رهنمون شد؛[578]جایی که اسباب تنوع طلبی فراهم است. عبارت «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ» می تواند تعریضی به نتیجه این درخواست باشد[579] یعنی کسانی که در برابر خواهش نفس به تنوع طلبی و لذت جویی، قادر به ایستادگی نباشند، باید برای تحصیل خواسته های آن، تن به ذلت و مسکنت بدهند؛ برای تأمین اقلام مایحتاج سفره رنگین، کاسه به دست، “به خدمت گرفته شدن” (استخدام) را گدایی کرده، ذلیل شوند و در پی اجابت خواسته های بلند بالای نفس، به خاک فقر و مسکنت بیوفتند!

علاوه بر آیاتی که در مذمت دنیاگرایی وجود دارد و به نوعی، صراحت در لزوم ساده زیستی و ترک تجمل گرایی دارد، نتیجه عمل به تعالیم دین نیز، تحقق همین امر است. به عنوان نمونه، نتیجه عمل به توصیه های مکرّر و مؤکّد به قرض دادن [580] و انفاق کردن؛[581] ولو به توفیقی ناخواسته، منجر به ساده زیستی می شود، زیرا کسی که به جای «انباشت» سرمایه جهت پیشرفت در اهداف اقتصادی و یا صرف آن برای افزایش سطح رفاه خود، به درخواست برادران ایمانی پاسخ مثبت داده و مال خود را بین آنان به قرض «توزیع» کند و یا با احساس وظیفه در قبال مستمندان، آن را به انفاق، «بذل» نماید، ضمن کمک به تحقق عدالت و رشد متوازن جامعه، به ساده زیستی خود؛ که برای رشد و کمال، مطلوب است، مدد می رساند.

اساسا در زندگی به سبک تمدن اسلامی، اموال مازاد بر نیاز، به جای صرف در تجملات و خواهشهای نفسانی، به صورت صدقاتی در می آید که مشکل فقرا و مساکین را حل می کند؛ برای عده ای شغل ایجاد می کند؛ قلوبی را به دین متمایل کرده و در نتیجه، علاوه بر اجر اخروی و جلب رضایت پروردگار، به افزایش انسجام ملی کمک می کند؛ دربندانی را آزاد می کند؛ بدهکاران را یاری می رساند؛ در راه ماندگانی را به مقصد می رساند و برای پررونق شدن راه خدا، هزینه می شود،[582] لذا مالی که می توانست با هزینه در جهت خواهش نفس، به افزایش فاصله طبقاتی بیانجامد و دلهای شهروندان را از هم دور کند و دلبستگی افراد را به دنیا بیشتر کند، صرف اموری می گردد که علاوه بر اجر اخروی و آبادانی حیات جاوید، منافعی را متوجه اجتماع کرده، و مشکلاتی را از آن برطرف می کند.