3-1-3. صفت هلوعی
این صفت فقط یکبار در قرآن، در آیه 19 سوره معارج[1443] آمده است. کلمه هلوع صفتي از مصدر «هَلَع»، به معناي «شدت حرص» است و دو آیه بعدی،[1444] تفسیر این کلمه است، پس «هلوع» کسی است که به هنگام برخورد با شرّ، بسيار جزع ميکند و به هنگام خير، منوع است. اين آيات، به اولين سببی که انسان را به اعراض از ياد خدا و جمع اموال وا ميدارد و سرانجام او را، دچار آتش خلد میکند، اشاره مينماید و آن سبب، صفت هلوعی در انسان است. به گفته علامه، اقتضای حکمت الهي این بود که آدمي به اين صفت آفريده شود، تا به وسيله اين صفت، به آنچه مايه خیر و سعادت اوست، هدايت شود ولی اين خود انسان است که اين مايه سعادت را، به مايه هلاکت دائمی بدل ميسازد، مگر کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند. [1445]
لازمه اين حرص آن است که به هنگام رسیدن شرّ، جنبش و اضطراب ظاهر شود و زمانی که خيري به انسان میرسد، خود را بر ديگران مقدم داشته، از دادن آن به غیر امتناع بورزد، مگر در جايي خیررسانی را دارای سود بیشتر و نافعتر به حالش بیابد و اصطلاحاً اگر کاسهاي ميدهد، قدحی بگیرد. پس جزع به هنگام برخورد با شرّ، و منع از خير به هنگام رسيدن به آن، از لوازم هلع و شدت حرص است. به گفته علامه، اين هلع که انسان، مجبول بر آن است و از فروع حبّ ذات است، به خودي خود از رذائل اخلاقي نيست. چطور ميتواند صفت مذموم باشد با اينکه تنها وسيلهاي است که انسان را به سعادت و کمال وجودش میرساند. وقتي رذیله ميشود که انسان آن را درست تدبير نکند. امکان اين انحراف، در ساير صفات نفساني انسان نيز هست که تا وقتی در حد اعتدال نگاه داشته شود، صفت کریمه است و اگر به سوی افراط و يا تفريط منحرف گردد، رذيله و مذموم ميشود.[1446]
اینکه علامه، صفت هلوعی را فی نفسه مذموم نمیداند، با ظاهر آیه که در مقام نکوهش است و نمازگزاران دارای پارهای صفات[1447] را از آن استثناء میکند، سازگاری ندارد. ایشان، شبیه چنین تلطیف و توجیهی را نیز، در تفسیر آیه 72 احزاب، در مورد صفات ظلومی و جهولی؛ که منشأ دیگر صفات رذیله هستند، دارد.
ایشان در ادامه تفسیر آیات مزبور میافزاید: “انسان زمانی که طفل است خیر و شرّ خود را مطابق جهاز فطری درک میکند و آن، همان چیزی است که هوای نفس و قوای طبیعیاش میخواهد بیآنکه آنها را محدود به حدّی بکند، پس وقتی درد و یا هر چیز مکروهی به او برسد، جزع میکند و چیزی که به دست آورده است را به هر شکل ممکن مثل گریه یا نظیر آن، از دیگران دریغ میدارد و او به این حال است تا اینکه عقل و رشد روزیاش شود و حق و باطل، و خیر و شرّ را درک کند. در این حین، بسیاری از مصادیق حق و باطل و خیر و شرّ نزد او تغییر مییابد و بسیاری از چیزهایی را که خیر میپنداشته، شرّ میشود و بالعکس. حال اگر بر آنچه بر آن بود از قبیل تبعیت از هواي نفس و تمرکز بر مشتهیات باقی بماند کند و با اشتغال به آنها، از اتّباع حق باز بماند و غافل شود، بر دلش مهر زده ميشود، در نتيجه به هيچ حقي بر نميخورد مگر آنکه آن را باطل ميانگارد و به هيچ صاحب حقي بر نميخورد، مگر آنکه به حقش ستم ميکند و اما اگر عنايت الهي او را دريابد و حرصش؛ به جاي حرص بر هواي نفس، حرص بر حقطلبي شود، ديگر در برابر حقي که با آن مواجه میشود، استکبار نميورزد و هيچ صاحب حقي را از حقش منع نميکند.
از این بیان روشن می شود نسبت حرص شدید انسان؛ که این آیات به خلقت داده است، با احسن بودن خلقت هر چيز؛ که آيه 7 سجده[1448] از آن خبر ميدهد، منافات ندارد، زیرا حرصي که موجب ذمّ ميشود، از جانب خود انسانها و سوء تدبیرشان است و این صفت، مانند سائر نعمات الهی بر انسان است که با سوء اختیار، نقمت میشوند.” به گفته علامه، “ زمخشري برای فرار از اشکال مزبور گفته است در اين کلام، استعارهاي بکار رفته است و معنايش اين است که انسان از آنجا که هميشه در مقام عمل، «جزع» و «منع» را برمیگزیند و آن دو، بر انسان حکومت دارند مثل اين است که او بر آن دو، مجبول و مخلوق است و اختیاری ندارد و سیاق آيه، سیاق تشبیه است، نه اينکه حقیقتاً مخلوق خدا باشند، چون این آیات، در مقام مذمّت است و خدا، عمل خودش را مذمت نميکند و از جمله دلايل بر تشبيه بودن، استثناء مؤمنينی است که با نفس خود جهاد ميکنند و از جزع و منع نجات ميیابند.”[1449] با اینکه علامه، اين توجيه را نمیپذیرد ولی به نظر میرسد حق با زمخشری است.
در ادامه آیات، «مصلّین» با ویژگیهایی که برایشان بیان میشود،[1450] از داشتن چنین صفت مذمومی استثاء شدهاند، نظیر استثنائی که در سورههای تین و عصر،[1451] پس از بیان جایگاه انسان در اسفل سافلین و در خسران بودن او[1452] آمده و یا صفاتی که رأساً برای مؤمن واقعی در ابتدای سوره مؤمنون[1453] ذکر شده است. آیه 6 سوره تین[1454] مؤيد آن است که مراد از ردّ انسان به سوي اسفل سافلين، ردّ او به سوي شقاوت و عذاب است. در آیه 7 همان سوره،[1455] مخاطب «انسان» است به اعتبار «جنس انسان».[1456]
علت اینکه در سوره معارج، نمازگزاران از اتصاف به هلوعی و جزوعی و منوعی استثناء شده اند این است که «نماز»، نماد بندگی و اتصال به منبع فیض است و برپاکنندگان آن، به عنوان معتقدان به وجود مبدأ و معاد، به سبب باور به وجود مدبّری برای جهان هستی، مصائب و مشکلات پیش آمده را دارای علت و حکمتی می دانند که به واسطه عقل خدادادی و تعلیمات الهی و فرستادگانش، به علت برخی از آنها شناخت دارند و برخی دیگر را که قادر به فهمشان نیستند، به علت باور به همان حکمت و منبع صدور الهی و اینکه، هیچ اتفاق و حرکت و سکونی در دنیا، جز به اذن خدا واقع نمی شود،[1457] موجب می گردد، نمازگزار در مواجهه با ناخوشایندهای نفس، جزع نکند و اگر احیانا به علت غفلت یا شدت مصیبت، جزعی هم نماید، آن را تکرار نکند تا متصف به جزوعی بشود و یا به علت طلب مغفرتی که در ازای جزع می کند، از صفحه اعمالش پاک شده و تکرار آن هم، مانع از اتصاف او به جزوعی شود.
در سوی مقابل، نمازگزار به علت اعتقاد به همان منبع فیض و اینکه، نه تنها هر نعمتی که به او می رسد از آن خداست،[1458] بلکه هر آنچه در آسمانها و زمین، ملک اوست[1459] و برای او به ارث می ماند[1460] مضافا بر اینکه، می داند روز حسابی در پیش است و برای آنجا، اندوخته ای لازم است،[1461] لذا از بذل مال و انفاق و احسان دریغ نمی کند و اگر هم گاهی، حرص مال و شحّ نفس غالب شده و مانع خیر گردد، نمازگزار همچنان از منوعی می رهد، چرا که نماز، او را از بخل و خساست باز می دارد و یا لااقل اجازه تکرار بخل را نمی دهد تا نمازگزار، متصف به منوعی گردد. البته از صفات احصاء شده برای نمازگزار در این سوره روشن می شود که مقصود از آن، هر نمازگزاری نیست ، مضافا بر اینکه در قرآن، در چند مورد، گروه هایی از آن خارج شده اند که آیات 4 تا 7 سوره ماعون[1462] و 142 و143 سوره نساء[1463] از جمله آنهاست.