4-1-2-1-1. حرص به مجادله
آنچه «قرآن» و «تاریخ»، گواه آن است اینکه انسان همواره در مقابل پذیرش حق مقاومت نموده و با داعیان به حق، همچون دشمنان خود برخورد کرده است،[2287] گویی کفر ورزیدن را به «وصیت»، از پیشینیان خود به ارث گرفته و برای پسینیان بعد از خود، وصیت کرده،[2288] و تکذیب کردن حق را، خوراک خود قرار داده است؟![2289] انسان با عجلۀ نشأت گرفته از جهالت ذاتیش، مولعانه شرّ خود را؛ که همان ردّ و انکار راه هدایت است، نظیر ولعی که در رسیدن به خیر دارد، طلب میکند[2290] زیرا راه حق را، مانعی بزرگ در مقابل رسیدن به لذایذ عاجلی میبیند که سخت در نیل به آنها، حریص و عجول است، لذا برای عدم پذیرش حق، راه جدل را برمیگزیند؛ شیوهای که آن را در آخرت نیز پی خواهد گرفت و سعی خواهد نمود با فرافکنی و فرار از قبول مسئولیت اعمالش، خود را برهاند![2291]
افراد ملحد همه همت خود را صرف این میکنند که مؤیدی برای کفر خود بیابند، سپس «بافته و وهمیات» خود را، با آرایههایی از الفاظ و حرکات و سکنات، به نام «یافته و علم»، به ذهن مخاطبان وارد میکنند. آنان با حرص و ولع تمام، در اثبات اوهام خود، با مؤمنان به بحث و جدل میپردازند، بیآنکه حجت و برهانی برای اثبات آن اوهام بیاورند؛ حرصی که نتیجه خبث باطنی[2292] و فقدان عقل آنان است، چرا که عقلاً برای انکار احتمال خطر، دلیل و حجت یقینی لازم است و آنان فاقد آن هستند، برخلاف عمل در راستای ایمان و اعتناء به احتمال خطر، که وجود ظن و گمان ـ و حتی شک و وهم ـ نیز برای توجیه اقدام احتیاطی کفایت میکند به ویژه در موضوعی به اهمیت آخرت، که سخن از سعادت یا شقاوت جاوید است.
جدلکنندگان خواستار دلیل قاطعی غیر از معجزات هستند؛[2293] چیزی که با شرطیت ایمان به غیب،[2294] ناسازگار است. مشیت پروردگار بر آن تعلق گرفته است که انسانها، با ایمان به غیب و با زدودن رذائل باطنی،[2295] توفیق دریافت هدایت را کسب نمایند ولی انسان عافیتطلب و عجول و لذتگرا، خواستار آن است که بدون سختی و با عجله و بیزحمت، بر هدایت دست یابد و آن دُرّ گرانقدر را، در جوار رجس و خبث باطنی خود جای دهد؛ خواستهای که اجابت آن، شایسته خدای حکیم نیست[2296]
آنچه جدلکنندگان خواستار آن هستند، همان هدایت همگانی است که خدای متعال، مکرراً[2297] از عدم تعلق مشیت خود بر آن خبر داده و به کنایه به پیامبر(ص) فرموده است که اگر اعراض منکرین بر او گران آمده و طمع آن دارد[2298] که همگان را بر ایمان و هدایت جمع نماید، خودش اقدام کند و اگر میتواند زمین را سوراخ کند یا بر آسمان نردبانی بگذارد، به امید آن که بتواند نشانهای بیابد که موجب هدایت همگان گردد.[2299] مجادله برای عدم پذیرش حق در حالی است که همه آنچه برای ایمان آوردن لازم بود، در قرآن ذکر شده است.[2300]
جدال با دین و احکام شرعی، منحصر در مسئله “ایمان و انکار” نیست، بلکه گاهی جدال برای دفاع از “مجرمین” و دلسوزی برای آنان است؛ دفاع از مرتدان و منافقان و جانیان و معتادان به مخدّرات و مسکرات و هتاکان عفت و حیاء، که خدای متعال، ضمن تقبیح چنین دفاعی، از مفید نبودن چنین عملی به حال آنان خبر داده است به این علت که جدل کنندگان، توان دفاع و وکالت از جانب مجرمان در روز قیامت؛ که بهشتی از دوزخی جدا میشود، نخواهند داشت.[2301] به شهروندان مؤمن نیز توصیه شده است در مجادلاتی که به امید مستبصر شدن منکران انجام میدهند، خودشان را به زحمت نیاندازند[2302] و با عمق بخشیدن به مباحث و گستردن دامنه آن، فرصت و نیروی خودشان را بیهوده تلف نکنند.
4-1-2-1-2. سوء استفاده از مفهوم «آزادی»
از جمله تفاوتهای اساسی تمدن اسلامی با نوع الحادی آن، تعیین گستره «آزادی» است. شهروند مسلمان، بسان مسأله جبر و اختیار، نه کاملاً آزاد است و نه کاملاً در بند. این محدوده در هر سه ساحت «فردی» و رابطه با «خدا» و «خلق او» وجود دارد. نه آزاد است تا به خود آزار برساند و یا به حیات خود خاتمه دهد و نه آزاد است منکر مبدأ و معاد گردد و نه از پذیرش فرائض سر باز بزند و نه به ارتکاب محرمات، دست یازد و نه آزاد است به حقوق همنوعان خود آشکارا و نهانی تعدی نماید و یا به محیط زیست آسیب برساند، اما شهروند ملحد بسیاری از این محدودیتها را ندارد. او آزاد است به خود آزار رساند و به حیات خود خاتمه دهد و منکر خالق و رجوع به او گردد و در نتیجه، بند همۀ تکالیف شرعی را از پای خود باز کند و نفس خود را در هر جا که هوایش خواست، بچراند. او آزاد است نهانی به حقوق همنوعان خود و نیز، محیط زیست تعدی نماید و اگر از فقدان بازرس و یا مخبر نیز مطمئن شود، «تعدی آشکار» را نیز به فهرست بلند آزادیهایش بیافزاید. او، بلندی فهرست آزادیهایش را مدیون «کفر» خویش است. کفر به مبدأ و معاد به او اجازه میدهد به جز بندگی نفس، خود را از هر بندی رها کند و به قدری که مشیت الهی آن را همراهی کند، از این کفر متمع شود.
معنای “آزادی” از منظر تمدن الحادی، همین تمتعات است؛ کالای جذابی که شهروندان ملحد و منافق ساکن جوامع اسلامی، با مشاهده آن در سبک زندگی جوامع الحادی، تلاش میکنند با شعارهایی مانند: “آزادی، حق مسلم هر انسانی است”، آن را به جوامع اسلامی بکشانند تا بیآنکه خودشان رنج مهاجرت به بلاد کفر را متحمل شوند، آن سبک زندگی را در موطن خود تجربه نمایند. آنچه یاریگر آنان در اجرای چنین خواستهای است، کثرت منافقان و قلّت مؤمنان واقعی است.
از جمله عواقب افراط در سردادن شعار “آزادی”، بروز موانع عدیده مقابل رشد معنوی و تربیت شهروندان است. کسانی که نسبت به مفهوم آزادی، حالت شرطی پیدا کرده و با آن خو میگیرند، قوه انقیادشان در مقابل اوامر شرعی مانند نماز محدودکننده[2303] و روزه محرومکننده[2304] به ضعف گرائیده و در برابر آن گونه اوامر مقاومت میکنند.
علامه در خلال تفسیر آیه 200 سوره آلعمران، شبههای را از ماتریالیستها مطرح میکنند بدین مضمون که: “بر فرض سنت اسلامی، سنتی باشد که جامع لوازم زندگی سعادتمندانه است و جامعه اسلامی، جامعهای سعادتمند و مورد غبطه است، ولی این سنّت، به سبب انتفای آزادی عقیده در آن، موجب رکود در جامعه شده و آن را از تحول و تکامل باز می دارد”.
غضّ نظر از پاسخ ایشان که اشکال را، منبعث از خلط بین انواع عقائد و معارف اسلامی دانستهاند[2305] این جواب را نیز میتوان افزود که، تحول و تکامل، امری نسبی و منوط به آن است که هدف و مقصد «چه چیز» و «کجا» باشد. کسانی که با انکار مبدأ و معاد، خود را رها از هر چیزی دیده و صرفاً در پی عمارت دنیایی هستند که ظرف تحقق نهایت آمالشان است، اسلام رسماً اعلام میکند که نه تنها یاریگر چنان تحولی نیست بلکه به جهت بازدارندگی آن از آخرت، مخالف آن گونه تحولات، و بلکه در جنگ با آن است. افزون بر آموزههای قرآنی، سیره عملی پیامبر(ص)؛ به عنوان الگوی عینی آن آموزهها، حاکی از بیرغبتی به تحولاتی آن گونه است. ایشان با زهد در دنیا، تحول و تکامل را؛ نه در دنیای برون بلکه، در عالم درون جستجو میکرد و افزایش تحولات دنیای بیرون را، مانعی بر سر راه تمرکز بر عمران عالم درون میدید؛ عالمی که شایسته توجه و عمران است و آزادیهای مطبوع نفس، ویرانگر آن میباشد. اساس روش تربیتی اسلام برخلاف تمدن الحادی، نه بر آزادی بلکه، بر تمرین بندگی استوار است و تنها شیوه و برنامه زندگی مقبول آن، سرسپردگی و تسلیم است.[2306]
اشکال دیگری که علامه مطرح کردهاند تشکیک در ظرفیت سعادتآفرینی اسلام در زمانهای است که با عصر نزول 14 قرن پیش آن، فرق کرده است:
“آموزههای فرضاً مفید اسلام برای زندگی ساده آن روزی، نمیتواند برای شکل بسیار پیچیده امروزیاش، مفید و کارگشا باشد. در آن زمان، آرزوها محدود بوده و ابزار تحصیل سعادت، در وسائلی طبیعی و ابتدائی خلاصه میشد ولی زندگی صنعتی امروزی، در اثر مجاهدات طولانی و سخت انسان، به حدی ارتقاء و تکامل یافته است که اگر تنها با چند قرن پیش؛ و نه 14 قرن، مقایسه شود به قیاس بین دو چیز متباین أشبه است، پس قوانین اسلام که برای زندگی آن روزی تنظیم شده است، نمیتواند وافی به نیازهای زندگی خلاقانه امروزی باشد”.
جواب علامه آن است که، اختلاف بین عصرها از حیث شکل زندگی، به همه شئون آن تسری پیدا نمیکند و تنها در مصادیق و موارد، فرق میکند. انسان در زندگی به غذایی محتاج است که بخورد و لباسی که بپوشد و خانهای که در آن ساکن شود و وسائل نقلیهای که او و بارهایش را جا به جا کند و مواردی از این قبیل. و این حوائج، کلی بوده و غیرمتغیر است لذا انسان دیروزی با امروزی در آن حوائج یکسان است و اختلافات تنها در مصادیق است، همچنان که اعتقادات کلی انسان با تغییر عصری به عصر دیگر تحول نمی پذیرد ، قوانین اسلام نیز که مطابق فطرت و گرایش طبیعی انسان به سعادت است، با ظهور وسیلهای به جای وسیله دیگر، باطل نمیشود.[2307]
به نظر میرسد بهتر است این نکته نیز به پاسخ علامه افزوده شود که، آن چه در قیاس مزبور بر آن افتخار میشود و از آن به “نتیجه مجاهدات طولانی و سخت انسان” تعبیر میگردد، در واقع چیزی نیست که از منظر اسلام قابل افتخار باشد. زیرا این گونه نیست که هر تلاشی، مشکور و قابل ستایش باشد. فردی که راه خطایی می دَود، هر چه فعالتر باشد، فاصلهاش از مقصد حقیقی دورتر میگردد[2308] به مانند حافر بئری که هرچه بیشتر بکَند خروج خود را از چاه «ویل» سختتر میکند. انسانی که با کفر به خالق و برپایی روز حساب، همه همت خود را مصروف دنیا نموده و دنیایی از اسبابِ بازی برای خود فراهم ساخته است، نه تنها سزاوار ستایش نیست بلکه مستحق ملامتی مستمر است تا شاید از ادامه دادن مسیر خطا باز ایستد. او با افزایش تعلقات دنیوی خود، علاوه بر خسران اخروی؛ که هیچ خسارتی در کنار آن، قابل ذکر و توجه نیست، در دنیای خود نیز زیان کار میشود، زیرا بدیهی است هر چه فهرست اسباب لازم برای زندگی، طولانیتر شود، انسان مجبور است برای تهیه آن، تلاش بیشتری نماید و به جای آن که «وسیله» در خدمت او باشد، او زندگی و آرامش خود را صرف تهیه فهرست بلندی از وسائل میکند؛ فهرستی که انسان امروزی، جاهلانه به طولانی کردن آن افتخار میکند و آن را ثمره مجاهدت طولانی و سخت خود میداند؛ مجاهدت در مسیر شقاوت نفس و کسب عذاب ابد! این فهرست طولانی، نتیجه همان کالایی به نام “آزادی” است که با رها نمودن بندهای تکلیف از پای بنده، او را مشتاقانه روانه آزمایشگاهها کرد تا با کشف قوانین طبیعی بیشتر و ساخت وسائل آسایشزای افزونتر، نفس حریص به لذتجویی و آسایشطلبی را بیشتر به خواستههایش برساند.