زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

3-3-5. سنت املاء و استدراج

آیات 182 اعراف و 44 قلم،[1952] خبر از سنّتی می دهد که به مناسبت لفظ به کار رفته در قرآن، «سنت استدراج » نامیده شده است. «استدراج» به معنای بالا یا پایین کشاندن درجه به درجه، و طلب نزدیک شدن به امری یا مکانی است. در هر دو آیه، اجرای این سنت به صورت نامحسوس دانسته شده است. این قید برای دلالت بر آن است که، نزدیک کردن به هلاکت، مخفی بوده و در بطن همان سرگرمى های تمتع از مظاهر زندگى مادى نهفته است. این نزدیکی به هلاکت، با شدت گرفتن مظالم، بیشتر می شود و شکل اجرای این سنت آن است که نعمتی در پی نعمت دیگر می آید تا التذاذ به نعمتها، راه تأمل به وبال امر را ببندد و یاد خدا را از یاد ببرد بدون اینکه فرد متوجه آن باشد.[1953] بدیهی است اجرایی شدن این سنّت، نیازمند اعطای مهلتی است که از آن، به «سنّت املاء» تعبیر می شود. «املاء» به معناي مهلت دادن است و به این سنّت، در آیات 178 آل عمران و 45 قلم[1954] اشاره شده است و معناي آن اين است که خدا به فرد مهلت مي‏دهد تا در نعمتهای الهی، با گناهان آن گونه که می خواهد وسعت دهد. خدا این سنّت خود را، «کید قوی» می نامد.[1955] از امام صادق (ع) نقل است که، اگر خدا خير بنده‏اي را بخواهد و او گناهي بکند، به دنبال گناه به نقمتی مبتلايش مي‏کند تا استغفار را به يادش بیاندازد، ولی اگر شرّ بنده‏اي را بخواهد و او گناهي بکند، به دنبال آن، نعمتي به او مي‏دهد تا استغفار را از يادش ببرد و گنهکاري را ادامه بدهد. امام (ع) سپس برای سخن خود، به آیه حاکی از سنت استدراج استناد می کند.[1956]

در جریان جنگ احد، که پیروزی دشمنان اسلام، موجب اندوه پیامبر(ص) شده بود، آیاتی بر ایشان نازل شد و این حقيقت را به ایشان متذکر شد که مهلت یکه تازی به کفار، از آن روی است که خدا نمی خواهد برای آنها، حظّ و بهره ای در آخرت قرار دهد[1957] و با اشاره به «سنت املاء»، موجب تسلای خاطر رسول خدا (ص) شد و خاطرنشان کرد که مهلت دادن به منکران؛ نه از روی خیرخواهی بلکه، زمینه ای برای گناه بیشتر است تا تکذیب کنندگان آیات الهی، به تدریج و به گونه ای که به آن ملتفت نباشند، گرفتار مجازات شوند تا سنت استدراج در مورد آنها محقق شود، مضافا بر اینکه، چون خدا اجر هیچ عامل خیری را ضایع نمی کند، از این طریق، تسویه حسابی با آنها در دنیا صورت گرفته باشد تا چیزی برای مطالبه در آخرت برایشان باقی نماند. این سنت که در باطن، عقوبتی برای منحرفان از حق و منکران است، در ظاهر، جلوه ای دیگر دارد و ظاهربینان، آن را به خوشبختی و فیروزکامی کفار و فاسقان و اعراض کنندگان از سبک زندگی دیندارانه حمل می کنند؛ بینشی سطحی که به مانعی برای شکل گیری جامعه بر اساس تمدن دینی تبدیل می شود؛ آسیبی که در آیات 196 و 197 همین سوره[1958] به آن توجه شده و به شهروند مؤمن توصیه می شود نباید جولان کفار، او را بفریبد، زیرا آنچه او می بینند، متاع اندکی است که عذابی ألیم در پشت سر دارد.

پس، این سنت الهی در عمل می تواند در قامت مانعی برای شکل گیری جامعه منسجم اسلامی ظاهر شود، زیرا با رونق گرفتن زندگی افراد مبتلا به این سنّت، بشرِ عموماً سطحی نگر، متقاعد به موفقیت ایشان و درستی راهشان می شود و بدینسان، شمار کثیری از آنها، به تبعیت از سبک زندگی آنان روی می آورند و یا لااقل، در زمره حسرت خورندگان به موقعیت آنها قرار می دهد و چنین فضایی، به مانعی برای جذب بدنه جامعه به راه دین و همراهی با پویندگان سبیل الله بدل می شود؛ همانانی که به لحاظ مادی، وضعی کم فروغ دارد؛ وضعیتی که هم ریشه در حکمت الهی در کم فروغ گذاردن راه خود دارد و هم نتیجه عمل مؤمنان است که اموال خود را به جای اندوختن و آباد کردن دنیای خود، در راه رضای خدا و آباد نمودن منزل آخرت، در قالب انفاق و زکات و صدقه و …، صرف می کنند و اموال چندانی برای خود باقی نمی گذارند که برای شهروندان مردّد در انتخاب سبک زندگی، چشمگیر باشد به گونه ای که سبب جذب آنان به جبهه شهروندان آخرت گرا شود. مضافا بر اینکه، گرچه خدا بسیاری از خطاهای مؤمنان را عفو می کند[1959] ولی آن مقداری که برای تنبّه آنان و نیز، تسویه حساب در دنیا و عدم انباشت گناهان دردسرساز برای آخرت، به صورت مصائبی گوناگون، دامنگیرشان می کند، وضعیت را برای فهم کوته نظران سخت تر می نماید. از اینکه خدای متعال، در آیات 176 و 196 آل عمران، به پیامبر(ص) متذکر می شود که نباید از چنین وضعیتی، اندوهناک شود، می توان به عمق تأثیر این سنّتها بر دیگران پی برد.

3-3-6. تداخل و تحاکم سنن

مطابق خبری قرآنی، در لوح محفوظ نوشته شده است که خدا، هر شهر و قريه‏اي را، قبل از روز قيامت هلاک می کند و يا به عذابی شديد مبتلا می سازد؛[1960] «هلاک» و مرگ طبیعی برای شهر و دیار صالح، و «عذاب شدید» برای نوع طالح و عاصی آن، زیرا بنا بر آنچه آیه 8 کهف[1961] از آن خبر می دهد، اراده خدا بر این تعلق گرفته است که قبل از ساعت موعود قیامت، هر آنچه روی زمین است را، خشک و ویران کند.[1962] خدا برای امتهاي پیشین، معجزاتی را ‏فرستاد ولی آنها کفر ورزيدند و به دنبالش، عذاب بنیان کن نازل شد، ولي خدا برای امت آخرين، از آوردن معجزات خودداري کرد، چون اگر می فرستاد آنها هم مانند مردمان پیشین، تکذیب کرده و مستحق عذاب بنیان کن می شدند، در حالی که قضای الهی در مورد این امت آن است که می خواهد عذاب آن را، به مهلتی بعد موکول کند.[1963]. همین تأجیل در عذاب، مانند فتنه ای عمل می کند که منکران، آن را نشانه صحت تردید و انکار خود تلقی کرده و در موضعشان، استوارتر می گردند. آنچه ظاهر است اینکه، منکران از چنین پاسخهایی قانع نمی شوند، چرا که عقل مآل اندیشی ندارند که از خطر سوختن در آتش بترسند ولی این عدم ترس، موجب آن نمی شود که خدا سنّت و مشیت خود را تغییر دهد و یا سطح آزمون خود را تنازل دهد تا موافق اهواء آنان عمل کرده باشد. بلکه این انسان است که دچار تبعات ساده انگاری خود می شود. او اگر دنیای دام گذاری شده را، با تفرجگاه اشتباه گرفته و بی بندو بار و بی احتیاط، قدم در هر جایی می نهد، فرو غلتیدن در دامهای صحنه نبرد،[1964] نتیجه عدم توجهش به علائم هشدار است: هشدارهایی که پیشتر توسط فرستادگان الهی؛ که دیده بانان صحنه نبردند، اعلام شده بود.