زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

3-3-7. سنت اضلال و هدایت

رجوعی به قرآن برای تحلیل مسائلی که فهم بشر از تحلیل و یافتن پاسخ برای آنها عاجز مانده است، صفات «هادی» و «مضلّ» بودن خدا را، به عنوان پاسخ معماها بدست می دهد، صفاتی که در روابط بین انسانها، به سیاست کوبیدن گاه بر «میخ» و گاه بر «نعل» از آن یاد می شود؛ سیاستی که برخی ها را هدایت، و برخی دیگر را گمراه می کند؛ فتنه ای که ایمان «مؤمن» را، محک می زند، «منافق» مذبذب را، در تلاطم می افکند و «منکر» را، در انکار خود استوارتر می کند؛ سنّتی که در راستای عدم مشیت الهی بر هدایت اجباری همگانی است؛[1965] سیاستی که کثیرالعفو بودن خدا در مقابل اعمال و کردار ناروای بشر، تقویت کننده مانعیت آن است.

در حالی که خدا، برای برخی پیامبرانش، معجزه مشهود و ملموس می دهد، برخی دیگر را از آن محروم می کند؛ گاه بندگانش را در بزنگاه ها نصرت می دهد، گاه بعضی را در گرفتاری، به حال خود رها می کند، به گونه ای که گویی یاوری ندارند؛[1966] گاه کتابی چون تورات را دفعی نازل می کند، گاه همانند قرآن را به تدریج نازل کرده و معاشرت فرستاده اش با اهل کتاب[1967]را، هموارکننده راه تهمت «جعل و افتراء به خدا» قرار می دهد؛ گاه یکی از فرستادگانش، هیچ همسری اختیار نمی کند و گاه تعدد زوجات خاتم پیامبرانش، پاشنه آشیل نظام جذب می شود.[1968]

مانعیت این سنت الهی به حدی است که به تصریح قرآن، اگر فرشتگان به رسالت نازل شوند یا مردگان در برابر دیدگان عموم، زنده شده و با ایشان سخن گویند،[1969] لزوماً به معنای هدایت ناظران نخواهد بود، همچنان که در مواردی همچون سرد و سالم شدن آتش بر ابراهیم(ع)،[1970] یا غلبه موسی (ع) بر سحره[1971] یا تکلّم عیسی (ع) در مهد[1972] و یا احیای مردگان توسط او، که در مرأی و منظر عموم اتفاق می افتاد و می توانست زمینه ایمان همگانی را فراهم آورد، وضع به گونه ای رقم خورد که نه تنها چنین نشد، بلکه جبهه مقابل، توان طرد[1973] یا شکنجه[1974] را هم پیدا کردند.

اراده خدا بر آن تعلق گرفته است که یاریگر هر قاصدی در رسیدن به مقصدش باشد. کسی که چرای در درّه را، بر صعود بر قلّه ترجیح می دهد، خدا هم مرتعی فریبا برایش مهیا می کند تا به درَک دوزخ رهنمون شود. این واقعیت، چیزی است که در آیه 18 فرقان، از زبان معبودان مکذبین، در روز قیامت بیان می شود؛[1975] گرفتاری حاصل از بهره مندی غیرهدفدار از دنیا و اشتباه در «هدف» قرار دادن «وسیله»، که موجب اعراض از یاد خدا و نسیان روز حساب می شود. در این آیه، «بهره مندی دنیوی» مکذبین و پدرانشان، به خدا نسبت داده شده است که حاکی از گرفتار شدن آنها در فتنه ای الهی است. آیه20 فرقان نیز، به فتنه دیگری اشاره می کند و آن، آزمایش بعضی با بعض دیگر است؛[1976] شباهت زندگی رسولان با مردمان. به گفته علامه، علت اينکه انبياء در زندگيشان مانند ساير مردم هستند؛ غذا می خورند و در کوچه و بازار راه می روند و باغی آماده برایشان خلق نشده است تا از آن بخورند و گنجی برایشان فرستاده نشده است و فرشته ای ملازمشان نیست، اين است که، خدا بعضي از مردم را وسیله امتحان بعض ديگر قرار داده است و رسولان، مايه امتحان مردم هستند و به وسيله ايشان، اهل شک از اهل ايمان، و پيروان هوي؛ که بر تلخي حق صبر ندارند، از طالبان حق و صبرپیشگان در طاعت خدا و سلوک راه او، متمايز مي‏شوند؛[1977] تمایز میان کسانی که به جهت سهل انگاشتن امر حیات و عدم باور به وجود خالقی هدفمند برای آن، در دام شیطان گرفتار شده و گمراه شدند و کسانی که توجه به پیچیدگی امر حیات داشتند و عقل خود را با پرداختن به امور نفسانی، زایل نکردند و با حرکتی محتاطانه و بخردانه، از دام انکار رسل رهیدند.

نگاهی به تاریخ بشر نشان می دهد، سنت الهی دارای جذب و دفع است؛ جذب لایق کم شمار و دفع نالایق پرشمار؛ جذب ذوقلب سلیم و دفع ذی لُبّ سقیم؛ جذب مؤمن خالص و دفع منکر منافق؛ جذب متواضع و دفع متکبر؛ جذب شاکر و دفع کافر. خدا اگر حرصی در جذب به هر قیمت داشت،[1978] طوفان زمان نوح (ع) را به قدری به تأخیر نمی انداخت که نوح(ع)، مسخره منکران شود؛ موسی(ع) چوپان را برای دعوت فرعون پادشاه نمی فرستاد؛ عیسی(ع) را از طریق تولدی بی سابقه و (در نگاه عوام) شبهه ناک، برای دعوت برنمی گزید؛ مانع وصلتهای متعدد محمد امین (ص) می شد تا بهانه دلگرم کننده ای برای فراریان از بندگی فراهم نشود و مسائل فراوانی از این قبیل که حاکی از گستردگی این سنّت در سراسر أزمنه و أمکنه عالم دارد. راه رسیدن به خدا، راهی نیست که «فاسق»، توان و لیاقت راهیابی و قدم زدن در آن داشته باشد، درّ گرانبهای یاد خدا، عزیزتر از آن است که در قلب پر از هوای نفس و تکبر و حرص و حسد جای گیرد، حاشا به کبریای الهی، که مروارید را در لجن زار قرار دهد!

صحنه ای که خدا با این سنّتش می چیند، به منکران دعوت اسلام، این جرأت را می دهد که بگویند: «اگر اين دعوت حق ‏بود، مي‏بايست دنياي گرونده را اصلاح می کرد، کفر آنها که خير دنيا را به آنها رسانده است، بهتر از ايمان مؤمنين است که وضعشان را به آن فلاکت کشانده است و همين خود، دليل آن است که، حق با کفر ایشان است»؛[1979] جرأتی که مثل آن، از فرعون و اطرافیانش نیز نقل شده است.[1980] اينکه آنان به چنان جرأتی می رسند، از آن روی است که هر کس در ضلالت خود پافشاري کند، خدا او را در گمراهی اش مدد می رساند.[1981]

چنان که ذکر شد این سنت الهی، رانش ها و دافعه ها دارد؛ دافعه هایی که موجب جدایی کلی و یا منافقانه بخشی از شهروندان، از بدنه تمدن شکل گرفته بر اساس بندگی می شود و بالطبع این جداشدگان، کارشکنی های پیدا و پنهانی را در مسیر تحقق آرمانهای آن تمدن، ایجاد می کنند.

3-3-8. فرج و نصرت بطیئ الهی

بر اساس آیات ابتدائی سوره معارج، زمانی که یکی از منکران، برای نشان دادن اطمینان خود بر موضع انکارش، درخواست نزول عذاب کرد، خدا با اعلان این حقیقت به فرستاده اش که، یک روز در نزد او، معادل پنجاه هزار سال دنیاست، او را به صبر جمیل دعوت کرد؛ [1982] نوح (ع) نهصد و پنجاه سال دعوت به حق کرد ولی جز عده ای اندک، لبیک گویی نداشت[1983] و خدا، عذابی برای منکران نازل نمی کرد تا تکیه گاه و امیدی برای طایفه مؤمنان ایجاد کرده باشد؛ در قضیه لوط (ع)، تأخیر نصرت تا جایی ادامه می یابد که لوط (ع) برای معامله آبروی خود برای خدا، مورد آزمایش قرار بگیرد؛[1984] این تأخیر در قضیه سوزاندن ابراهیم(ع)[1985] و ذبح اسماعیل (ع)،[1986] دلهره بیشتری داشت؛ در داستان یعقوب (ع) و یوسف (ع)، حصول فرج برای پدر، بعد از نابینایی است[1987] و برای پسر، پس از تحمل چندین سال حبس![1988] در ماجرای بیماری ایوب، علاوه بر رنج مرض، زخم زبان و ریشخند منکران نیز بر سختی ها می افزود و شفا بعد از سالها، مرضش را التیام داد؛[1989] در قضیه هجرت پیامبر (ص) به مدینه، نصرت الهی به تار عنکبوتی پیوند خورد[1990] و یاری خدا در جنگ احزاب، به قدری به درازا کشید که پیامبر (ص) نیز همنوا با دیگران، از تأجیل نصرت متعجب شد.[1991] گاه این تأجیل نصرت، تا بعد از یأس از حصول آن، ادامه می یابد.[1992]

طرفه آنکه، همین نصرت مؤجّل نیز، نصیب فرد یا اجتماع دیندار می شود؛ دیندار واقعی و رسمی، و نه ادعایی و اسمی. در آیات 172 و 173صافات،[1993] رسولان و تابعان آنها تحت عنوان جنود الهی، «منصور» و «غالب» دانسته شده اند. منظور از جنود الهی، جامعه‏اي است که فرمانبردار امر خدا و مجاهد در راه او باشد و حکم نصرت و غلبه ای که در این آیات آمده، حکمي اجتماعي است که منوط به تحقق عنوان است، يعني مؤمنين تا زمانی که به امر خدا عمل مي‏کنند و در راه او جهاد مي‏کنند، اين نصرت و غلبه، نصيب آنها می شود و می توانند انتظار آن را بکشند، امّا زمانی که در جامعه‏اي، از ايمان جز اسمش، و از انتساب به خدا، جز ادعایش نمانده باشد، پس سزاوار نیست امید نصر و غلبه ای از جانب خدا باشد،[1994] این در حالی است که چه بسیار جوامعی با عناوینی دینی وجود دارد، که تکرار آن عنوان دینی، موجب گردیده است تا خود را لایق و دارای شأنیت چنان اتصافی بدانند؛ توهمی که نیامدن نصرت موعود برای مؤمنان، ایمان نیم بندشان را بیش از پیش، ضعیف تر می کند.

پس، ممکن است در جامعه ای با وجود رسولی الهی، باز هم خبری از نصرت و غلبه نباشد، همچنانکه در جنگ احد، چنین شد و نصرت و غلبه از آنها، دریغ شد؛ محرومیتی که ریشه در انتخاب مسلمانان در مورد اسرای جنگ بدر داشت و آنان، از میان دو گزینه «کشتن اسراء» یا «گرفتن فدیه»، دومی را به جهت جذابیت مادی برگزیدند، گرچه شنیدند که چنین انتخابی، عوارضی خواهد داشت و به عدد اسرای فدیه گرفته شده، از مسلمانان شهید خواهد شد ولی آنها با اظهار اینکه، آن سال از فدیه بهره مند می شوند و نتیجه اخذ فدیه، شهادتی خواهد بود که آن هم خوب است، بر انتخاب خود تاکید کردند.[1995] از این جمله است مواردی که جنگ؛ نه محض رضای خالق بلکه، با اغراضی همچون کشورگشایی و گسترش قدرت و افزایش ثروت و ابراز شجاعت و … انجام می پذیرد ولی از آنجا که دین جنگجویان، اسلام است این توقع ایجاد می شود که لزوما نصرت خدا، پشتیبان آنان خواهد بود، لذا وقتی خبری از نصرت الهی نمی شود، آنانی که ایمانی مخلوط به شک دارند، به تردیدشان اضافه می شود. در تفسیر آیه 7 سوره محمد (ص) آمده است: منظور از نصرت دادن به خدا، جهاد در راه او به منظور تأييد دين و اعلاي کلمه حق است، نه برای علوّ و سروري در زمين، يا تحصیل غنيمت و يا اظهار شجاعت و هنر باشد.[1996]

گاهی نیز، تزاحم «حکمت» و «نصرت»، موجب می گردد تا جلوی یاری متوقَّع گرفته شود و بلاء نازل گردد که اتفاقاتی مانند ماجرای اصحاب اخدود،[1997] قتل انبیائی نظیر یحیی(ع) و حادثه عاشورا، نمونه هایی از آن است. در بعض احیان نیز، دعوت به صبر، درمان جایگزین نصرت عاجل می شود[1998] و گاه نصرت، شرطی دارد که مردمان از آن غافلند و نیامدن آن را، نشانه ای از کذب بودن وعده های داده شده تلقی کرده و مأیوس می شوند و یا لااقل، امید و نشاط در آنها کاهش می یابد؛ نشاط حاصل از ایمان، که اصلی ترین نیروی محرکه در جاده کم فروغ دین است و کاهش آن، موجب کندی یا توقف و یا حتی برگشت از آن می شود. انسان که طبعاً عجول است، میانه ای با تأخیرهای طاقت فرسا ندارد، مگر آنکه خود را تسلیم و سرسپرده خدای ربّ العالمین کرده باشد تا احکام و دستورات انسان سازش، از او صابری عاقل ساخته باشد؛ سرسپرده ای که با استعانت از رحمت او،[1999] موفق به صبر و عدم سقوط به پرتگاه کفر می شوند. انسان عجولی که با تبعیت از خواهشهای دل و ترجیح دادن تمدنی که سیاستش، تحریک و ارضای چنین خصلتی است، عجولتر گردیده، طاقت همراهی با کاروان صابران را ندارد. این سنّت الهی، مانع بزرگی برای جذب انسانی است که از عجله خلق شده است.[2000]