4-1-2-2. اشتغال به لغو و لهو ولعب
در آیات متعددی از قرآن،[2309] دنیایی که به عنوان ظرف لهو و لعب[2310] فهم شود، تقبیح شده است و حامل این پیام هستند که هر کس دنیا را، هدف فرض کند و عمده همت خود را، به رتق و فتق امور آن اختصاص دهد، در واقع به بازی و سرگرمی و اشتغال به امور لغو[2311] دل خوش داشته است؛ امری که از عقل به دور است و عاقلان را نباید و نشاید که چنان کنند، همان گونه که انبیاء و اولیای الهی به عنوان الگوی جهانیان، چنان نکرده و دنیایشان را به لعب و لهو نگذراندند و این درس را به پیروان دادند که اگر هوس درک مقامات قرب الهی را دارند، باید به مانند آنان، از پرداختن به اموری که سودی به آخرتشان ندارد، بپرهیزند و پرهیزکاری را؛ نه عملی «فراوظیفه» بلکه، به عنوان سبک زندگی خود برگزینند و از هدر دادن سرمایه گرانبهای عمر؛ که بهای کسب بهشت است، اجتناب کنند و با اشتغال به لغویات و بازماندن از فرائض، کالای گرانقیمت عمر را جهت خرید دوزخ هزینه ننمایند. گذراندن عمر در لهویات و لغویات و بازیها، برخاسته از گمانی است که خلقت آسمانها و زمین را اتفاقی و باطل و بیهدف میداند؛ گمانی که صاحبانش را در آتش دوزخ جای خواهد داد.[2312]
حقیقت تلخی که مانع پرهیز از اشتغال به لغو و لهو و لعب میشود، جهولی و عجولی انسان است؛ او به سبب «جهل» عمیق و گسترده، فرق زر را با زرورق تشخیص نمیدهد و به خاطر «عجله» زیاد در رسیدن به لذتها، خود را از توجه به امور حق زحمتدار به تغافل میزند و به همانسان که در طلب خیر ولع دارد، به همان شدت، شرّ خود را طلب میکند[2313] و برای پرداختن به لهو و لعب، چشم و گوش خود را بر آموزههای شرعی و سیره انبیاء و اولیاء و نیز، بر اقتضائات عقل میبندد و برای اثبات رویه باطل خود، به بهانههایی میآورد که در حرارت و پختگی، أبردُ من الثَّلج است به ویژه زمانی که این بهانهآوردنها از سوی کهول و شیوخ باشد.
از منظر قرآن، اگر اشتغال به دنیا برای رفع حوائجی مانند خوراک و پوشاک و مسکن هم باشد ولی زندگی شهروند در راستای سعادت حقیقی؛ که همان بندگی خداست، نباشد، چنان اشتغال و تلاشی، باز هم مصداقی از «بازی» است،[2314] چه رسد به خود «بازیها و لهویات» که جای خود دارند. آیه 9 سوره منافقون[2315] نیز مؤید این ادعاست. مطابق صریح این آیه، حتی اشتغال به امور فرزندان و اموال که نفعی عقلائی برای پرداختن به آنها قابل تصور است، اگر انسان را از یاد خدا باز دارد، «لهو» بوده و فاعل آن، زیانکار خواهد بود، از این رو قرآن، مردانی را که تجارت و داد و ستد دائمی یا موقتی، و یا سودهای آنی و آجل، آنان را از یاد خدا غافل نمیکند و یاد آخرت، دلها و دیدههایشان را از تماشای آنچه آنها را از یاد خدا غافل کند، منصرف میدارد، ستوده[2316] و اعراض از یاد خدا برای اشتغال به لهو و تجارت را مذمت فرموده است.[2317]
در آیات 32 انعام و ٦٤ عنکبوت[2318] نیز، پس از تقبیح و تحقیر دنیایی که به معنای ظرف «لهو و لعب» تلقی شود، آخرت را برای نیکوکاران عاقل، بهتر و برای اهل علم و درایت، جای زندگی و حیات واقعی میشمارد. «لهو» مزبور در این آیات، به معناي چيزی است که آدمی را از آنچه برایش مهم است، باز دارد، بنابراين زندگي دنيا از مصاديق لهو است زیرا آدمي را با زیب و زیور فانیاش، از زندگي باقي و جاودان باز ميدارد و به خود مشغول ميکند و کلمه «لعب» نیز؛ که به معناي کار يا کارهاي منتظم با نظمی خيالي و براي غرضی خيالي مانند بازيهاي کودکان است، بر زندگي دنيا صدق میکند، براي اينکه آن هم مانند بازی اطفال، فاني و سریعالبطلان است، همانطور که در بازی، عدهاي کودک با حرص و ولع، ساعتی گرد يک بازي جمع میشوند و خيلي زود، متفرق ميگردند، مردم دنیا نیز چنین هستند زیرا عموم اهدافی مانند اموال و ازواج و اولاد و انواع تقدُّم و تصدُّر و ریاست و اربابی و داشتن خدمه و انصار و امثال آن که رقیبان بر سر آن مسابقه میدهند و ظالمان بر سر آنها، به هم چنگ میاندازند، اموری وهمی بوده و سرابی بیش نيستند و حقیقت آن است که انسان، چیزی از این امور را؛ مگر در ظرف وهم و خیال، مالک نميشود.[2319]
امّا اینکه مردمان، خریدار قول و فعل بیهودهاند، از نادانی آنهاست. کسانی که عمر خود را صرف خواندن و شنیدن افسانهها و رمانهای خیالی و اشعار و موسیقی بیفائدهای میکنند که نفعی به حیات اخرویشان ندارد، گمراهانی هستند که به سبب به سخریه گرفتن هدف خالق از اعطای نعمت حیات و تضییع عمر در لهو و لعب، گرفتار عذابی خوارکننده خواهند شد؛ همانانی که به گاه خواندن یا شنیدن آیات الهی، متکبرانه از آن روی برمیگردانند، تو گویی نشنیدهاند و گوشهایشان سنگین است.[2320] جامعهای که در آن، اقبال به خواندن رمان و استماع موسیقی، بیش از علاقه به خواندن و استماع قرآن و آموزههای دینی باشد، جامعه مریضی است که توان تمدنسازی اسلامی ندارد، زیرا بدیهی است اجتماعی که علاقه به امری ندارد، نمیتواند یاور آن باشد.
یکی از راههای بررسی درستی یک عمل، عرضه آن به سیره پیشوایان دینی به عنوان الگوی تأیید شده برای زندگی است. اینکه آیا صَرف وقت برای لهو و لعب؛ خاصه از نوع حرفه ای آنها، صحیح است یا خیر، سؤالی است که با مراجعه به گزارشات تاریخی از زندگی آنان، پاسخی منفی دریافت میکند. یعنی انبیاء و اولیای الهی، نه وقت خود را به گوش دادن الحان طربانگیز سپری میکردند و نه به ورزش و نرمش و فراخوانی هزاران هزار نفر برای تماشای آن، و نه فاعلان چنین کارهایی را تشویق مینمودند، بلکه آنچه در منابع دینی آمده است حاکی از تقبیح چنین رویههایی است. [2321]
حکم عقل است که امور نافع چندمنظوره؛ اعم از نوع فردی و شخصیاش، و یا اجتماعی و عام المنفعهاش، جایگزین لغویات و لهویات و ورزش؛ حتی از نوع انفرادیاش، باشد. شهروندان عاقل مسلمان، به جای خواندن بافتههای ذهنی احیاناً بیمار یک داستاننویس، تاریخ و حدیث و احکام و اخلاقی میخوانند و به جای جستوخیزهای بیثمر و یا؛ بدتر از آن، تماشای آن جستوخیزها، به فعالیتهای عقلانی و نافع مانند اقدام به امور ضروری بر جای مانده خود و خویشان و اطرافیان خود و حتی مشارکت در اتمام پروژههای عمرانی شهر و دیار خود میپردازند؛ پروژههای ناتمامی که به علت فقدان بودجه، معطل مانده است، در حالی که در همان حین، وقت و انرژی هزاران هزار شهروند، صرف حرکات بیحاصل و یا بدتر از آن، تماشای آن حرکات میشود و اگر به ورزشهای بیثمر، جهت عقلانی داده میشد، هم کارهایی عامالمنفعه انجام میشد، هم حرکتی در جهت رشد عقل و اخلاق در جامعه صورت میگرفت، هم سلامت جسمی شهروندان در فرایندی سالم تأمین میشد و هم شادی روحی حاصل از انجام کرداری نیک و نیز، اجر اخروی آن، عاید مشارکتکنندگان میگردید؛ سیاست چندمنظوره موفقی که در صدر اسلام، نمونههای آن فراوان است مانند مشارکت در مسجدسازی، حفر خندق و امثال آنها.
در سبک زندگی اسلامی، نیازی به نوآوریهای عبثی همچون انواع ورزشها نیست، چنان لهویاتی مناسب سبکی از زندگی است که به جهت عدم اعتقاد به جهان پس از مرگ، اشتغالاتی مثل تکالیف بندگی و اهتمام به عمران دار ابد در آن وجود ندارد. یک شهروند مؤمن در هزینه کردن سرمایه عمر، راه اسراف را پیش نمیگیرد، بلکه آن را برای هدفی هزینه میکند که انواع جستوخیز بیحاصل، جایگاهی در آن ندارد. او از آنجا که عاقل است، تحرکات مورد نیاز جسم را در ضمن کارهایی جستجو میکند که علاوه بر تحرک جسم، ثمرات دیگری همچون انتفاعات «فردی» مانند تحصیل مال یا مهارت، و یا «اجتماعی» مانند کمک به دیگران نیز داشته باشد.
ابداع انواع رفتار هیجانزا در قالب مسابقات داخلی و بینالمللی؛ که با پایان یکی، دیگری شروع میشود، برای پر کردن خلأ ناشی از رویگردانی از معنویات است. بشری که در اثر اعراض از یاد خدا، گرفتار مضیقه روح و روان شده است،[2322] برای فرار از بنبستهای خودساخته و گریز از خلوتهای آزاردهنده، به دنبال شرکت در اجتماعات گوناگون است و ورزش و تئاتر و سینما و کنسرت و مانند آنها، بهانه فراغت از درد و رنج اعراض ناشی از مبدأ خلقت است.[2323] از آنجا که این گونه اجتماعات، سرپوشی بر ناگواریهای درونی است، لذا هر کدام که هیجان بیشتری تولید کرده و اثر تخدیری افزونتری داشته باشد، دستمزدهای بیشتری را نصیب برپاکنندگانش میکند که فوتبال، از مصادیق بارز آن است. این لهو و لعبها؛ نه تنها فائدهای برای رشد معنوی فرد یا اجتماع ندارد بلکه، هزینههای زیادی را برای ساخت انواع باشگاه و ورزشگاه و ابزار ورزشی و احداث آمفی تئاتر و سینما بر جامعه تحمیل میکند.
مبدعان چنین اعمال سرمایهسوزی، در واقع صدماتی بدتر از امثال «چنگیز»ها و «هیتلر»ها بر انسانیت وارد می آوردند زیرا اولا: خسارتهایی که آنها به بشریت وارد کردند، مقطعی و محدود به بازه زمانی مشخصی بود؛ ثانیاً بطلان اقدام آنها در نظر عامّه، واضح بود ولی خسارتی که مبدعان انواع لهویات و لغویات و لعبات متوجه انسانها میکنند، اولاً مستمر بوده و قرنهاست که عمر کسر بزرگی از انسانها را تباه میکند و در ثانی، بر خلاف خسارتهای ناشی از جنگ، در نظر عامّه ممدوح است. مَثل آن دو، به مَثل «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر» میماند که اولی، مشهود، مقطعی، محدود به صدمات جانی و دارای دشمن آشکاری است که تردیدی در دشمنی او وجود ندارد ولی دومی مبارزهای مخفی، دائمی، دارای آثار جاودان اخروی و دارای دشمن پنهانی به نام «نفس اماره» است که در غالب مواقع؛ نه تنها «دشمن» تلقی نمیگردد بلکه، به عنوان عزیزترین «دوست» با او رفتار میشود.
شهروندان منکر مبدأ و معاد، از آن روی که به خاطر انتخاب اشتباه خود، همواره احساس دلتنگی میکنند،[2324] گریزی از مخدرهایی مانند تماشای بازی و فیلم و کنسرت ندارند، آنچه مایه عجب است آنکه شهروندان مدعی ایمان به مبدأ و معاد، رهرو راه منکران شده و همچون آنان، به مخدّرها پناه میبرند! شرح صدری که ثمره ایمان است،[2325] قاعدتاً میبایست شهروندان مؤمن را از چنان ابداعاتی، مستغنی میکرد. اگر چنین استغنایی احساس نشده و همچون ملحدان، دلتنگهایی محتاج هیجان باشند، معلوم میشود که از مزایای ایمان بیبهره ماندهاند.
در سبک زندگی مؤمنانه، پرداختن به واجبات و مستحبات، جای فراغی برای ورزش؛ حتی از نوع انفرادیاش، یا سایر تفریحات بیثمر باقی نمیگذارد. در زندگی هدفدار مؤمن، به قدری موضوع «لازم یا ممدوح» برای پرداختن وجود دارد که جایی برای امور «مباح یا مکروه» باقی نمیماند. اگر سرطان، مرضی است که عمر را تباه می کند، با کارهایی مانند ورزش حرفهای، تماشای بیهدف فیلم و سریال و استماع لهویات، فصل مشترک دارد. با این تفاوت که اوّلی، مرضی «فردی» و دوّمی، «اجتماعی» است؛ اوّلی، دهههای پایانی عمر را نشانه میرود ولی دوّمی، از همان دوران طفولیت، به سراغ میزبانهای غافل میرود؛ در اوّلی، ابتلاء به مرض به صورت ناخودآگاه است ولی در دوّمی، افراد آگاهانه و با اشتیاق، به سراغ آن میروند؛ اوّلی، درصد کمی از انسانها را گرفتار میکند ولی در دوّمی، تنها درصد اندکی از جامعه، توفیق عدم ابتلا مییابند؛ در اوّلی، این بیماری به عنوان «مرض» فهم میشود که نیازمند درمان است ولی دوّمی، به عنوان «نیاز» تلقی میشود!
از جمله عوارض صرف اوقات برای لهویاتی مانند تماشای فیلم و سریال آن است که، به علت مأنوس بودن معمول پدیدآورندگان این آثار؛ چه در قالب فیلمنامهنویس، چه تهیهکننده و چه کارگردان، با لهویات و نیز، آثار هنرمندان ملحد، اندوخته علمی کافی نداشته و بعضاً ذهنی بیمار دارند، لذا بیشتر داستانهایی که در قالب برنامههای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی به تصویر میکشند، داستان زندگی افرادی است که بینندگان را، به جای رشد و تعالی، به انحطاط و انحراف میکشاند و این پیام را به مخاطب القاء میکند که، دنیا چیزی بیش از دروغ و فریب و تفاخر و تمسخر و زور و لذتگرایی و رابطه با جنس مخالف و امثال آن نیست و تنها راه پیش روی همگان، همان راهی است که شخصیتهای سینمایی و تلویزیونی میروند. در این فیلمها به عمد یا به سهو، انواع شیوههای دروغگویی و بزهکاری به مخاطبان آموزش داده میشود و همان آسیبهایی که برای محیطهایی مانند زندان برشمرده میشود (آشنا شدن زندانیان با انواع فوت و فن بزهکاری در اثر همنشینی با یکدیگر)، در مورد همنشینی با شخصیتهای تلویزیونی و سینمایی هم تکرار میشود، بیآنکه بیننده آن، گناهی کرده باشد که مستوجب چنین صدمهای باشد! مطابق عبارت قصار و پرمغز “تو اول بگو با کیان زیستی، پس آن گه بگویم که تو کیستی”، سطح فکر و اندیشه همنشین با لهویات و لغویات، همانی است سازندگان آن آثار دارند.
اشتیاق به لهو و لعبهای بیحاصل در حالی است که اکثر قریب به اتفاق وقایع عبرتآموز تاریخ و از آن جمله، زندگی انبیاء(ع) و اولیاء، بر عموم مردمان ناشناخته است، نویسندگان به نوشتن فیلم نامه هایی بر اساس تخیل روی می آورند، زیرا اکثراً به علت سستی ایمان و اعتقاد، دغدغه ای برای بازتاب دادن مطالب مدفون در قفسفه های کتابخانه ها ندارند و اگر چنین همتی در سطح ساخت برنامه نمایشی از آنها وجود ندارد، لااقل به جای تحریض مردمان به رمان خوانی، به مطالعه آن اتفاقات تاریخی تشویق نمی شوند. رسانه های سمعی و بصری و در رأس آنها، تلویزیون به جای دلخوش کردن مردمان به سراب ها و تبلیغ و بزرگ نمایی جنبه های حیوانی انسان و توصیه های گاه و بیگاه به دلبستگی به آرزوها؛ که بزرگ ترین عامل فراموشی آخرت و سرآغاز سقوط در وادی هلاکت معنوی است، می تواند دانشگاهی با میلیونها دانشجو باشد که به جای به زباله بدل کردن سرمایه گرانبهای عمر مردم، آن را در جهت رشد و اعتلاء مصرف نماید و به جای گزارشات لحظه به لحظه از زندگی بازیگران و بازیکنان و تلقین این فکر در مخاطبان که، “دنیا، جای بازی و بازیگری است و خودش، بازیچه ای بیش نیست، آن را مزرعه ای برای آخرت بنمایاند و افزایش آگاهی مخاطب خود را به جای اطلاع از ریز و درشت زندگی بازیگر و بازیکن، به شناخت بزرگان دینی و معارف الهی معطوف دارد.
آنچه مانع از آن می شود که صنعت اثرگذاری مانند سینما، به جای استفاده در جهت غنابخشی به زندگی شهروندان، در مسیر خلاف آن قرار گیرد، رها کردن رأی عُقلای در أقلّیت، و أخذ به آراء أکثریت ناآگاه به خیر و شرّ خویش است؛ أکثریتی که به علت عدم احاطه به صلاح و فساد واقعی خود، رغبت چندانی به خیرات نداشته و همچون أطفال بازیگوش أکابر؛ که پرداختن به لعب و هزل و بذلهگویی را، بر درس حساب و کتابت برتر میشمارند، طنز و خنده را، بر آشنایی با معارف و مفاهیم تکلیفآور ترجیح میدهند. از آنجا که خاصیت پرداختن به لهویات و لغویات و گذران اوقات به انواع بازی، تضعیف قوه عاقله است افراد خو گرفته به لهو و لعب، اساساً قادر به ملحق شدن به کاروان مؤمنان نخواهند شد و یا اگر در اثر عدم افراط در لهو و لعب، توفیق پیوستن به آن را یافتند، توان استقامت نخواهند داشت.
خدای متعال در چندین[2326] آیه، آفرینش آسمانها و زمین و مخلوقات بین آن دو را؛ نه به باطل و بازی بلکه، برای هدفی حق معرفی کرده است و اینکه، بیهدف دانستن آن، گمان کافران است و اکثر مردم از هدفمندی خلقت آن آگاه نیستند؛ آیاتی در آن، بازی و امور باطل، در مقابل حق قرار گرفته است و در بردارنده این پیام که است پرداختن به بازی نوعی اشتغال به باطل است. در آیه 191 آلعمران[2327] نیز، از مقابلهای که بین «ذکر خدا در همه حالات، و تفکر در خلقت آسمانها و زمین» و «باطل ندانستن خلقت» صورت گرفته است، معلوم میشود که اموری مغایر با «یاد همیشگی خدا و تفکر در هدفمندی خلقت»، جزء اباطیل است و اشتغال به لهو و لعب به عنوان مصادیق بارزی از امور مغایر با «تذکر و تفکر» جزء امور باطل محسوب میشود چرا که لهو و لعب، نه مصداقی از یاد مداوم خداست و نه تفکر در هدفمندی خلقت؛ بلکه به عکس، حاکی از غفلت از یاد او و باطل و بیهدف دانستن خلقت، و یا به تعبیر خود ملحدین و منافقین، “تصادفی بودن” آن است.
مطابق آیه مزبور، از وظایف بنده خدا این است که با تکرار یاد خدا و تفکر در اینکه “از کجا آمده است؟ آمدنش بهر چیست؟ به کجا میرود و وطنش کجاست؟” مشمول رحمت خدای متعال قرار گیرد.[2328] روزها به این فکر میکند و همه شب، سخنش میباشد که چرا غافل از احوال دل خویشتن است. او چون ایمان دارد که مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست، اوقات خود را به بازیهای کودکانه دنیا تلف نمیکند. او میداند که جایگاهش، آسمانهاست و خدا چند روزی بهر امتحان، در قفس بدن زندانیاش کرده است، لذا اگر آب و دانی میخورد؛ نه از باب اشتیاق به فربهی و التذاذ بلکه، از آن روی است تا گاه گشایش قفس برسد و او به جنّتی که از آن آمده است، برگردد. او تا به تحقیق، به آرامش نفس و ایمان آرامبخش نرسد، یک دم آرام نمیگیرد. شراب طهور او که از یاد خدا سرمستش میکند، جرعههای «یقین» است که شک و تردید را از دلش میزداید و بانگ مستانه سعادت، اثر آن جرعههاست.[2329] او از اینکه ایمان دارد خلقتی هدفمند با مبدأ و معادی معلوم دارد، اوقات فراغت و بیکاری ندارد. او همه وقتهایش را، گنجی میبیند که باید در قبال کالایی باارزش معاوضه نماید تا به هنگام بازگشت، دستی پر داشته باشد. او دنیا را محل بازی و تفریح نمیداند تا از پایان آن افسرده و نگران شود، او از دمی که پرده از چهره غبارآلود تنَش برداشته میشود، خوشحال میگردد، چرا که گاه پایان کار و آغاز فراغت است. او از اینکه قفس ناسزاوار به روح خداجویش را ترک میکند و به گلشن رضوانی میرود که مرغ آن چمن است، شادمان و فرحان است؛ فرحی که به قوت قلب و بازویش میافزاید تا استوارتر قدم بردارد و از تلاش برای حیات باقی، خسته و رنجور نگردد. برای او عیان شده است که برای بندگی آمده است[2330] ولی دریغ و دردش آن است که از کار خویشتن غافل است و حق سرمایه عمر را ادا نمیکند. او در پی آن است که با کم کردن تعلقات به سراچه ترکیب دنیای مادی، توان طواف در فضای عالم قدس پیدا کند. اگر از خون دلش، بوی شوق و اشتیاق لقای ربّ به مشام میآید، جای تعجب نیست چرا که او هم، دردی به مانند درد نافه ختن دارد. او اگر جامهای نیکو به تن دارد، جانش مالامال از سوزهای نهانی است؛ سوزهایی که اوقات فراغی برایش باقی نمیگذارد.[2331]
هر انسانی بدو تولد، از جنبههای متعددی در أسفل سافلین قرار دارد: از لحاظ قدرت جسمی؛ موقعیت نفسی؛ توان تکلم؛ میزان علم و آگاهی و امثال آن. هر چه زمان میگذرد او قدرت مییابد پلههای سافل را طی کرده و موقعیت خود را بهبود بخشد. اولین پلههایی که طی میکند، مربوط به خروج از ضعف جسمی و کسب توانائیهای حرکتی است، پلههای بعدی به توان تکلم و قدرت یادگیری مرتبط میشود و ویژگی این مراحل آن است که دوراهیهای تعیینکنندهای میانه مسیر ترقی وجود ندارد ولی دیری نمیپاید که دوراهیها رخ مینماید و انتخاب هر راهی، به معنای اعتناء به آن و بیاعتنایی به دیگری است. راه سومی هم وجود دارد و آن، تقسیم توان برای هر دو گزینه است؛ تقسیمی که نتیجه آن هم، تقسیم پلههای طی شده میان هر دو راه است. یک فرد زمانی که به بلوغ جسمی و فکری میرسد، خود را در دوراهی «عقل» و «نفس» مخیّر میبیند؛ راه عقل، ادامه مسیر صعود و خروج از درجات سافل است و راه نفس، پایین رفتن از پلههای بالا آمده و برگشتن به أسفل سافلین است. اشتغال به امور لغو نیز اگر غرضی عُقلایی مانند «استراحت و رفع خستگی ناشی از بندگی خدا و انجام امور صالحه» مصحح آن نباشد، امری است که کاملاً در راستای راه نفس است و در واقع، همان پایین رفتن از پلههای بالا آمده و برگشت به طبقات سافل میباشد.