3-1-4. صفت غفلت
غفلت، دیگر صفتی است که قرآن، در زمره صفات انسان برشمرده است. در ابتدای سوره انبیاء،[1464] از اینکه انسان از نزدیک شدن روز حساب غافل بوده و از تبعیت هادیان به حق، اعراض می کند، ابراز تأسف و تعجب شده است، در آیه 39 مریم[1465] به پیامبر خدا امر می شود مردمان را از روز حسرت؛ روزی که کار به پایان آمده و آنان همچنان در حال غفلت و بی ایمانی هستند، بترساند. این غفلت اعجاب آور در حالی است که پیشتر، در عالم ذرّ شهادتی از انسان اخذ شده است تا بهانه ای برای ابراز عدم توجه در میان نباشد.[1466] واقعیت آن است که تنها با مسامحه می توان از این بی توجهی، تعبیر به غفلت کرد، چرا که هم عقل و وجدان به عنوان حجت باطنی و هم فرستادگان الهی به عنوان حجت خارجی، از قبح غفلت خبر می دهند و این انتخاب مردمان است که با بی اعتنایی به آخرت، آن را از دایره همت خود خارج کرده و آگاهی و هشیاری خود را، محدود به زندگی مادی و دنیوی می کنند و خودآگاهانه، از آخرت غافل می شوند.[1467] این بی اعتنایی زمانی حیرت آورتر می شود که پیشتر به آنان هشدار داده شده است که بسیاری از مردمان، عاقبت جهنمی خواهند بود؛ همانانی که قلبی نافهم، چشمی نابینا و گوشی ناشنوا دارند، جنبدگانی بسان بهائم و شاید بدتر![1468] ولی چنین خطر عظیمی نیز، آنان را هشیار نمی کند؟!
خدا در سوره تکاثر، مردم را به سبب سرگرمی شدن به مسابقه و تکاثر در جمع مال و اولاد که آنها را از توجه به آثار سوء خسرانآور اين سرگرمي، غافل ميکند، به شدت توبيخ کرده و تهديد ميکند به زودي نتيجه سرگرميهاي بيهوده خود را خواهند دید و از اين نعمتها که در اختيارشان گذاشته شده بود تا شکرگزارش باشند، ولی امور دنیوی سرگرم شدند و نعمت خدا را، به کفران تبدیل کردند، بازخواست خواهند شد. جمله تهدیدآمیز “به زودي خواهيد فهميد”،[1469]ردع و تخطئه مردم است از اينکه، با سرگرمي به اموری بيهوده، از اهداف مهمشان بازمیمانند و وقتي از زندگي دنيا منقطع شدند، آن آثار سوء را خواهند شناخت و آیه بعدی،[1470] ردع و تخطئههای قبلي را تأکيد ميکند و آیات بعد از آن (5 و 6)،[1471] ردعي بعد از ردع است. معنای آیه 5 سوره تکاثر این است که، “اگر به علم يقين، حقيقت امر را ببينيد، آنچه میبينيد شما را از تباهی و تفاخر به کثرت بازمیدارد” و آیه 6، کلامي جدید است که ميفرمايد: “سوگند ميخورم که به زودي جحيم را؛ که جزاي اين غفلت و سرگرمی است، خواهيد ديد.”[1472]
3-1-5. صفت عجولی
عجله از دیگر صفاتی است قرآن، انسان را با آن توصیف کرده است. در آیه 11 سوره اسراء،[1473] پس از بیان این صفت آدمی که، “او به همان نحوی که در طلب خیر است، شرّ خود را نیز همانگونه طلب میکند و با حرص و ولعی که برای رسیدن به خیر دارد، همانطور در پی شرّ خویش است”، ذیل آیه، به این حقیقت اشاره میکند که این خصلت آدمی، ریشه در صفت عجولی او دارد، یعنی انسان وقتي چيزي را ميخواهد، صبر نکرده و در جهات صلاح و فساد آن، نميانديشد تا جهت خیر برایش روشن شود بلکه، وقتی چيزي را میخواهد، به دنبال آن میرود و حتی گاهی به محض اینکه به ذهنش خطور میکند و آن را مطابق میل خود مییابد، با عجله به سويش ميرود و چه بسا شرّي میشود که مايه ضرر ميگردد و گاهی هم خیر شده و از آن منتفع میشود. اين آيه و آيات بعد از آن، در سياق توبيخ و سرزنش بوده و متفرع بر کلام پیش از آن در مورد منّت خداي تعالي در مسأله هدايت أقوم است، گوئي گفته شده است: “ما کتابي نازل کرديم که شما را به سوي درستترین آئینها هدايت ميکند و گروندگان به آن را، به سعادت و بهشت میراند و آنان را به اجر کبیر ميرساند و به خیر ارشادشان میکند، ليکن جنس انسان، عجول است و به خاطر همين عجلهاش، ميان خير و شر فرق نميگذارد، بلکه هر چه برايش پيش بيايد، همان را ميخواهد و دلبسته آن میشود، بدون اينکه خير و شر، و حق و باطل را از هم تشخيص دهد، و به سوی باطل هجوم میبرد همچنانکه به سوی حق خیز برمیدارد.” [1474]
انسان چنان در امور خود عجول است که در آیه 37 انبیاء،[1475] خدا خلقت او را از «عجله» دانسته است که بالاترین نوع کنایه به آدمی و اظهار تعجب از شدت عجله اوست. در آیات 20 قیامت[1476] و 27 انسان[1477] نیز، آدمی به خاطر جهلی که در دوستی دنیای عاجل و وانهادن آخرت دارد، توبیخ شده است، گزینشی که ریشه در صفت عجولی او دارد.
رفتار خدا با انسان عجول در رسیدن به خواسته های زودبازده آن است که متاع عاجل دنیا را نصیب او می کند؛ البته باز آنچه او بخواهد و به هر که اراده کند، سپس در عالم آخرت به کیفر کردارش رسانده، با نکوهش از رحمت خود می راند و به جهنم واردش می کند.[1478] خدا در پاسخ به خیره سرانی که برای استهزاء داعیان به حق، طالب نزول بلا بودند،[1479] فرموده است: اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و دعای شرّی که در حق خود میکنند، تعجیل میکرد، همه مردم هلاک میشدند ولی او، آنان را که به لقای خدا امیدوار نیستند، به همان حال سرگردانی در کفر و طغیان، رها میسازد.[1480]
3-1-6. صفت یئوسی
در قرآن کریم، انسان سه بار با وصف اسمی «یؤوس»؛[1481] به معنای «بسیار مأیوس و نومید»، توصیف شده است که در آیه 49 فصلت، این وصف با صفت «قنوط»؛ که به همان معناست، همراه شده است و در آیه 36 روم،[1482] به این صفت در قالبی فعلی از ماده قنوط (يَقْنَطُونَ) اشاره شده است. مراد از یئوس بودن انسان این است که، وقتي خدا نعمتي به او ميدهد؛ همو که در مجرای اسباب، به ظواهر اسباب سرگرم شده و به آنها دل بسته و از یاد و شکر خدا غافل گشته، وقتي شرّ مختصري به او میرسد و خیر از او سلب میشود و اسباب از او زائل میگردد، دچار يأس شديدی ميشود، چون که دل به اسباب داده بود و از کار افتادن اسباب را ميبيند و برای پروردگار خود، جایگاهی در آن نمیبیند.[1483]
در آیات 49 تا 51 فصلت[1484] نیز، همین معنا با تفصیل بیشتری آمده است. تعریفی که این آیات از رفتار انسان در مواجهه با نعمات و نقمات به دست می دهد این است: انسان از طلب خير خسته نميشود و اگر شري به او برسد، بسیار مأیوس و نومید ميگردد، چون همه اسبابي را که به آنها تکيه داشت، ساقط میبیند، و اگر دوباره، خیری از جانب خدا به او برسد، خود را مالک آن خير میپندارد و اینکه اختيار آن را دارد که هر کاري بخواهد با آن بکند و کسی حق ندارد او را از هيچ جهت، از آن منع کند و يا به سبب کارهايش، از وی حساب بکشد و چون حال باطنی انسان، چنين است، از اینرو پیش خود گمان میکند قيامتی برپا نخواهد شد ولی اگر به فرض هم، بازگشتي به سوي خدا باشد، نزد او سرانجامي نيک خواهد داشت. این گمان انسان از آن روی است که برای خود، کرامت و استحقاق خير ميپندارد، گويا با خود مياندیشد آنچه از خير بدستش آمده، اگر از ناحيه خدا باشد، پس معلوم ميشود او نزد خدا، کرامتي دارد و لذا اگر قيامتي هم باشد و به سوي پروردگارش برگردد، نزد او، سرانجامي نيک خواهد داشت. [1485]
علامه بعد از این تفسیر، آیه مورد بحث را نظير آيات 35 و 36 کهف[1486] میداند ولی چنین تفسیری، متکلفانه و غیرواقعی به نظر میرسد. تفسیر مقبولتری که به ذهن میآید اینکه، انسان با رضایت به حداقلی از «ایمان»، عقیده خود را به مبدأ و معاد، از باب «ضرورت دفع ضرر محتمل» در حد «احتمال» نگه داشته، و به جای مبادرت و همت به کسب درجات بالاتری از ایمان؛ که نیازمند تزکیه نفس و صرف وقت و انرژی است و چنین همومی، مورد اقبال عموم مردم نیست، از آن جهت که موضوعی احتمالی، و یا حداقل نسیه و غیرنقد است، او نیز به مانند سایرین، با ایمانی حداقلی روزگار می گذراند. او، از سویی انکار معاد را غیرمعقول و خلاف احتیاط می بیند و از سوی دیگر، ایمانی استوار به آن کسب نکرده و هنوز در حال شک و تردید است، لذا نه در ذهن و درون خود، به حال سکون و قراری رسیده است و نه در امور جاری زندگی می تواند بهره ای از ایمان واقعی ببرد و امور را مستند به منبع الهی بداند، از اینرو به خیری «خوشحال»، و به شری «نومید» می شود و در واقع، حدیث نفس او چنین است: «از قرار معلوم و از اوضاع حاکم بر جوامع بشری که تقیدی به دین و معاد ندارند و اتفاق خاصی هم برایشان نمی افتد، چنین به نظر می رسد که قیامتی در کار نباشد ولی اگر، احتمال عقلی معاد به واقعیت تبدیل شود، من به جهت زندگی محافظه کارانه خود، عناد و انکاری نسبت به مبدأ و معاد نداشته ام و به جهت برخورداری از نعمتهای بهشت احتمالی و یا احتراز از جهنم احتمالی، اعمال خیری را به جای آورده ام، نزد خدا کرامت و جایگاهی خواهم داشت». آرامش خاطر او، بسان آرامش روان بیمه گذاری است که با بیمه نمودن اتومبیل خود، از سویی عوارض احتمالی تصادفات و خسارات جانی و مالی ناشی از آن را در حداقل ممکن می بیند و از سوی دیگر، به علت احتیاط خود در رانندگی و مناسب بودن خودرویی که بر آن سوار است، وقوع تصادف را دور از انتظار می پندارد. او به خاطر انتخاب همه گزینه های احتیاطی در زمان بیمه نمودن، خود را دارنده ارج و احترامی به گاه رخداد حادثه می پندارد.