2-7. داشتن پشتوانه عقلی برای سبک زندگی پیشنهادی
از دیگر ویژگی های مهم سبک زندگی اسلامی، داشتن پشتوانه عقلی آن است.[628] مهمترین تکیه گاه در زندگی، آن است که، راهی که طی می شود، بر پایه عقل استوار باشد. «فقدان» چنین پشتوانه ای، هر نوشی را به نیش تبدیل می کند و «وجود» آن، از نیشها نوش می سازد. برای معتقد به هدفمندی خلقت جهان، رنجهای دنیا نیز، گنجی در آخرت است،[629] لذتهایش که جای خود دارد، ولی منکر آن، به سبب آینده ای نامعلوم و چه بسا مهلک، و فقدان پشتوانه عقلی مسیری که طی می کند، طرْفی از لذتها هم نمی بندد، رنجهایش هم که جای خود دارد. راهی که او می رود، آرزوی برگشتی در انتهای آن است؛[630] آرزویی غیرمستجاب!، خواهشی که شهروند مؤمن از آن بی نیاز است.کسی که بنیان عقیدتی اش، بر اساس ایمان به مبدأ و روزی که در آن پاداش و جزایی هست، استوار است، با کسی که بنای اعتقادی اش، بر لبه پرتگاه انکار، نهاده شده است، فاصله ای به دوری آسمان از زمین، و بهشت از جهنم دارد.[631]
شهروند دار اسلام، برای راهی که در پیش گرفته؛ علاوه بر معجزات منقول و مشهود، دلایل عقلی نیز دارد؛ دلایل اثبات صانع و دلیل «لزوم اعتنا» به خطری که بی اعتنایی به آن، زیانبار است و چه زیانی بدتر از زیان کفر!؟[632] او برای ماندن در این راه، امداد الهی را هم پشت سر دارد، نشانه های وجود مبدئی ماوراء الطبیعه در درون او و در جهان بیرون وجود دارد تا به هر جا بنگرد، روی خدا را بیند[633] ولی منکر مبدأ و معاد، برای انکار خود، دعوت هیچ معبود زمینی را در پشت خود ندارد تا با تکیه بر آن، آسوده و با آرامش روان، زندگی کند.[634] البته او هم به ضلالت راهی که پیش گرفته، آگاهی دارد[635] ولی آنچه مانع تفطن و تعقل اوست، نتیجه اعمال سوئی است که کسب کرده است.[636]
تکیه کننده به باورهای اسلامی، چنان اطمینانی از راه منتخب خود دارد که منکران آن طریق را، به مبارزه می طلبد[637] و خرسند از عدم توانایی آنان، با خاطری آسوده، راهی را که می رود، پی می گیرد و بر ایمان او به درستی راهش، افزوده می شود[638] و به خاطر اینکه در زندگی، سرسپرده واحد قادر و قهار است، پریشانی تابعان اهواء شتّی را ندارد.[639] او از اینکه برای موافقت با آفریدگارش، هوای نفس و شیطان را مخالفت می کند، ترسی ندارد، ترسی که منکران را مجالی برای امنیت نمی گذارد.[640]
شهروند مؤمنی که بر عدالت و راستی پای می فشارد و از راه راست صداقت و پاکی، منحرف نمی شود و دیگر بندگان خدا، از وجود پاک و پاکی وجودش بهره مند می شوند، با بنده نفسی که مانند لال مادرزاد، نه توان سخن حق دارد و نه توان شنیدن آن، و از رساندن خیر به دیگران عاجز است، مساوی نیست[641] و مؤمنی که نوری از حق دارد که با آن، حق را می بیند و دلی نرم که از پذیرش حق، سرنمی پیچد، مانند منکری نیست که به خاطر فراموشی یاد خدا، سنگدل شده است[642] و مؤمن عاقلی که با اعتقاد و عملش، خطر را از خود دفع می کند، مانند جاهل ماجراجویی نیست که به استقبال خطر می رود[643] و مؤمنی که راست قامت، راه طی می کند و بر پستی ها و بلندی ها، و بر پرتگاه ها و سراشیبی ها تسلط دارد به هدایت و عدم لغزش نزدیکتر است تا منکری که با صورت، روی زمین می خزد و از موقعیت ها و خطرات پیرامون ناآگاه است.[644] شهروند معتقد، مطمئن از وجود مدبری واحد، آسوده در دنیا می خرامد و پریشان حالی منکر خدا و معتقد به بی خالق بودن جهان خلقت و هراس از فروپاشی ناگهانی آن را ندارد.[645]
شهروند تهی مغز، و تهی دست از عمل صالح، خطری را تکذیب می کند که اطمینانی به عدم وقوعش ندارد، همان حماقتی که حمقای پیشین نیز مرتکب می شدند[646] ولی شهروند مؤمن، با مدد جستن از رهنمودهای ربّ خویش، خود را از آسیب احتمالی خطری که بیم داده می شود، می رهاند[647] تا نوشهای دنیا، با دغدغه مواجهه احتمالی با نیش آخرت، حلاوت خود را از دست ندهند. او با عملش، دعوت به «راحت و نجات» می کند و منکر متهور، دعوت به «آتش و عذاب»![648] او، فریب ظاهر فریبای منکر را نمی خورد، چرا که می داند منکر خوش منظر امروز، با هم مسلک بادیه نشین دیروزش، فرقی ندارد و برای خطاهایی که می کند نیز، امانی هم از کسی نگرفته است[649]، بهانه دلخوشی به کثرتشان هم، مسکّنی غیرنافع است،[650] زیرا نیرویی هم ندارند که مانع اجرای اراده حق تعالی باشد.[651]
فرق آدمی با حیوان، در عقل اوست و تبعیت بهیمه وار از او پذیرفته نیست ولی بهانه غالب منکران و مترِفان آن است که، راهی که می روند همانی است که آباء و اجدادشان می رفتند،[652] اما شهروند عاقل مؤمن، راهی را در پیش می گیرد که عقل به صحت آن حکم می کند؛ احسان به والدین، دستگیری از محروم، قرض به نیازمند، خواب و خوراکی به هنگام و به اندازه، کسبی بی خیانت، زبانی بی آزار و دستی بی اذیت، فارغ از عیب دیگران و شاغل به عیب خویش، امانتدار، شاکر و نیکوکار و از همه مهمتر، ایمان به خدایی که دل او را زنده نگه می دارد، راهی مطمئن است که او برمی گزیند؛ راهی که کسی را به درستی آن، شکی نباید و نشاید،[653] ولی آنچه مانع است، نفس مایل و حریص به بی بندی است.[654]
پرسش شهروند سالک از منکر واقف آن است که دلیل عدم همراهی او با کاروان عاقلان دوراندیش چیست؟ آیا معتقد است که از هیچ خلق شده، یا خود خالق خویش و افلاک است؟![655] آیا برای نمایاندن راه هدایت، راهنمایی برایش نیامده؟![656] آیا پیامی از آسمانها بدستش می آید که مخالف پیام انبیاء است؟![657] آیا فرستاده خدا برای ره نمایی، حق مشاوره می خواهد که از سنگینی آن، تن به هدایت نمی دهد؟![658] چه کسی از منکران، آمادگی پاسخگویی به این سؤالات را دارد؟[659]