زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه
3-1-13-2-4. عقل سقیم

قضیه مبدأ و معاد، موضوعی نیست که تنها دارنده عقل سلیم، جرأت انکار به خود ندهد، بلکه کسی که دارای عقلی سقیم و بیمار هست نیز در این موضوع، حاضر به خطر کردن نیست، زیرا موضوعی است که دیگر موضوعات در برابر آن، مانند «بی نهایت» در مقابل «صفر» است. دارنده کدام عقل ولو سقیم به خود اجازه می دهد، کسی را که بیش از 165 بار، خود را مالک و خالق آسمانها و زمین معرفی کرده و ادعای او، محفوف به ادله عقلی و نقلی است، انکار نماید!؟ در حالی که می بیند انسانی که نه خالق است و نه مالک، اگر چند وجب از زمین منتسب به او را غصب کنند و مالکیت اعتباری او را انکار کنند، چه برخوردی با غاصب و منکر می کند. بهره مند از ولو کسری از عقل، نمی تواند به امید اینکه خدای قهار به وعده های عذابش؛ که بیش از 370 بار با لفظ «عذاب» و مشتقات آن و تعداد پرشمار دیگری با مضامین حاکی از تهدید تکرار فرموده است، «شاید» عمل نکند،[1685] خود را به کفر و فسق و عصیان آلوده نماید. عاقل نمی تواند خطابهایی مانند: “معبودی جز من نیست، پس مرا بندگی کنید[1686] را رها کرده و به عبودیت شیطان روی آورد. کدام عاقلی با شنیدن خطابهایی مانند: «امروز فریاد مکنید، که از ما به شما هیچ مدد و یاری نخواهد رسید، زیرا همانا آیات من بر شما تلاوت می‌شد و شما واپس می‌رفتید، در حالى كه از پذيرفتن‌ آن تكبّر مى‌ورزيديد و در محافل خود، از آن بدگويى مى‌كرديد. آیا در این سخن نیندیشدند ؟!”[1687] از کنار آن بی ترس و دلهره گذر می کند، چنانکه گویی امانی دارد؟![1688] خردمند چگونه می تواند از خطر «آتشی که صورت را می سوزاند و در اثر جمع شدن پوست سوخته، دندانها مانند دندان گوسپند مشویّ بیرون می زند»[1689] یا از شنیدن این هشدار که، «کافران آن گاه كه نتوانند آتش را از چهره و پشت خويش بازدارند و كسى به ياريشان برنخيزد، خواهند دانست»[1690] و یا این خبر نومیدکننده که: «کسانی که به آیات خدا و دیدار با او کفر ورزیدند، آنان از رحمت من مأیوسند و برای آنان عذابی دردناک است»[1691] هراسان نباشد و با خیالی راحت سر بر بالین بگذارد!؟

عاقل چگونه خبر نومیدی مجرم در روز قيامت را بشنود[1692] و در عین حال، جنایت کند؛ از تلاش گناهکاران ساکن در آتش که به هنگام اراده خروج، به آن برگردانده می شوند،[1693] خبردار شود و به خود، جرأت انکار دهد؛ از زیر و رو شدن متمرّدان از خدا و رسولش در آتش بشنود[1694] و اطاعت نکند!؟ او با چه توجیهی در مسأله مبدأ و معاد، در ورطه شک و تردید باقی بماند و برای رفع آن اقدامی نکند، وقتی باخبر می شود که در روز قیامت، مردّدان با سرافکندگی تقاضای برگشت به دنیا و انجام عمل صالح را خواهند نمود.[1695] «گرفتار لعن خدا شدن و جاودانگی در آتش، بدون هیچ یار و غم خواری»،[1696] مسأله ای نیست که عاقل بدون حصول امنیت و مصونیت از آن، به مسأله دیگری بپردازد. پاسخ قولی و عملی او، به این سؤال عقلی و نیز، قرآنی[1697] که «آیا حال کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که آسوده خاطر می آید؟» این است که «البته دومی!». او ایمان دارد هیچ قول و فعل باطلی برای خدا مخفی نیست،[1698] لذا از اظهار هر عقیده ای که موجب مؤاخذه گردد، اجتناب می کند.

عاقلی که همواره خوف آخرت را دارد، بی اعتنایی منکران جاهل به دین، گرچه آزارش می دهد، ولی عزم او را بر پایداری در راه دشوارش نمی گسلد چرا که نمی خواهد از مجرمانی که در آخرت، سر به زیر افکنده[1699] و هراسان از آنچه کرده اند و از عذابی که برایشان واقع می شود،[1700] باشد؛ متقاضیان برگشت، با نگاه هایی مأیوسانه به آتش![1701] او در آخرت و در گفتگو با دیگر بهشتیان، با ابراز خشنودی از راهی که در دنیا در پیش گرفته بود، همان ترس از خدا را، عامل بهشتی شدنش معرفی خواهد کرد.[1702]

دارنده عقل مشوب به ظلم و جهل، با خطراتی نظیر: “برای کافران، آتش دوزخ است، نه فرمان مرگشان صادر می شود که بمیرند و نه از آنان، عذابش کاسته می شود. این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم[1703]“، “آیا کسی که روز قیامت، به خاطر بسته بودن دست هایش، می کوشد که با صورت خود، گزند عذاب را دفع کند، مثل کسي است که اصلاً مکروهي به او نمي‏رسد؟[1704] چه می کند؟ آن که در دنیا، در مقابل دعوت حق استکبار کرده و با نخوت، سر و سینه جلو داده، با غل و زنجیرهای جهنمی که چنان حالتی را برایش ایجاد می کند،[1705] چه حالی خواهد داشت؟ روزی که حقيقت عمل خود را خواهد فهميد، آن وقتي که با غل و زنجيرها، در آبي سوزان کشيده شود و سپس در آتش افکنده گردند.[1706] آیا او خودش را به مواجهه با چنین صحنه هایی آماده کرده است: “و کافران را گروه گروه به جهنم برانند، چون به جهنم رسند، درهایش گشوده شود و نگهبانان آتش گویند: آیا پیامبرانی از خود شما به سوی تان نیامدند تا آیات پروردگارتان را برایتان بخوانند و شما را از دیدار چنین روزی بترسانند؟ می گویند: «بله، ولی کلمه عذاب بر کافران محقق شد» گفته شود: از درهای جهنم داخل شوید که همواره در آنجا خواهید بود، جایگاه متکبران در برابر حق، چه بد جایگاهی است!”[1707] ؛ “آنان که در آتش هستند به نگهبانان جهنم می گویند: «از پروردگارتان بخواهید تا یک روز از عذاب ما بکاهد»، می گویند: آیا پیامبرانتان با دلایل روشن نزد شما نیامده بودند؟ می گویند: «بله»، می گویند: «پس دعا کنید» و دعای کافران جز آنکه تباه شود، هیچ نخواهد بود”[1708]؛ “حال اگر توان آن را دارند که چنین عذابی را تحمل کنند، بکنند که جايشان در آتش است و اگر به التماس و اعتذار بيوفتند، خدا هرگز از ايشان راضي نخواهد شد”[1709] “و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند، عذاب جهنم باشد و جهنم، بد سرانجامى است. چون در آنجا افكنده شوند، از آن خروشى مى‌شنوند در حالى كه مى‌جوشد. دوزخ از خشم نزدیک است شکافته و قطعه قطعه شود، هر فوجی را که به آتش در افکنند، خازنان جهنّم از آنها پرسند: آیا پیغمبری برای راهنمایی شما نیامد؟”[1710]؛ “وای بر تکذیب کنندگان! در روز قیامت (به آنان گفته می شود:) بدون هيچ درنگي به سوي همان آتشي بروید که همواره تکذيبش مي‏کرديد، آتشی با دودی چند شاخه؛ دودی که نه سایه خنک دارد و نه از شعله های آتش مانع است. شراره هایی به بزرگی کاخ و به رنگ شتران زرد موی. وای بر تکذیب کنندگان! روزی که توان سخن گفتن ندارند و اجازه ای برای عذرخواهی نمی یابند. وای بر تکذیب کنندگان! روز جدایی که اولین و آخرین در آن جمع اند. (به آنها گفته می شود:)پس اگر حيلتى برای رهایی از عذاب داريد، به كار بريد”[1711] ؛ “همانا دوزخ کمین گاه و جایگاهی برای طاغیان است، آنان برای سالیان و قرون متمادی در آتش ماندگارند، در آنجا نه خنكى چشند و نه شربتى، جز آب جوشان و چركابه‌، كيفرى مناسب با جرم آنها. زيرا آنان به روز حساب اميد نداشتند و آيات ما را سخت تكذيب مى‌كردند و ما همه چيز را در كتابى شماره كرده‌ايم، پس بچشيد كه جز به شكنجه شما نخواهيم افزود “؛[1712] “و آنان، از دوزخ غایب نمی شوند”.[1713] عاقل که به ضعف خود آشناست، میلی به ماجراجویی ندارد. او به خاطر کسان و اطرافیانش، خود را جهنمی نمی کند[1714]و از دریایی از آتش و زبانه های شعله ور هراسان است.[1715]چرا هراسان نباشد از روزی که خدا آن را سزاوار ترس معرفی کرده است؛[1716] روزی که نه «خود» توان دفع عذاب را دارد، و نه مددکاری برای آن می یابد.[1717] او توان تحمل گرمی هوا را ندارد، چگونه خود را در مظانّ عذاب با آتشی در نهایت درجه قرار بدهد!؟[1718] او در دنیا برای نوشیدن از چشمه ای خنک، خود را به دردسر می اندازد، چگونه می تواند جسم نازپرورده خود را در معرض نوشیدن از آب بی نهایت داغ قرار دهد!؟[1719] وجود کوچکترین شیء غیر لطیفی، نوش طعام لذیذش را به نیش بدل می کند و کمترین بوی نامطبوع، اشتهایش را کور می کند، او کجا می تواند به استقبال خوراکی متعفن از تیغ و صمغ برود!؟[1720] او صعود به آغوش مادر پرمهر بهشت را، با سقوط به آغوش پرقهر جهنم معاوضه نمی کند.[1721]او از انجام کارهای حسرت آور و پشیمان کننده در دنیای فانی برحذر است، چگونه انگشت به دهان شدن روز قیامت و نتایج باقی آن را تصور کند و با چه توجیهی، دوستی پیامبر رحمت(ص) را وانهاده و دشمن قسم خورده اش شیطان را به دوستی بگیرد!؟[1722]

در آیه 21 سوره یس،[1723] از صفاتی که آن ساعی برای رسولان برشمرد، این نکته عقلی بدست می آید که به علت وجود دو صفت در رسولان، تبعیت از آنها را لازم و ضروری می کند. صفت اول اینکه، آنچه از لزوم زدودن رذایل و تحلیه به فضایل بدان می خوانند، عین هدایت است، و صفت دوم اینکه، وجهی بابت آن مطالبه نمی کنند، یعنی گرچه ممکن است عده ای بخواهند با وسیله قرار دادن شعارهای عقل پسند، نیات مادی و مالی خود را به پیش ببرند ولی عدم درخواست اجر، وجود این اتهام را از دعوت رسولان نفی می کند و عقل را ناگزیر از تبعیت می کند. آن ساعی، برای مستدل کردن نظر خود، علت انتخاب راه ارائه شده از سوی رسولان را، فاطر و ضارّ (و نافع) بودن خدا اعلام می کند.[1724] اینکه آن ساعی، صفت نافع بودن خدا را واگذارده و به ضارّ بودن او اشاره کرده است، حاوی این دلیل عقلی است که، انسان می تواند عقلاً از اجابت دعوتی که صرفا منفعتی را جلب می کند، صرفنظر نماید و این اعراض می تواند با معادله «هزینه» و «فایده» توجیه شود ولی هیچ عقل سلیمی نمی تواند وجود ضرر احتمالی را نادیده گرفته و به انکار اصل موضوع بپردازد. حال ممکن است اشکال شود که، «اگر بنا باشد هر کسی با اعلان دعوتی توأم با اخافه، ادعای رسالت کند، دیگر نظام زندگی از هم می پاشد و مردمان، میان دعوتهای گوناگون متحیر می شوند» که در پاسخ باید گفت آنچه تاکنون به وقوع پیوسته، خلاف آن فرض مختل کننده نظام حیات است و رسولانی که تاکنون آمده اند، مؤیّد رسولان قبلی و دعوت ایشان بوده اند، پس چنین محذوری تاکنون پیش نیامده است ولی اگر چنین اتفاقی می افتاد و عقل توان تشخیص نداشت، آن وقت وضع فرق کرده و در صورت سعی در یافتن حق و عدم اصابه به واقع، عذری برای روز حساب برایش پدید می آمد. آیه 24 یس[1725] که مقول قول همان ساعی است، در واقع اشاره به این حقیقت و حکم عقل دارد.

آیات 27 تا 32 صافات[1726] حکايت مخاصمه ای است که تابعين و متبوعين در روز قيامت با يکديگر دارند و تابعین با عتاب از متبوعين می پرسند که چرا آنها را به کفر کشاندند و آنان در پاسخ مي‏گويند که خودشان ایمان نداشتند و داوطلبانه به سخن آنها گوش داده اند وگرنه، آنان تسلطی بر ایشان نداشته و اجباری در میان نبوده است. علت چنین مخاصمه ای چه می تواند باشد؟ آیا جز این است که هر دو طایفه، به خاطر مخالفت با حکم عقل، از صراط مستقیم الهی به در شده و در وادی گمراهی، سرگردان گشته اند و در این میان، به ناچار به تبعیّت از همدیگر تن داده و ضعیفترها، مقهور قویترها شده اند و به تقلید از جاهلانی از جنس خود رضایت داده اند؛ عاقبتی که مؤمنین روزانه لااقل ده بار در نمازهایشان در ضمن سوره حمد، برای گرفتار نشدن به آن، از خدا استعانت می جویند.[1727]

عاقلی که برای گوارایی غذای چند روز دنیا، حاضر به تحمل ساعتها رنج کار و تلاش است و برای محترم بودن میان مردمان، همواره مراقب رفتار خود است، چگونه با انکار آنچه به آن علم ندارد، غذای ناگوار ابدی برای خود فراهم می کند؛ آبی جوشان و مایعی چرکین و متعفّن که باید چشیده بود،[1728] به همراه عذاب های دیگری مانند آن،[1729] و تحقیری در پایان، با این بیان: «خوش آمدشان مباد كه به آتش مى‌افتند![1730] هیچ عاقلی، رزق صبح و شام بهشت[1731] را، با آتش صبح و شام جهنم[1732] معاوضه نمی کند و زیر بار زیاده خواهی نفس لذت جو نمی رود تا با انکار روز حساب، اسباب عیشی بیشتر برای چند روز دنیا فراهم شود و نتیجه آن فریفتگی، آتشی ابدی باشد.[1733] او حاضر نیست برای «آزادی» دو روز دنیا، «بندگی» شیطان را برگزیند تا بدین وسیله، «خود»ش را از دست داده و اسیر شود. او خود را به هیچ قیمتی، به هیچ متاع دنیا نمی فروشد، چرا که هرگونه معامله دنیوی بر سر آن، خسارت است، خسارتی آشکار![1734] او خود را به چه قیمتی معامله کند، در حالی که روز قیامت دو برابر هر آنچه در زمین هست را هم فدیه دهد تا خود را برهاند، پذیرفته نخواهد شد.[1735] جاهلی که با ردّ دعوت حق، خود را از تکالیف آسوده کرده و با لهو و لعب، روزگار به عیش می گذراند، هر آنچه اندوخته است را با مشاهده اهوال روز قیامت، هباء منثور خواهد یافت و از شدت اندوه، قلبش در پس حنجره خواهد تپید.[1736]

عاقل، عادل است و هر چیز را جای خود می نهد. بالاترین جایگاه در نزد وی، جایگاه خالق است؛ خالق او و آسمانها و زمین و آنچه مابین آنهاست، پس باید او را بزرگ داشت چرا که بزرگترین است. بزرگی او، هیبتی در تن و جانش ایجاد می کند[1737] که مانع رفتن او به بیراهه ها و انجام اعمالی که غضب خدا را برانگیزد، می شود. او همچنانکه در امور دنیوی با احتیاط کردن، خود را از خطرات می رهاند، برای در امان ماندن از خطرات اخروی نیز، محتاط است. او توان راستی آزمایی و کشف صدق و کذب مدعیان نبوت را ندارد، ولی توان احتیاط عقلانی برایش میسر است. آیه 52 فصلت[1738] در صدد بیان این حکم عقل است، همان حقیقتی که مؤمن آل فرعون به آن اشاره کرده[1739] و خود را در صورت تحقق وعده هایی که می شنود، بی یاور دانسته است،[1740] او بیم خود را از روزی که منکران یکدیگر را به فریاد بخوانند، اظهار می دارد؛ روزی که به علت شدت عذاب، پشت کنان از این سو به آن سو فرار می کنند، ولی از هر سو که می روند، برگردانده می شوند و آنها را در برابر عذاب خدا، هیچ نگهدارنده ای نیست.[1741] استدلال دیگر او این بود که، دعوت عملی منکران این است که، در دو راهی «باور به غیب» یا «توقف در طبیعت»، به راه دوم برود در حالی که کسی از سوی «طبیعت»، دعوتگری ندارد[1742] در حالی که برای رفتن به راه نخست، علاوه بر دلایل عقلی، دعوت هزاران دعوتگر پشتوانه سالک طریق دین است.

 

گویی جاهل گمان می کند که ایمان او، نیازی از خدا را برطرف می کند[1743] و یا انکارش، او را در زمین عاجز کرده و وی را از دسترس قدرت خدا بیرون می برد.[1744] غافل از آن که، نعمت عقل و ایمان، موهبتی الهی است که با آن، بر بندگان منّت می گذارد[1745] و با همان عدّۀ برگزیده و هدایت شده، کار خود را به انجام می رساند.[1746]

آنچه «نفس اماره» در حق انسان جاهل می کند، خیانت های تکرارشونده ای است که در پوشش های فریبا ارائه می کند، با این همه او همچنان با شور و شعف، بندگی اش می کند و به خاطرش، با خدا و خلقش در ستیز است و نتیجه این حمایت نابخردانه، پرده ای است که بر گوش و قلب و چشمش نهاده می شود[1747] تا عیبی که مشهود دیگران است، از خود او، مخفی باشد. دلخوشی او، به گمانی است که دارد، اینکه پرونده اش با مرگ بسته می شود و چیزی ورای این زندگی دنیایی نیست؛ پنداری که پشتوانه ای از علم ندارد.[1748] او در حالی که بدون داشتن «قطع» به نبودن معاد، آن را ردّ می کند، برای پذیرش وجود آن، به دنبال «قطع و یقین» است[1749] و با وجود ارائه دلایل روشن برای معاد، جهت فرار از تکلیف و مسئولیت بندگی، به دنبال بهانه است؛[1750] رفتاری که نتیجه آن در روز قیامت، برایش آشکار می شود و عذابی که تمسخر می‌کرد، او را احاطه می کند[1751]و به او گفته می شود که امروز فراموش شده، و در شدائد رها می شود، همانطور که او مواجهه با آن روز را دانسته به فراموشی سپرده بود.[1752] این فراموشی از آن روی بود که او، آیات الهی را به سخره گرفته، و فریفته زندگی دنیا شده بود و قیامت، روزی نیست که پوزش سخره کردنها و فریفته شدنها پذیرفته شود.[1753]

خدا در ذیل آیه 27 احقاف[1754] می فرماید: «آیات عبرت را به گونه‌های مختلف بیان داشتیم تا مگر به درگاه خدا باز گردند». این گونه های مختلف آیات که به «وحی و معجزاتی که انبياء با آنها تأييد شدند» و «نعمتهايي که خدا روزیشان کرد تا به وسيله آن متذکر شوند» و «عذابهايي که بدان مبتلا شدند تا توبه کنند و از ظلمشان برگردند و دست از بندگی غيرخدا بردارند و به عبادت خدا بپردازند» تفسیر شده است [1755] این پیام را با خود دارد که آنچه شرط بلاغ بود، گفته شده است و نباید کسی جاهلانه دلخوش به این باشد که، به عللی مانند «مساعد نبودن محیط زندگی» و «دوری از زمان انبیاء(ع)» و «کثرت جعلیات به نام دین» و …، حجت بر او تمام نشده و بهانه ای برای ضلالت و کجروی دارد. زیرا همین قرآن برای کسی که عقلی، و یا گوش شنوایی داشته باشد، حجتی کافی است.[1756]