زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

2-11. یاری­ شده با بصائر الهی

هر مکتبی برای پیروان خود، رهنمودها و راهکارهایی ارائه می کند. این مواد عرضه شده، زمانی که منشأ انسانی داشته و از مکاتب اختراعی بشر باشد؛ بسان خود انسان، آلوده به ظلم و جهل خواهد بود و پیروان را به سرمنزلی معقول نخواهد رساند ولی برنامه های مکتب اسلام، به علت منشأ الهی اش، حتی پیش از اجرا، محکوم به پیروزی است و نواقص مشهود در مرحله عمل، به همان ماهیت ظلومی و جهولی انسان مربوط می شود. قرآن، به عنوان کتاب راهنمای مسلمانان، دربردارنده همه معارفی است که برای سعادت هر دو جهان نیاز است[895] و رجوع کننده به آن، پاسخ مسائل خود را خواهد یافت.

آموزه های زیر، نمونه هایی از بصیرت افزایی و کمک به تحلیل امور و پیشامدهای زندگی است:

  • خدا، به جهت علم لایزال و بی انتهایش، مغلوب هیچ مکری نشده و در مقابل هر مکری، مکری بالاتر به کار می برد به گونه ای که مکرکنندگان، متوجه جانب مکر نمی شوند.[896] چنین حقیقتی به اطلاع عموم می رسد، باشد که مایه عبرت دانایان شود.[897]
  • گرفتاری ها و مصائب، ریشه در عملکرد خود انسان دارد و آنچه آدمی با آن مواجه می شود، تنها نتیجه بخشی از خطاهای اوست و او، از مواجهه با نتایج بسیاری دیگر از خطاها، به علت عفو پروردگار معاف شده است.[898] و این گرفتاری، در واقع چشاندن بخشی از عذاب موعود قیامت است تا شاید، به راه راست برگردد.[899] آگاهی به این موضوع، علاوه بر تقویت روحیه شکرگزاری از رب غفور، موجب بازنگری در اعمال و رفتار شهروندان شده و آنها را از علت و منشأ بلا و گرفتاری آگاه می کند تا برای یافتن علت آن، به علل غیرواقعی رهنمون نشوند. در بُعد اجتماعی هم، وضع چنین است و فساد مشهود در جهان، نتیجه عملکرد انسانهاست و در گستره اجتماع نیز، آنچه اتفاق می افتد تنها نتیجه بخشی از خطاهای آنهاست و همین قدر از بروز فساد نیز، جهت تنبه و بازگشت بشر به سوی پروردگار است[900] و اگر بنا بود به تناسب گناهان انسانها، مصیبت و بلا، گریبان آنها را بگیرد، میزان نزول عذاب به گونه ای می شد که جنبنده ای روی زمین نمی ماند.[901] ریشه گرفتاری های آدمیان، در عملکرد خودشان نهفته است. یعنی اگر خودشان را اصلاح کنند از مشکلات رهایی می یابند![902] مقاومت در برابر در دعوت حق و تکذیب انبیاء، نتیجه اثر سوئی است که گناهان بر آدمی گذاشته و عقل او را از کارکرد صحیح باز داشته است.[903] با علم به این حقیقت، کسانی که حقیقتا به دنبال راه حق هستند ولی در درون خود، مانعی می یابند، متوجه می شوند که با ترک کارهای زشت، راه برای هدایت گشوده می شود. آنان تا زمانی که از گناهان خود توبه نکرده باشند، قرآن که کتاب هدایت است، نه تنها هدایتشان نمی کند، بلکه موجب ضلالتشان می شود.[904] کسانی که با نزول عذاب و بلای الهی هم، متنبه نمی شوند از آن روی است که دلهایشان در اثر کثرت گناه، قسی شده و شیطان کردار بدشان را در نظرشان خوب جلوه داده است.[905] گاه ممکن است انسان، با وجود یقین به حقانیت چیزی، آن را انکار نماید و آن زمانی است که فرد، در اثر ظلم و فساد، سلامت عقل خود را از دست داده باشد.[906] در حقیقت، ریشه انکار حق در همه موارد، ظلم است و ستمکاران، ناخودآگاه به انکار حق می پردازند [907] و سنت الهی برای این رویگردانی آن است که، فاسقان نمی توانند ایمان بیاورند.[908] توجه به چنین تبعاتی، تاثیر فراوانی می تواند در بازدارندگی از گناه داشته باشد. چرا که اکثر عاصیان، غافل از چنین عواقبی برای گناه بوده و دلخوش به توبه بعد از روزگار جاهلی اند. آگاهی به اینکه، اثر گناه آن است که قوه عقل و تشخیص را در انسان مختل کرده و از کار می اندازد، چنان امیدواری های واهی را تقلیل می دهد. برخی ها در اثر سوء اختیار، مبتلا به مکر الهی می شوند. چنین افرادی را، نصیحت دیگران به راه نمی آورد.[909] نتیجه اینکه، انسان باید مراقب باشد در اثر عدم مراقبت از احوال و اعمال خویش، گرفتار مکر الهی نشود.
  • گناه، مقدمه گناه می شود. به طور مثال، در جریان توطئه علیه صالح (ع)، مفسدان گفتند پس از قتل ایشان، مدعی می شوند کار آنها نبوده است و همین طور در قضیه یوسف (ع).[910]
  • روزی که ستمکار، انگشت خود را می گزد و می گوید کاش راه پیشنهادی رسولان را می رفت و فلانی را به دوستی نمی گرفت، بعد از اینکه به راه راست رهنمون شده بود، وی را گمراه کرد.[911] اهمیت انتخاب دوست و همنشین به قدری زیاد است که می تواند تأثیر مستقیم بر حسن یا سوء عاقبت فرد بگذارد.
  • قرآن، آیات روشنی است در سینه کسانی که به آنان علم[912] عطا شده است و کسی جز ظالمان، آیات خدا را تکذیب نمی کنند.[913] نتیجه اینکه، «علم مصطلح» آن علمی نیست که منظور نظر شارع باشد و علمی که منتج ایمان نباشد، علم مطلوب نیست. کسانی که در اثر تبعیت مستمر از هوای نفس، سرمایه وجودشان را تباه کرده باشند، نمی توانند ایمان بیاورند.[914] کسانی دین حق را تکذیب می کنند که در اثر اقامت در تاریکی معاصی، کر و لال شده باشند. [915]
  • شهروند مؤمن و عارف، به لطف تعلیم رسولان، می داند که عدم آلودگی او به گناه، در اثر شمول رحمت الهی است وگرنه نفس اماره، با وسوسه های مداوم، برائتی برای انسان باقی نمی گذارد.[916] چنین معرفتی، او را از ابتلا به رذیله ای که ابلیس را گرفتار کرد، می رهاند.
  • انسان خطا می کند و با گمان اینکه، خدای سبحان در حق وی جفایی کرده، با خدا قهر می کند و گرفتار عذاب الهی می شود و تا زمانی که به منزه بودن خدا و خطای خود اعتراف نکند، در آن عذاب گرفتار خواهد بود. اعتراف به اشتباه، مقارن با رفع عذاب خواهد بود.[917] تا چنین اعترافی نباشد، رهایی از گرفتاری حاصل نمی شود[918] مگر آنکه به علت اصرار در خطا و طغیان، گرفتار سنت مکر الهی شود.
  • بزرگداشت شعائر الهی، علامت سلامت قلب است[919] و آنچه از برپائی برخی شعائر مانند ذبح قربانی، مورد عنایت خدای حکیم است، تمرین کسب تقوا برای بندگان است به عنوان ابزاری برای زندگی دنیوی و توشه ای برای حیات اخروی! [920]
  • گاه نتیجه غفلت از خدا، سالها گرفتاری است.[921]
  • نتیجه گناه، آبروریزی است و عاقبت نافرمانی خدا، گمراهی![922]
  • انسان خطاکار، به آنچه کرده، آگاهی کامل دارد، گرچه برای فرار از ملامت و تنبیه، عذر و بهانه می آورد.[923] پس امیدی به بهانه آوردنها در روز واپسین نیست.
  • اخلاص در بندگی، سبب رهایی از مظان گناه می شود که سالم ماندن یوسف نبی (ع) از صحنه گناه، نمونه ای از آن است.[924]
  • اگر در اثر گناه، خدا پرده بر دل انسان نهاده، و گوش اش را سنگین کرده باشد، از دیدن و شنیدن آیات الهی، ایمانی برای او حاصل نمی شود.[925]
  • «فاسقان»، در برابر تحقیر و استخفاف، منفعل شده و مطیع می شوند.[926]
  • علت عدم توانایی انسانها در مواجهه با شیطان، برخی اعمال بدی از آنهاست که در گذشته انجام داده اند![927]
  • باور به عقاید جاهلانه و ظاهر الفسادی همچون بت پرستی و مهرپرستی، از آن روی است که شیطان، آنها را در نظر معتقدان زینت داده است.[928]
  • در مقابل وساوس شیطان از قبیل ترساندن از فقر در صورت راستگویی در معاملات و یا انفاق و ایثار و نیز، همسویی او با نفس اماره در دعوت به فساد و فحشاء باید هشیار بود.[929] خدا، برکت را از مال ربایی می گیرد و رباخوار، خیری از آن نمی بیند و فقط وزر و وبال آن می ماند و در مقابل، به مال قرض داده شده و صدقات، برکت می دهد.[930] توجه به این حقایق، در شکل گیری جامعه ای با روابط «اقتصادی» سالم و «اجتماعی» صمیمی، تأاثیر فراوان دارد.
  • “خدا، شیطان را لعنت كند، گفت: «بى‌گمان، از ميان بندگانت نصيبى معين برخواهم گرفت و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد، … و وادارشان مى‌كنم تا آفريده خدا را دگرگون سازند.» هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست گيرد، قطعاً زيان آشكارى کرده است. شيطان به آنان وعده مى‌دهد و ايشان را در آرزوها مى‌افكند و جز فريب به آنان وعده نمى‌دهد.”[931] دانستن اینکه، انسان دشمنی دارد که به صراحت اعلان دشمنی کرده و قسم یاد کرده است که تمام همت خود را در دشمنی با او به کار خواهد بست، می تواند نقش موثری در مواظبت از نفوذ شیطان و جلوگیری از صدمات او داشته باشد.
  • انسان، دشمنی بنام ابلیس دارد که با صراحت اعلان نموده است که دشمن انسان خواهد بود و این اعلان را، با قسم به عزت خدا، مؤکد کرده است.[932] این دشمن آشکار، نقطه ضعف خود را، ناتوانی در نفوذ به مقیمان حصن حصین «اخلاص» معرفی کرده است.[933] پیام این آیات این است که راه رهایی از اغوای ابلیس، پیشه ساختن اخلاص و عدم آلودگی به شرک و نفاق است.
  • نتیجه رویگردانی از خدا، گرفتار شدن به همنشینی با شیطان است؛ همویی که فرد را منحرف کرده ولی او می پندارد که در راه درستی قدم برمی دارد تا اینکه، پس از مرگ و مشاهده وضعیت خود و اینکه، راهی که طی کرده، انحرافی بوده است، آرزو می کند که بین او و آن همنشین در دنیا، فاصله ای به اندازه شرق و غرب بود.[934] این هشدار، جهت مراقبت بر دوام ذکر خدا و پیشگیری از وقوع خطر زیانبار فراموشی یاد اوست.
  • اگر کسی موفق به پیروی نکردن از شیطان می شود، به فضل و رحمت خداست.[935]
  • بازگشت از گناهان، محدوده زمانی دارد[936] و توبه پس از مشاهده سکرات مرگ، پذیرفته نیست.[937] پس، امید واهی به توبه نمودن دیرهنگام؛ که اثرات سوء فردی و اجتماعی بسیاری دارد، فریب شیطان است که شهروندان باید متوجه آن باشند.
  • دوستی با شیطان و شرک به خدا، زمینه نفوذ ابلیس در آدمی است.[938]
  • قرار خدا با ابلیس: “برو که هر کس از اولاد آدم پیرو تو گردد، با تو به دوزخ؛ که پاداش کامل شماست، کیفر خواهد شد. هر که را توانستی با آواز خود تحریک کن و به لغزش افکن، و با جمله لشکر سوار و پیاده‌ات بر آنها بتاز و در اموال و اولاد هم، با ایشان شریک شو و به آنها وعده (های دروغ و فریبنده) بده، و (ای بندگان بدانید که) وعده شیطان چیزی جز غرور و فریب نخواهد بود.[939]
  • اعمالی مانند شرب خمر و قمار و … از مکائد شیطان است، برای ایجاد دشمنی و کینه بین مردمان، و بازداشتن آنان از یاد خدا و نماز.[940]
  • بی اعتنایان به هدایت را، هدایت ممکن نیست و صَرف انرژی برای دعوت آنان، کاری عبث است[941] و تنها سرسپردگان به حقیقت و فروتنان در برابر آن، به حق می رسند.[942] قرآن که شفا و هدایت و رحمت است، اثرش بر ستمکاران، چیزی جز خسارت نیست؛ کسانی که گوش سنگینی برای شنیدن و چشم نابینایی برای دیدن حق دارند.[943]
  • تکذیب کنندگان دین، منتظر چه چیزی هستند، آمدن دین و کتابی دیگر یا جستن راهی روشن تر !؟[944] یعنی عقلانی نیست بدون دلیل، از قبول کتابی همچون قرآن و راهی مانند اسلام، امتناع کرد.
  • تبعیت کورکورانه از عقاید و رسوم پیشینیان، محکوم به بطلان است.[945]
  • کفر و الحاد در جامعه، با «کر و کور و لال» نامیده شدن منکران و ملحدان، تقبیح می شود.[946]
  • حال خوش منکران، نباید مؤمنان را فریب دهد. برخورداری آنها، متاع قلیلی است که آتش جهنم را در پیش روی دارد.[947] از جمله موانع جدی قدم نهادن در طریق حق، قلّت بهره دنیوی اکثر رهروان آن و نیز، مشکلات متعددی است که دامنگیر آنان می شود و در مقابل، خوشی ظاهری و کامیابی و بهره زیاد تعداد کثیری از منکران و زندگی کم افت و خیز آنان. این واقعیت در بسیاری از اوقات می تواند موجب تزلزل مومنان و تردید در صحت طریقی باشد که طی می کنند، لذا با توجه دادن به کوتاهی عمر گل، مومنان را به ریشه داری شجره طیبه توحید امیدوار می کند.[948]
  • منافقان چون به نماز برخیزند، با اکراه و کاهلی برمی خیزند و برای مردم خودنمایی می کنند و جز اندکی خدای را یاد نمی کنند، سرگشتگان میان کفر و ایمانند؛ نمی دانند به سوی کفر بروند یا به سوی ایمان، کسی را که خدا گمراهش کند، هیچ راهی برای او نیست. [949] بیان صفات منافقین هم می تواند برای «افراد» مفید باشد و هم برای «اجتماع»؛ مفید برای «افراد» از آن جهت که، شیطان حیله گرچه بسا انسان مبتلا به نفاق را فریفته و متقاعد کند که فردی مؤمن و صادق است. دانستن صفات منافق به وی کمک می کند که عیوب نفس خود را بیابد و در پی اصلاح آن باشد؛ و مفید برای «اجتماع» از آن جهت که با شناسایی منافقان، از گزند آسیب آنان احتراز شود.
  • اعمال ملحدان و منکران معاد، در نظرشان زینت داده شده است.[950] علم به این موضوع، پاسخی به تعجب عقلا از وضوح عملکرد نابخردانه آنان است. یعنی علت اینکه به نظر می رسد آنان احساس بدی نسبت به وضعیتی که در آن هستند، ندارند آن است که عمل کافران توسط شیطان و نفس اماره آنان زینت داده شده است.
  • ” من، آنان را که در زمین به ناحق کبر و بزرگمنشی کنند، از آیات خود روگردان خواهم ساخت، و اگر هر آیتی بینند به آن ایمان نیاورند و اگر راه رشد و هدایت یابند، آن را نپیمایند و اگر راه جهل و گمراهی یابند، آن را پیش گیرند. این ضلالت آنها بدین جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل و معرض بودند.[951] آگاهی به این سنت الهی، پاسخی به این پرسش است که چرا افراد مبتلای به کبر، هدایت نمی شوند.
  • ” اعراب بادیه‌نشین در کفر و نفاق، از دیگران سخت‌تر و به جهل و نادانی احکام خدا که بر رسولش فرستاده سزاوارترند”.[952] این آیه، از جمله مضرات بادیه نشینی و دوری از تمدن را، بیگانگی نسبت به احکام و حدود الهی دانسته است. نتیجه اینکه، تمدنی «مطلوب» است که تعلیم دهنده علوم دینی و معارف الهی باشد.
  • برخورداری دین گریزان از منافع مادی، فتنه ای خدایی است که دنیادوستان را گمراه می کند.[953] از جمله آزمایشات الهی که لغزشگاهی بزرگ برای ظاهربینان و مادی گرایان است اینکه، بسیاری از لبیک گویان دعوت آسمانی، مردمانی با ثروت کم و موقعیت اجتماعی پائین هستند.[954] واقعیاتی که به تحلیل علل خلوتی جبهه حق کمک می کند.
  • كسانى كه در دلهايشان، انحراف است براى فتنه‌جويى و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان، از آیات متشابه پيروى مى‌كنند. [955] دو پیامی که از این آیه می توان برداشت اینکه اولا، همه آیات الهی معنای صریح ندارند و برخی از آنها، دو پهلو بوده و دارای زمینه لغزش است؛ دوم اینکه، افراد منحرف برای قبولاندن نظر انحرافی خود، به این گونه آیات تمسک می کنند که هم نهیبی به خود افراد است که مواظب باشند مرض قلب آنها، موجب گمراهیشان نشود و هم هشداری به دیگران که از گزند افکار باطل آنها بر حذر باشند.
  • بیگانگان و دول خارجی، به خاطر حسادتشان اشتیاق دارند که روح ایمان را از جامعه مسلمانان بزدایند [956] چرا که برتری حاصل از عمل به اقتضائات ایمان، موجب پیشرفت و برتری مومنان می شود و این، چیزی نیست که آنها تحمل مشاهده اش را داشته باشند. لذا در دل و در عمل، سعی به همراه نمودن مومنان با باورها و سبک و سیاق زندگی خودشان دارند.[957] درک این واقعیت، موجب می گردد متولیان امور جامعه در تقلید از سبک زندگی غیرمؤمنانه و ترویج آن، نهایت احتیاط را کرده و به آن ظنین باشند. اهل ایمان، نباید از غیرهمدینان، دوست صمیمی هم راز بگیرند، چه آنکه آنها از خلل و فساد در کار مؤمنان، ذرّه‌ای کوتاهی نمی کنند، آنها مایلند که مؤمنان، همیشه در رنج باشند، آنان دشمنی با اهل ایمان را، بر زبان هم آشکار می سازند ولی آنچه در دل دارند، بیش از آن است.[958] پس باید مؤمنان، به جای دل سپردن به دوستی های خارج از دایره ایمان، دوستی های میان درون گروهی خودشان را تقویت کنند. چرا که غالبا، «دوستی» اطاعت و تبعیت به دنبال دارد و نتیجه تبعیت از منکران و زندگی به شیوه آنان، خسارت محض است.[959]
  • منحرفان، بدشان نمی آید برای کم شدن مشکلاتشان، با اهل حق مسامحه کنند،[960] تا هم خود به شرایط دلخواه نزدیکتر شوند و هم طرف مقابل را از مزایای در راه حق بودن محروم کنند. پس، کوتاه آمدن آنها از برخی موارد، نباید به حساب انصاف آنها گذاشته شود، بلکه حیله ای برای پیشبرد مقاصد است.
  • بهانه تراشی و شانه خالی کردن از بذل جان و مال در راه خدا، نشان بی ایمانی به خدا و فرستاده اش و تردید در قلب است.[961]
  • حضور منافقان در صفوف مومنان، چیزی جز فساد و تباهی بدنبال ندارد.[962]
  • اگر مؤمنان از ارزشهای خود کوتاه بیایند، منکران و بدخواهان با آنان دوست می شوند. دشمنی آنان، به خاطر پایداری مومنان بر ارزشهای دینی اشان است.[963]
  • انسان با خیر و شر آزمایش می شود و بازگشت همگان، به سوی خداست، پس باید مراقب اعمال خود و امتحانات پیش روی باشد؛ [964]
  • مردمان در برخورد با دنیاطلبان متمول، دو گونه اند؛ عده ای ظاهربین، که به ثروت آنان غبطه خورده و غافل از بی بهرگی آنان از کمالات انسانی، آرزو می کنند بهره ای مثل آنان داشتند،[965] و در مقابل، مردمانی دانا، که کمال نفس و منزلت نزد پروردگار را، بهتر از بهره مندی از متاع فانی دنیا می دانند؛ منزلتی که با ایمان و عمل صالح بدست می آید و جز صابران بدان دست نمی یابند.[966] گونه برخورد با توانگران، نشان از میزان بهره انسان از علم نافع است. البته بسیاری از ظاهربینان، پس از گذشت زمان، به خامی خیال خود پی می برند و می فهمند که رستگاری با کفر جمع نمی شود،[967] ولی افاقه بعید آنها، به بهای اتلاف سرمایه عمر در خیالات و بازماندن از کاروان سالکان الی الله تمام می شود.
  • تکذیب حق، سابقه ای دیرینه دارد[968] و بی اعتنایان به مبدأ و معاد، در طول تاریخ بشریت به فراوانی وجود داشته است و نیازی به اصرار همراه کردن اکثریت مزبور نیست.[969]
  • امت مسلمان باید بدانند که اگر امورات، وفق خواسته آنان پیش رود، به رنج و دشواری می افتند چون خواسته ها، در اغلب موارد، موافق نفس است و عاقبت نفسانیات، مواجه با آسیب هاست ولی در عوض خدا، ایمان را که موافق عقل و مخالف نفس است، محبوب آنان قرار داده است تا راه اطاعت از قوانین شرع؛ که نفس را خوش نمی آید، هموار گردد.[970] آیه 116 انعام نیز، بر چنین مفهومی دلالت دارد.[971] چنین به نظر می رسد که آیات مزبور، دلالت بر بطلان مراجعه به آراء عمومی، برای قوانین جاری جامعه دارد.
  • نعمات و مصائبی که به آدمی می رسد، مقدراتی است که قبل از خلقت بشر، تعیین شده است، لذا نه جای تاسف بر مصائب است و نه جای فرح برای نعمات! آنچه مطلوب است حالت اعتدال و آرامش و سکون نفس است، به طوری که نه در ناملایمات به سوی کفر گراید و نه در برخورداریها به کبر![972]
  • اشتیاق به مرگ و رسیدن به پاداش اعمال صالحه، نشانه وضعیت معنوی مطلوب بوده و ترس از آن، علامت فراوانی اعمال طالحه و سیئه است، به خاطر کراهت و خوف از مواجهه با عواقب سوء اعمال![973]
  • مؤمنان باید بدانند که برخی از همسران و فرزندان، دشمن آنان هستند[974] و با زیاده روی در خواسته ها و یا تلقین نظراتی مخالف آموزه های دینی، زمینه فساد و انحراف آنان را فراهم می آورند و از آنجا که دل بستگی به خانواده، ممکن است موجب غفلت از این خطرات شود، ضروری است مراقب آسیب دیدن از ناحیه اعضای خانواده باشند. آنان باید به اموال و اولاد به دیده «وسیله آزمایش» بنگرند[975] و نه سرمایه و پاداش کار و فعالیت! پاداش واقعی، آن است که نزد پروردگار است و برای برخورداری از آن، همه همت، صرف کسب رضای او باشد و نه اشتغال به دنیا!
  • راه نجات از عذاب آخرت، منحصر در دو طریق است؛ یا انسان باید گوش شنوایی برای حقایق داشته باشد، و یا دارای عقلی غیرآلوده به نفس باشد، تا خود به حقانیت آنچه قائلان صادق می گویند، برسد.[976]
  • سفیه کسی است که از تعالیم آسمانی؛ که ضامن سعادت و سلامت فرد و جامعه است، روی گرداند. عصاره آموزه های دینی، تسلیم شدن در برابر حق است. [977] توان درک و تحمل مقررات و مقدرات الهی، تنها برای کسانی میسر است که با اتخاذ راه تقوا، در مسیر هدایت باشند.[978]
  • این گونه نیست که هرچه مطبوع و مطابق نفس آدمی است، به نفع اوست بلکه، چه بسیار مواردی که از آن اکراه دارد ولی خیر او در آن است و برعکس! [979]
  • داشتن مال و مکنت، امتیاز و معیاری برای فرمانداری نیست، آنچه برای چنان مسندی اهمیت دارد، دانایی و توان جسمی است.[980]
  • از آنجا که خدای حکیم، توان و استعدادهای متفاوت و نابرابری به انسانها داده است، لذا در مقام داوری نیز، این تفاوتها را لحاظ می کند. [981] پس، نه پیشگامان و موفقین را شایسته غرّه شدن است و نه عقب افتادگان را سزاوار نومیدی. از این رو، باید در تشویق و تنبیه و قضاوت ها، این حقیقت که، هر کسی به قدر استعدادها و نعمات داده شده، مکلف و محاسَب هستند، لحاظ شود.
  • هر کس که پاداش این جهانی را می طلبد، بداند که پاداش این جهانی و آن جهانی در نزد خداست.[982] از آنجا که انسان طبعا منفعت طلب است،[983] لذا اگر بداند قدم نهادن در مسیری، برایش نفعی مضاعف دارد، به آن سوی متمایل می شود. البته شرط چنان تغییر جهتی، ایمان است که، تابعی از کردار آدمیان دارد و تلبس به آن، توفیقی الهی می طلبد.
  • خدا نمی‌خواهد هیچ گونه سختی برای بندگان قرار دهد، بلکه قصد آن دارد که آنان را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر آنها تمام کند، باشد که شکر او به جای آورند.[984] علم به اینکه، در ورای صعوبت موقت تکالیف، منفعتی ماندگار و باارزش پنهان است، تحمل مشکلات ناشی از تکالیف را سهل می کند و انسان را به جای جزع و فزع، به شکرگزاری متقاعد می کند.
  • خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد. [985] اطلاع از این امر و اینکه، شرط قبولی اعمال، وجود ملکه تقواست، انسان عاقل را وادار می کند جهت انتفاع از حسنات، در صدد ترک سیئات باشد.
  • خوبی و بدی، مساوی نیستند، گرچه کثرت بدیها، آدمی را به تعجب وا دارد.[986] علم به این واقعیت تلخ، موجب می گردد انسان در برابر جاذبه ای که کثرت ایجاد می کند، مقاومت کند و کثرت بدیها، اراده انسان را از پیمایش طریق حق که پیروان کمتری دارد، سست نکند. آنچه بر آدمی فرض است اینکه، در طریق حق باشد و گمراهی دیگران، زیانی را متوجه او نمی کند.[987] درست است که از جمله وظایف انسان، دغدغه مندی در مورد دیگران و شوق همراهی با آنان در راه سعادت است ولی اینگونه دغدغه ها، حدی داشته و افراط در آن، موجب ضرر می شود. لذا اعلام می گردد که فراتر از آن، تکلیفی نیست و گمراهی دیگران، آسیبی را متوجه آنان نخواهد کرد.
  • میل قلبی بسیاری از مؤمنان، افزایش آمار جبهه توحید است، چرا که هم تعداد بهره مندان از هدایت بیشتر می شود و هم، بر قوت قلب مؤمنان می افزاید و اندوه کم شماری موحدان را تسکین می دهد ولی بایسته است مؤمنان بدانند چنین آرزویی، از جهل نشأت می گیرد[988] زیرا اراده خدا بر آن قرار گرفته است که، تنها لایقان درگاه، به آستان قدسش بار یابند وگرنه، خدا می توانست همه را بر مدار هدایت گرد آورد.[989]
  • مزین شدن قلب آدمی به «ایمان» و مفتخر شدن آدمی به صفت «مؤمن»، چیزی نیست که بدست خود انسان باشد و او قادر باشد، علی رغم کردار سوء، با کمک گرفتن از استدلالات عقلی، شهد ایمان را بچشد، بلکه این خداست که اذن ورود درّ ایمان به قلب افراد را می دهد و خدای علیم، آن را در قلب ناپاک بی خردان قرار نمی دهد.[990]
  • اکثر مردمان ایمان نمی آورند، اگر چه رسول خدا، حریص به هدایت آنان باشد.[991] پس نباید چنین گمان شود که راه بندگی سهل بوده و بسیاری، از چنگ ابلیس رهایند بلکه بالعکس، ابلیس بسیاری را گمراه می کند[992] و رهایان از چنگال او، اندک اند.[993] نتیجه اینکه، لازم است با درک سختی شرایط، بر سطح هشیاری افزود و بجای هدر دادن فرصتها در لهو و لعب، در پی تقویت اراده و تهذیب نفس بود.
  • انسانها، جز اندکی از علم، داده نشده اند.[994] توجه به این واقعیت، موجب می شود از عدم فهم مطلبی، عدم صدق آن نتیجه گرفته نشود؛ آسیبی که عدم توجه به آن در قشر تحصیل کرده، موجب طغیان در برابر دین می شود، چرا که از فهم برخی از آموزه های آن، عاجزند و نخوت علمی، مجالی برای احتیاط عقلی نمی گذارد.
  • آنچه مهم است «بینایی یا کوری» چشم دل است.[995] نابینایی چشم سر، اهمیت چندانی ندارد، چرا که تنها محرومیتی به درازای چند صباح دنیاست ولی کوری چشم دل، شقاوت ابدی اخروی را موجب می شود.
  • بهره مندی از دنیا؛ که انسان هلوع به شدت در پی آن است، خطر گمراهی، دنیاپرستی و فراموشی یاد خدا را در پی دارد. [996]
  • اکثر مطیعان هوای نفس، استعداد شنيدن حق یا تعقل درباره آن را ندارند، بلکه مانند چارپایانند که از سخن چیزی جز صدايي نمي‏شنوند و معنا را درک نمي‏کنند و یا حتی گمراه‏ترند،[997] براي اينکه چارپايان هرگز به ضرر خود اقدام نمي‏کنند ولي آنان ضرر خودشان را بر نفعشان ترجيح مي‏دهند.
  • نتیجه شکرگزاری، عائد شاکر می شود و ناسپاس باید بداند که خدای بخشنده، بی نیاز از شکرگزاری است.[998] انسان طبعا معامله گر، با علم به اینکه، چرخش زبان، منافع چشمگیری در پی دارد، خود را از چنین سود کم زحمتی محروم نمی کند؛ سودی که البته در گرو ایمان به غیب است.
  • برخی اوقات، سبب طرد عده ای از جمع؛ نه ناپاکی آنها بلکه، پاکی آنان است.[999] لذا صِرف مطرود شدن که در اذهان عامه، به معنای نقصی در وجود فرد تلقی می شود، پاک رانده شده را آزار نمی دهد.
  • خدا، فرحین را دوست ندارد.[1000] نظر به مسئولیت سنگین بندگی و آینده نامعلوم او در آخرت، زیبنده نیست انسان با فراموشی آن، به دنبال فراهم آوردن اسباب خنده و بی خیالی و فراغت از تکلیف بندگی باشد.
  • بهشت جای کسانی است که در دنیا، به دنبال برتری جویی و فساد نبودند.[1001] آگاهی از اینکه، متاع علوّ و تکبر که انسان غافل، حریصانه به دنبال اوست، نه تنها نفعی عاید او نمی کند، بلکه مانع ورود او به بهشت می کند، اثر بازدارندگی زیادی می تواند در مهار آن حرص نفسانی داشته باشد؛ حرصی که منشأ بسیاری از انحرافات همچون: استکبار در مقابل آفریدگار، انکار تکالیف و ذلت در برابر حق، بخل و انباشت سرمایه به عنوان شاخصی برای تفاخر، سوء رفتار با همنوعان، سعایت از دیگران جهت تصاحب مقام و منصب آنان و … می باشد.
  • پاداش نیکی، بیشتر و بهتر از میزان استحقاق است ولی تنبیه بدی، به همان میزان اثر سوء آن است و نه بیشتر و بدتر.[1002] فضلی از ربّ کریم که می تواند انگیزه ای قوی برای انجام اعمالی باشد که به علت نسیه بودن حق الزحمه آنها، انسان طبعا عجول، رغبت چندانی به آن نشان نمی دهد.
  • مانعیت نماز از وقوع فحشاء و منکر، از کارکردهای فردی و اجتماعی آن است که اهمیت بسیار زیادی در اصلاح ظاهر و باطن جامعه دارد ولی نماز، کارکرد بزرگتری هم دارد و آن، «به یاد خدا بودن» است[1003] چرا که خدا، انسان را برای بندگی آفریده است.[1004]
  • اصل روزی و سعه و ضیق آن، به دست خداست [1005] لذا کم روزیان، نباید برای تحصیل روزی بیشتر، از حیطه حلیّت خارج شوند، و بهره مندان نیز، غرّه به قسمت خود، به فربه کردن نفس خود بپردازند.
  • اکثر انسانها، دانایی لازم را ندارند.[1006] توجه به این حقیقت موجب می شود انسان به جای تبعیت از آداب و رسوم و باورهای عامیانه، تابع جایگزین و مشابه دینی آنها باشد؛ تابع خدای علیم و دستورالعملهایی که از طریق رسولان، در اختیار بندگان قرار داده است.[1007]
  • «همگان وارد جهنم خواهند شد. این، قضایی حتمی است. سپس خدا، متقین را نجات خواهد داد»[1008]؛ «فرمان پروردگار حتمی شده است که جهنم را از همه جن و انس پر خواهد کرد» [1009] دانستن این گزاره ها، انگیزه بسیاری نیرومندی در عاقل دوراندیش ایجاد می کند تا با پرهیز از طغیان و نافرمانی در برابر خدا، گرفتار عذاب جهنم نشود.
  • امانت الهی، پیش از آنکه انسان آن را بپذیرد، به آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد ولی آنها از حمل آن، اظهار عجز و اشفاق کردند. اینکه انسان آن را پذیرفت به علت ماهیت ظلوم و جهولی او بود[1010] و نه نشان نیرومندی، دانایی و توان او. اطلاع از اینکه خدا انسان را با چنین اوصافی یاد کرده است موجب می شود انسان، نسبت به ماهیت پر نقص خود، محتاط باشد.
  • «اگر خدا دامنه رزق و روزی را بسط می داد، انسانها طغیان می کردند»[1011] آرزوی غالب انسانها؛ به خاطر طبیعت هلوعشان، برخورداری تامّ و تمام از نعمتها و امکانات است و به علت برآورده نشدن آن، دائما از ربّ خود، گلایه مندند، غافل از آنکه تحقق چنین آرزویی، طغیان و سقوط آنها را در پی دارد. از اینرو، خدای دانای بینا، به اندازه روزی می دهد،[1012] مگر آنکه سنت مکر و استدراج خدا، دامن کسی را بگیرد.[1013] اطلاع از این حقیقت، به برچیدن دامن آرزوها و در نتیجه، کاهش ناسپاسی ها و کفران ها می انجامد.
  • جمعی که بر اساس هوای نفس شکل گرفته باشد، گرچه متحد به نظر برسند، ولی در باطن متفرق و غیرمنسجم هستند، چرا که مبنای آنها عقل نیست[1014] بلکه، هر کس در پی محقق نمودن خواسته های خویش است.
  • خدای حکیم، انسان را در سختی آفرید؛[1015] چیزی که جهت تحقق زمینه آزمایش بندگان، گریزی از آن نبود. علم به این حقیقت، تحمل رنجها را تسهیل کرده و توقعات از زندگی را کاهش می دهد و به دنیا، به دیده دارالبلاء می نگرد و نه دارالضیافه و الراحه!
  • «به تحقیق، رستگار شد کسی که نفس خود را تزکیه کرد، و نگون بخت گردید کسی که به جای اصلاح، روی رذائل نفس را پوشاند و وانهاد.»[1016] پس از چندین قسم متوالی؛ که در قرآن نظیرش وجود ندارد، این پیام به انسان داده می شود که مهمترین وظیفه او در دنیا، اصلاح باطن است.
  • انسانها در نیکوترین درجه اعتدال آفریده شده اند، سپس در پست ترین حالت قرار داده شده اند[1017] و تنها مؤمنان صالح، توان خروج از آن حالت و عروج تا قرب الهی را دارند. مطابق این آیات، ایمان به مبدأ و معاد و صالح بودن، از شاخصه های اولیه و ضروری یک شهروند جامعه اسلامی است.
  • اقتضای طبع راحت طلب بشر آن است که موانع آزادی های دلخواه را کنار زده و راه را برای التذاذ نفس بگشاید.[1018] نتیجه اینکه، نباید فریب بهانه جویی های نفس را خورد و به مقابله با احکام الهی رفت.
  • توصیه اسلام، کمک گرفتن از نماز و روزه است؛ راهکاری که تنها خاشعان توان بهره مندی از آن را دارند؛ کسانی که ایمان به ملاقات با خدا دارند![1019] نتیجه اینکه، برای برخورداری از این برنامه مشکل گشا، باید «ایمان» در جامعه تقویت شود.
  • در آموزه های دینی، تهور و به استقبال خطر رفتن و در معرض آلودگی قرار گرفتن، توصیه نمی شود. از جمله این تهورات، بی محابایی و عدم احتیاط در مجالست با کسانی است که اجتماعشان، جهت اشکال تراشی به قرآن و تعالیم دینی است؛[1020] خطایی که در صورت بروز، فاصله گرفتن فوری از آن مجالس، راه چاره است.[1021]
  • تبعیت از چیزی که علم به درستی آن وجود ندارد، ممنوع است و اعضای ادراکی از قبیل گوش و چشم و قلب، از شنیده ها و دیده ها و باورهای ایجاد شده از آن طریق، سوال خواهند شد.[1022]
  • «عدم اطاعت از خدا و فرستاده او»، موجب باطل شدن اعمال می شود.[1023]پس بایسته است نفس سرکش رام شود تا موجب هدر رفت زحمات پیشین نشود.
  • در تعاملات اجتماعی و گفت و شنودها، لازم است منبع خبر، و صدق و عدالت روایتگر آن، بررسی شود تا مبادا با ترتیب اثر دادن به خبری غیرواقعی، پشیمانی به بار آید.[1024]
  • حسد؛ که از ارکان کفر است؛ رذیله ای است که موجب ارتکاب گناهان بزرگی مانند تصمیم بر قتل و یا اجرایی کردن آن،[1025] دروغگویی[1026] و بسیاری دیگر از لغزشها می شود؛ رذیله ای به ظاهر خاموش، با دنیایی آتش در باطن آن، که اگر اصلاح نشود، جامعه را دچار بی اخلاقی ها و تلاشهای شوم نفسانی می کند.
  • در جریان توطئه علیه یوسف (ع)، حضور برادری که آلودگی کمتری به نفسانیات داشته، موجب نجات جان او شد. [1027] نتیجه اینکه، وجود فردی عاقل در میان یک جمع غافل، می تواند جلوی بروز برخی فجایع را بگیرد.
  • شارع حکیم با تأیید ضمنی «قوت و پیچیدگی» مکر زنان، مردان را از گرفتار شدن در دام های جنسی بیم داده است؛[1028] لغزشگاهی که به علت نوع خلقت بشر، آدمی در آن مورد به غایت ضعیف است.[1029]
  • کسانی که در خود توانایی و استعدادی در خدمت به خلق خدا سراغ دارند، شایسته است آن را ابراز دارند[1030] و فریب وساوس شیطان را؛ از قبیل ترک ابراز توانایی یا اظهار نعمت از ترس ریا و … ، را نخورند.
  • گرامی ترین شهروندان در نزد خدا، با تقواترین آنهاست[1031] و تقوا عبارت است از: ایمان به خدا و رسولانش، باور به معاد، دستگیری از اقرباء و ایتام و مساکین و در راه ماندگان و فقرا، کمک به آزادی اسراء، پرداخت زکات، وفا به عهد، شکیبایی در هنگامه تنگدستی و سختی ها و صبر در کارزار.[1032]
  • علامت «مؤمن واقعی» آن است که وقتی یادی از خدا شود، دلش ترسان گردد و زمانی که آیاتش تلاوت شود، بر ایمانش افزوده شود، در کارها به او توکل کند، نماز بپا دارد و زکات دهد.[1033]
  • شهروند «خردمند» کسی است که به عهد خود با خدا وفا کند، صله رحم نماید، از خدا بترسد، هراس حساب آخرت را داشته باشد، برای خدا صبر کند، نماز بپا دارد، از آنچه خدا روزی اش کرده، انفاق نماید و بدی را با نیکی پاسخ گویند.[1034] بندگان خردمند، کسانی اند که از عبادت طاغوت اجتناب می کنند و به سوی پروردگار خود توبه می کنند، همانهایی که سخنانی را که می شنوند، بهترین آنها را تبعیت می کنند.[1035] «مؤمنان» رستگارند؛ همانانی که در نمازشان خاشعند، از کار بیهوده پرهیز می کنند، زکات می پردازند، پاکدامنند، امانتدارند و نمازشان را به وقت می خوانند،[1036] شب هنگام پهلو از بستر تهی می کنند و خدایشان را با بیم و امید می خوانند و از آنچه خدا روزیشان کرده، انفاق می کنند.[1037] مومنان صادق، آنانی هستند که به خدا و رسول او ایمان بیاورند و شک نکنند و با اموال و انفس خود در راه خدا، جهاد کنند.[1038]
  • «محسنین»، رستگارند؛ همانهایی که نماز به پا می دارند، زکات می دهند و به آخرت یقین دارند.[1039] رستگاری بزرگ در نزد پروردگار آن است که ایمان به آیات الهی، انسان را وارد بهشت کند و گناهان او را از بین ببرد.[1040]
  • «بندگان واقعی» خدا همانهایی هستند که شب را در حال سجده و قیام، به صبح می رسانند؛ از خدا مسألت می کنند که عذاب جهنم را از آنان دور بدارد؛ به هنگام انفاق اعتدال را رعایت می کنند، نه اسراف می کنند و نه خساست؛ شرک نمی ورزند؛ بی گناهی را نمی کشند؛ دامن نمی آلایند؛ به ناحق شهادت نمی دهند؛ بزرگوارانه از کنار لغو می گذرند؛ اگر از آیاتی نزدشان یاد شود، مانند کر و لالها با آن برخورد نمی کنند؛ از خدا می خواهند که از همسران و فرزندان، اسباب روشنی چشم برایشان ارزانی بدارد و ایشان را به درجه ای برساند که شایسته امامت پرهیزگارن باشند. آنان، کسانی هستند که در اثر صبری که کرده اند، خانه های بهشتی را جزا داده می شوند.[1041]
  • «متقین»، نیکوکارانی هستند که شبها، جز اندکی نمی خوابند و در سحرگاهان، از خدا طلب آمرزش می کنند و در اموالشان، برای سائل و محروم، حقی در نظر می گیرند.[1042]
  • «نمازگزاران واقعی» کسانی هستند که نمازی از آنها فوت نمی شود و برای سائل و محروم، حقی در نظر می گیرند و روز جزا را قبول دارند و از عذاب پروردگارشان ترسان اند، چون می دانند احدی از عذاب خدا ایمنی ندارد، پاکدامن و امانتدارند و بر شهادت خود استوارند و مراقب تحقق شرایط نماز هستند.[1043]
  • «نیکان» کسانی هستند که به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر فراگیری دارد، هراسان اند و به خاطر خدا، به نیازمندان طعام می دهند؛ کمکی بی توقع! و ترس خود را از آخرت، پنهان نمی کنند.[1044]
  • دلهایی که در قرآن تدبر نمی کنند، دلهای قفل زده ای است.[1045]
  • در اثر کثرت نافرمانان، ممکن است در یک شهر، مطیع امر خدا بیش از یک خانواده نباشد، بنابراین نباید از کم شماری مقیمان جبهه حق هراسید.[1046]
  • چه بسیار چیزی که انسان، آن را خوش ندارد ولی خدا، خیر فراوان در آن قرار داده است.[1047]
  • کسانی که خود را باخته و تباه کرده اند، نمی توانند ایمان بیاورند.[1048] یعنی علت ایمان نیاوردن، خیانت به خود است.
  • مؤمنان، نباید به مقدسات دیگران دشنام بگویند، زیرا در آن صورت، آنان به الله ذوالجلال دشنام می گویند.[1049] خدا، عمل و اعتقاد هر قومی را برایشان زینت داده است!” [1050] نتیجه اینکه، با دشنام دادن، نمی توان معتقدان به نحله های دیگر را از معتقدات خود منصرف، و به سوی اصول عقیدتی خود، متمایل کرد.
  • انسان گمراه از شنیدن معارف الهی دلتنگ می شود.[1051]
  • امتحانات الهی، برخی را هدایت و برخی را گمراه می کند.[1052]
  • طبع راحت طلب انسان، خواهان راههای کم دردسر و بی خطر است ولی صلاح انسان، گاهی وقوع در شرایط سخت و پرهزینه است.[1053]
  • منبع و منشأ هر نعمتی و انجام هر کار خیری، خداست.[1054]
  • خدا برای پیشبرد اراده و اهداف خود، گاهی در واقعیات تصرف می کند.[1055]
  • خدا نعمتی را که به مردمی داده باشد، تا آنان موجبات تغییرش را فراهم نکنند، خدا آن نعمت را از ایشان نمی گیرد.[1056]
  • خودبزرگ بینی، مانع نصرت الهی می شود.[1057]
  • ابلیس علاوه بر گمراه کردنهای دنیایی اش، در آخرت زبان به طعن انسان نیز خواهد گشود![1058]
  • هر آنچه انسان برای سعادت بدان نیازمند است، بیان آن در قرآن آمده است.[1059]
  • «عالم»، کسی است که تلاوت آیات الهی، موجب خشوع و به سجده افتادن و گریه وی شود.[1060] منظور از علمی که در دین، سفارش زیادی به آموختن آن شده است، چنین علمی است.[1061] نتیجه اینکه علمی که ثمره اش، ایمان به خدا و کرنش در مقابل او نباشد، علم نیست.
  • برای در امان ماندن والدین از شر بی ایمانی و طغیان «فرزند»، ممکن است خدا، جان او را بگیرد[1062]و در سوی دیگر، «فرزند» از برکت ایمان والدین، منتفع می گردد.[1063]
  • غالب دشمنان دین، از طبقه اشراف و مترفین بوده اند.[1064]
  • گاهی، هدف از نزول بلا، تضرع و لابه بندگان است. عدم تضرع بعد از بلا، نشان از غفلت و وظیفه نشناسی بندگان است.[1065]
  • بی اعتنای به دعوت الهی، به منزله مرده در گور است.[1066]
  • تکبر و نخوت، موجب جدال بی پشتوانه و مانع پذیرش دعوت حق است.[1067]
  • کسی از قرآن سود می برد که اهل خوف و احتیاط برخاسته از عقل باشد[1068] و کسی می تواند از قرآن بهره مند شود که طهارت باطنی داشته باشد. [1069]
  • کسی که دل از حق برگرداند، خدا هم دلش را از هدایت برمی گرداند.[1070]
  • قسم به خدای آسمان و زمین، روزی ها به تقدیر الهی، مقسوم است و این حقیقتی است مشابه حقیقت تکلم بشر![1071]
  • باید مطابق حکم الهی، داوری کرد و خواسته دل مردمان را بر هدایت نازل شده، ترجیح نداد.[1072]
  • در موضوعاتی مانند قرض و نسیه، شرع به کتابت و اخذ شهادت و یا گرفتن وثیقه سفارش اکید کرده است تا موجب بروز اختلاف و یا تضییع حق نشود.[1073]
  • موارد مصرف انفاق و زیادی مال، در درجه نخست، والدینی است که منشأ حیات آدمی است، پس از آنها، خویشاوندان، ایتام، مساکین و در راه ماندگان است.[1074] همچنانکه مشاهده می شود در میان موارد مصرف مشروع و معقول مال، گزینه ای در راستای امور لغو و لهو و لعب دیده نمی شود.
  • در بسیاری از شراکت های مالی و تجاری، شریکان در حق یکدیگر تجاوز می کنند مگر شرکایی که اهل ایمان و عمل صالح باشند[1075] پس لازم است انسان در امر شراکت، به ایمان و تقوای طرف مقابل توجه داشته باشد.
  • در امور اجتماعی، به مشورت کردن توصیه شده است[1076] که از مزایای آن می توان به «بهره گیری از خرد جمعی» و «تزریق روحیه به عقلای قوم» به عنوان افرادی که مورد عنایت و خطاب اند.
  • در امور مربوط به ایتام، سفارش فراوان به مراقبت از غلبه هوای نفس در برداشت از اموال آنهاست[1077] و اینکه، زمان بلوغ و رشد عقلی، اموال ایشان باید تحویل خودشان شود[1078] اسلام حتی از حقوق افراد سفیه و محجور جامعه غفلت نکرده و به رعایت اخلاق در برخورد با آنها توصیه کرده است.[1079]
  • کارهایی همچون شراب خواری و قمار که موجب بروز مفاسد متعدد فردی و اجتماعی می شود، مورد نهی است و علت نهی آن امور، غلبه مضرات آنها بر منافعشان است و عقل نیز به استقلال، حکم می کند که چنین اعمالی، شایسته انجام نیستند![1080] مضافا بر اینکه، روی آوردن به چنین کارهایی، دشمنی ها و کینه هایی به بار می آورد و از یاد خدا و نماز باز می دارد.[1081]
  • در رابطه با نحوه تعامل با پیروان دیگر ادیان آسمانی، به همزیستی مسالمت آمیز و عدم استکبار و استعلا سفارش شده است.[1082] سعی در حل اختلافات بین المللی با راههای کم هزینه، نکته ای است که می توان از آیه 35 نمل[1083] بدست آورد.
  • پیروان دیگر ادیان آسمانی، گرچه در اعتقاد به الله، با مسلمانان اشتراک عقیده داشته و نسبت به بقیه انسانها، نسبت به مسلمانان، نزدیکی بیشتری دارند ولی از آنجا که اکثریت آنان، تقیدی به دین خود ندارند، از مسیر حق منحرف بوده و شایستگی دوستی ندارند. [1084]
  • حفظ انسجام داخلی پیروان راه حق، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، از این رو، از وارد شدن اجنبی به داخل اجتماع خودی ها باید جلوگیری شود، هر چند آن اجنبی، دارنده برخی مظاهر دنیوی چشمگیر همچون زیبایی یا ثروت و … باشد. زیرا آنان در ورای ظاهر فریبنده، نیشی در آستین دارند و با اعمال و رفتارشان، افراد پیرامون خود را به تباهی دعوت می کنند.[1085]
  • تلاش برای راضی کردن یهود و نصاری (شرق و غرب)، مساوی محروم ساختن جامعه از هدایت الهی است. هدایت، تنها همانی است که قرآن نشانگر آن است.[1086]