3-3. ابتلائات، سنن و حکمت های الهی
از جمله عللی که به علت عدم همراهی انسانها با تربیت الهی، در قامت یک مانع اساسی در راه شکل گیری جامعه ای با سبک زندگی اسلامی ظاهر می شود، «آزمون ها، سنت ها و حکمت های الهی» است؛ مانعیتی بسان آزمون ورودی برای تحصیل مدارج علمی بالاتر و عدم توانایی اکثریت در کسب حداقلهای قبولی، به علت پرداختن به لهو و لعب و بازماندن از تحصیل آمادگی لازم. این مانع، گرچه متفرع بر همان خصایص «ظلم» و «جهل» بشری است، ولی به جهت برجسته بودن آن در ایفای نقش مانعیت و نیز، غیرمتبادر به ذهن بودن آن در بررسی علل، بصورت جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد، به مانند کلمه «الْجِبَال» در آیه 72 احزاب،[1833] که گرچه کوهها، جزء زمین است ولی به جهت برجستگی آن، در عرض آسمان و زمین ذکر شده است.
پیش از اشاره به مواردی از این ابتلائات و سنن، شایسته است به این حقیقت ناگوار توجه شود که، خداوند پیشاپیش در چندین آیه از قرآن کریم، از نتایج نومیدکننده این آزمونها خبر داده است و عقلاً توقع آن بود که انسانها با علم به آنها، تمامی همت خود را صرف آن می کردند که جزء مردودین این آزمون نباشند و از مواجهه با عواقب اسفناک آن احتراز کنند، ولی سوی حرکت عمومی، چنین دغدغه ای را نشان نمی دهد. از جمله این آیات، آیه 20 سوره سبأ[1834] است که حاکی از محقق شدن مضمون قسم ابلیس در گمراه نمودن اکثر انسانهاست؛[1835] تحققی که زمینه ساز محقق شدن امر دیگری است و آن، وعده الهی در تعذیب تابعان ابلیس است.[1836] این وعده که با لفظ «الْقَوْلُ» در قرآن به آن اشاره شده است، در آیات 63 قصص، 13 سجده، 7 و 70 یس، 25 فصلت، 18 احقاف و 29 ق[1837] آمده است. مطابق آیه اخیر، این وعده تغییرپذیر نیست و خدا با اجرای آن، ستمی در حق بندگان نمی کند. آیات 30 ق، 179 اعراف، 13سجده و 7 يس؛[1838] که مضمون آن ها، حاکی از کثرت مردودین آزمون است، از جمله موارد اعلان نتایج زودهنگامی است که عامه بشر خطر آن را جدی نگرفته است! در آیه 14 سجده[1839] خطاب به مردودین گفته می شود به خاطر اينکه به لقاي آن روز بي اعتنايي کرده و آن را فراموش نموده اند، باید عذاب را بچشند، آن هم نه بطور موقت، بلکه چشیدنی دائمی!، و خدا نيز آن روز، به آنچه براي آنها مهم است؛ که همان راحتی و سعادت است، بياعتنا خواهد بود.[1840]
3-3-1. قضای الهی
یقین؛ و یا لااقل، اطمینان به حصول نتیجه، شرط حرکت باانگیزه در یک مسیر است و این شرط، در تمدن های شکل گرفته بر اساس مادیگرایی و انکار جهان مستور از دیده ها، برای حرکت در مسیر تحصیل اهدافشان؛ که عبارت است از تنظیم و ترتیب امور بر اساس راحت «تن»، به طور کامل محقق است. این یقین و اطمینان، به آنان نیرویی می دهد که توقفی برای آن نیست، لذا نتیجه عملکردشان را دیده و لمس می کنند و انگیزه ای برای ادامه راه پیدا می کنند تا اینکه به مقصدشان که ترکستان است، برسند، و البته شیطان نیز آنان را؛ که در مسیر دلخواه اویند، یاری می کند، چرا که توفیق آنها، توفیق اوست و وسیله ای برای سوزاندن دل آنانی است که به هر دلیل، آن راه را نیامده اند و یا به پایان نرسانده اند؛ برای منافقینی که بخاطر تذبذبشان، از کعبه رانده و از ترکستان مانده اند[1841] و برای مؤمنانی که بخاطر همراهی خیل عظیمی از منافقان و نیز، موانعی که شیطان بر سرراهشان قرار داده است[1842] تا به مقصد نرسند، کاروان تمدنشان از کعبه فاصله بسیار دارد. پس علت تفاوت فاحش در نتایج، نوع تمدنهاست؛ تمدنی که از روز اول، به راه شیطانی خود «یقین» دارد، و تمدنی که برای سیر در راه خدایی اش، نیازمند «ایمان» است و تحصیل آن، توفیقی می خواهد که شیطان بیرونی و نفس درونی و نیز، محدودیت علم آدمی در فهم حقایق و تحلیل وقایع، مانع آن است همچنانکه قضایی الهی بر پیچیدگی امور می افزاید. البته این امور پیچیده را، خدایی هادی در وراء است که یاری کننده جهادگری است که راه جهاد را برای رسیدن به خدا و قله سعادت برگزیده است[1843] ولی انسان عموماً راحت طلب، خواهان آن است که بسان پوینده طریق تمدن شیطانی، از همان ابتدا به تحصیل نتیجه در پایان راهی که به آن خوانده می شود، یقین داشته باشد و این، امری نشدنی است، چرا که ایمان ابتدایی و یقین پایانی، تابعی از اعمال اوست و به صرف تمنا و حتی دانستن، محقق نمی شود. خدای حکیم، نظام ارتقاء معرفت به خود را به گونه ای سامان داده است که گوهر «یقین» و «ایمان» در جایی قرار گیرد که از رجس و آلودگی رذائل و معاصی به دور باشد. او عمداً خود را پنهان نگهداشته است[1844] تا فقط با بینا شدن دل، قابل رؤیت شود.[1845] او خود را مخفی کرده است تا بداند چه کسی نادیده از او می ترسد و برای بسط کلمه حق و دفاع از جامعۀ برپا شده به نامش، او را یاری می کند.[1846] خدا مکرر در قرآن فرموده است که اگر می خواست، همه را بر هدایت جمع کرده و امت واحده ای از مؤمنان تشکیل می داد[1847] ولی چنین نکرده است بلکه «خود» بسان «خانه» اش؛ که در انتهای راهی سنگلاخ و سوزان است،[1848] در پایان راهی ایستاده است که تنها نفس مهذب و پاک از آلودگی ها و قلب سلیم و منیب، قصدش را می کند[1849]؛ قاصدی که چشم دلش باز شده و نادیده به چشم سر، از او می ترسد؛[1850] ترسی که سزایش پاداش است.[1851]
پویش در این راه، چیزی نیست که تابعان نفس، هوس آن را بکنند. آنان در پی قدم نهادن در راهی هستند که چیزی به نام «مبارزه» با آنچه دوستش دارند، نباشد. آنان دنبال سفره ای آماده، بدون تحمل زحمت و عرق ریختن هستند؛ دنبال کتابی که از آسمان فرود آید تا آن را مطالعه کنند[1852]و کاغذش را لمس کنند[1853] و یا رسولی از جنس فرشته که پیامبر (ص) را همراهی کند؛[1854] آرزویی که مطابق قضایی که خدا رانده است، برآورده شدن آن، همزمان با پایان مهلت، و نزول عذاب بنیان کن است[1855] ولی آنان، با تردید در وجود چنین قضایی الهی، آن را بهانه ای از سوی مدعی نبوت، برای شانه خالی کردن از آوردن دلیل بر نبوتش دانسته و راه کفر را پیش می گیرند و علاوه بر محروم کردن جامعه از همراهی عده ای غیرکم شمار، در روند حرکت مؤمنان در راهی که معتقد به درستی آن هستند نیز، اختلال ایجاد می کنند.
البته ممکن است قضای الهی که در آیه 8 انعام و نظایر آن مراد است، غیر از آن سنت و مشیت الهی باشد که بر ایمان به خدا از راه غیب، و از راه کسب لیاقت جای گرفتن گوهر «یقین» و «ایمان» در محلی مطهر و به دور از آلودگی باشد، همان که آیاتی نظیر 111 انعام[1856]و 100 یونس،[1857] و یا به گونه ای آیات 56 مدثر، 30 انسان و 29 تکویر[1858] به آن دلالت دارند و مراد از قضای مزبور، اراده الهی در به تأخیر انداختن عذاب امت آخر الزمان و خودداری[1859] از اجرای سنتی باشد که مطابق آن، متعاقب ارسال معجزات و تعلل انسانها در ایمان به آن، عذاب بنیان کن، ریشه آنها را می کَند،[1860] از آن روی که مقدر است این امت و پیامبرش، «آخرین» باشند و اجابت خواسته آنها، مغایر با چنین تقدیری است، لذا خدا بی اعتنا به تقاضای نومیدان به لقایش، آنها را در سرگردانی طغیانشان رها می کند.[1861]
به هر حال، و با فرض هر معنایی که از «قضای الهی» در این گونه آیات مراد باشد، نتیجه واحد است و آن اینکه، عدم ارائه آیات و نشانه های خارق العاده؛ بسان همانانی که برای امتهای پیشین آورده می شد،[1862] به موجبی برای تردید، و مانعی برای ایمان، بدل شده و سبب عدم همراهی بخشی از شهروندان با برنامه های جامعه اسلامی برای تحقق اهدافش می گردد؛ نتیجه ای که مسبب آن؛ نه وجود نقص در نظام دعوت بلکه، ثمره عدم شناخت انسان از خودش می باشد. او گمان دارد طبیعتی متفاوت از همنوعان پیشین خود دارد[1863] و اگر نشانه های دلخواه را ببیند، ایمان می آورد، غافل از آنکه آنچه مانع ایمان است؛ نه نوع نشانه های ارائه شده الهی بلکه، رذائل درونی اوست که حق و باطل را بر او مشتبه می کند؛[1864]سببی که در نوع بشر؛ از اولین تا آخرینش، وجود دارد و گذر زمان، نه تنها طبع او را به سوی بهتر شدن عوض نمی کند، بلکه هر چه زمان پیشتر می رود، نتیجه نومیدکننده تر می شود.[1865] در نظام حکیمانه خدا، گوهر گرانبها و نعمت «ایمان» و«هدایت»، از آنِ کسانی است که خود را آلودگی انواع ظلمها، رهانده باشند[1866] و این نظام، تابع هوای انسانها نیست.
نیز، این به تأخیر افتادن عذاب، همانگونه که می تواند مانعی «ابتدایی» برای همراهی عافیت طلبان با کاروان جامعه اسلامی به سوی اهداف متعالی باشد، برای «استدامه» نیز می تواند مانع باشد و مورد آن، تأخیر در عذاب آنانی است که موجب اختلاف در دین می شود.[1867] این عامل، به دو نحو می تواند ایفای نقش مانعیت کند: اول اینکه وجود این اختلاف، موجب تشتّت و تفرقه بین امت اسلامی گردد که تأثیر آن بر اختلال در روند حرکت جامعه به سوی کمال، مشخص است؛ دوم اینکه، همین اختلاف می تواند به عاملی شکی برای افراد سست ایمان ،در حقانیت دین و در نتیجه، جدا شدن از بدنه اجتماع شود؛ جداشدنی پنهانی که زاینده نفاق است.
تأثیر دیگر این تأخیر، جرأت و جسارت آدمی در ترک تعالیم نازله الهی، و مبادرت به تقنین مقرراتی مغایر با احکام الهی است؛ عاملی در راستای به انحراف کشاندن جامعه، و مانع شکل گیری تمدنی بر اساس دین و آموزه های شرعی، که حکم اولیه آن، اهلاک و استیصال بود[1868] ولی همان قضاء، با به تأخیر انداختن آن، زمینه یکّه تازی تمدن های شیطانی را ایجاد می کند؛ یکّه تازی عظیمی که جذبی فوج فوج در قفا دارد.
البته بر اساس آیات قرآنی، دیگر عامل عدم اجابت تقاضای نزول آیات خارق العاده و یا امکان بهره مندی از آنها؛ نه قضای الهی بلکه، بی فائده بودن اجابت و نیز، به نوعی به استهزاء کشیده شدن آن آیات است. در آیات 14 و 15 حجر،[1869] علت عدم امکان عروج انسان به آسمان؛ که می توانست او را برای فهم و تصدیق دعوت یاری برساند، عدم آمادگی باطنی او برای دسترسی به چنین امکانی دانسته شده است؛ باطنی که به علت سقیمی قلب و قذارت نفس، آن را سحر خواهد نامید؛ همان که گاه پیش از آمدن چنین معجزاتی هم، آنها را سحر می نامد[1870] و همان قلب و نفسی که این «علت» را، «بهانه» ای برای فرار از اظهار مدرک نبوت می خواند؛ بهانه ای ثابت و تکراری در گستره تاریخ، برای پس زدن آنچه خیر بشر در آن است،[1871] بهانه ای برای ترجیح سنت جاهلانه انسانی، بر شریعت عادلانه الهی.[1872]