زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

4-1-2-5. توجه به «تن» آدمی، به جای تأکید بر «جان» او

افزایش ابزار رفاه و آسایش «تن انسان»، با فاصله گرفتن از «روح بندگی»، رابطه مستقیم دارد و هر چه وسایل بیشتری در خدمت راحت تن باشد، انسان خود را از حال بنده بودن دورتر دیده و به حال سلطانی نزدیک‌تر می‌بیند؛ خطری که بزرگان دین با علم به آن، با اتخاذ ساده‌زیستی و مخالفت با هوای نفس در فراهم‌آوری شرایط مطبوعش، از ابتلاء به عوارض آن احتراز می‌کرده‌اند. شیوه سلطان‌سازی، مناسب سبکی از زندگی است که به جهت کنار گذاشتن خدا با انکار یا اعراض و غفلت، نفس انسان به تخت خدایی نشسته، و طالب لوازم سلطانی است. در چنین وضعیتی، توجه تامّ به جسم است و سلامت فیزیکی اعضای آن کافی است. اگر قلب، طپش عادی داشته و آزمایشات پزشکی، مرضی را نشان ندهد، حکم به سلامت آن داده می‌شود ولو آن که فرد، دارنده چنین قلبی مبتلا به کفر و شرک و کبر و حرص و حسد باشد. تمدنی که در آن، ملاک مریضی یا سلامت قلب، جواب آزمایشات پزشکی باشد، الحادی است و اگر چه در سرزمینی اسلامی و در جامعه‌ای متصف به آن جاری باشد. در تمدن اسلامی، زمانی حکم به سلامت قلب داده می‌شود که علاوه بر سلامت عضو صنوبری شکل، عاری از کفر و دیگر رذایل نفسانی باشد[2351] و تمدن بر پا شده بر اساس آن، همتش بر ایجاد فضایی در راستای تحقق قلب سلیم از امراض ظاهری و باطنی است.

انسان، همزاد نسیان است و غفلت از نقاط ضعف، موجب توجه به فانی ظاهری و غفلت از باقی غایب از نظر می‌شود و ریشه همه این ناروایی‌ها، صفات شبه ذاتی ظلوم و جهولی اوست. او غالباً نمی‌داند و غفلت و جهالت به این نادانی، او را در جهل مُرکّبی نگه می ‌ارد که منشأ گمراهی‌های سلسله‌وار بعدی اوست. او با جهل به این جهالت، جرأت تصمیمات کلان پیدا می‌کند و با تخیّل اینکه عالِم است، علوم حقه دینی را منکر شده و راه خود را از آن جدا می‌کند، لذا سزاوار است برای توجه مستمر به این نقایص خطرناک، اسباب تکرار آن را فراهم آورد، به طور مثال، به جای فحص از عناوینی غفلت‌زا برای اضافه کردن آن‌ها به نام خود در معرفی‌ها، شایسته است در مواقعی که ناگزیر از شناساندن خود می‌باشد (مثلاً در نامه‌نگاری یا سخنرانی یا به گاه معارفه با افراد غریبه)، خود را با عنوان “ظالم جاهل/ظالمه جاهله” معرفی نماید تا نهیبی بر نفس خود زده باشد و با اقرار به ضعف‌ها و تکرار آن، برایش ملکه شود که جایگاهش کجاست.

در هر دو تمدن اسلامی و الحادی، تن آدمی به مثابه یک نردبان عمل می‌کند: در نوع اسلامی، با اتخاذ گزینه دشوار “صعود از پله‌ها” و تن دادن به لوازم آن، وسیله‌ای برای ترقّی به أعلی علّیین می‌شود و در نوع الحادی، با اتخاذ گزینه آسان “نزول از پله‌ها” و بهره‌مندی از نتیجه آن، واسطه‌ای برای سقوط به أسفل سافلین می‌گردد. در سبک زندگی اسلامی، مؤمن به لطف رهنمودهای دینی، از جسم و تن خود کار می‌کشد و آن را در راه عبادت برای خدا و خدمت به خلق او، نحیف و چابک می‌سازد؛ نماز و روزه فریضه و مندوبه به جای می‌آورد؛ «خوراندن» را بر «خوردن» ترجیح می‌دهد؛ جسم خود را آماج بلاهای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و به مدد کلمه طیبه “توحید” و به واسطه “عمل صالح”، به سوی نور صعود می‌کند،[2352] اما ملحد و منافق، به شؤم بیراهه‌ای که از سوی شیاطین جنّی و إنسی إرائه می‌شود، به جسم و تن خود توجه کرده و با اجابت خواسته‌های ریز و درشت و حلال و حرام آن، به حدی فربه‌اش می‌کند که قادر به أدنی حرکتی به سوی نور نیست و در اثر آزادی‌ها و بی‌بندی‌های مستمری که به آن می‌دهد، تسلطی بر جسم خویش ندارد، لذا تسلیم میل طبیعی و فیزیکی آن شده و ناخواسته پله‌های نزول را برای حرکت برمی‌گزیند.

در تمدن اسلامی، به جای تحریک به تعمیق وابستگی به دنیا از طریق افراط در اشتغال به امور مالی و اقتصادی برای نیل بیشتر به خواسته‌های نفسانی و توجه صرف به تن و جنبه حیوانی انسان، به تجارت با خدا و گسستگی از دنیا و تعلق خاطر به عُقبی و سلامت روح و جنبه الهی او توجه می‌شود؛ تجارتی که ثمن‌اش جان و مال است و مثمن‌اش نجات از عذاب ألیم.[2353] اگر در جامعه اسلامی، چنین جوی حاکم باشد، نتیجه آن رشد عقلانیت‌ها، و شکل‌گیری اجتماعی صالح، و خشکیدن نفسانیات، و مفاسد حاصل از آن خواهد بود. مطابق ذیل آیه 11 صفّ، اگر انسانها اهل علم باشند، به چنین اقدامی مبادرت کرده، و جان و مالشان را برای دریافت برات رهایی از آتش و ورود به بهشت، با خدا معامله می‌کنند. اینکه انسان، متاع قلیل و ناپایدار “تن خاکی” را، با طِيب نفس و اراده‏اي قوي، در مقابل راحت جاودان “جان باقی” معاوضه کند، مشخص است که نشان‌دهنده قوّت و فراوانی “علم و عقل” معامله‌کننده است، لذا ذیل آیه 111 توبه، خدا به چنین عالمان عاقلی توصیه می‌کند که از این معامله، بسیار شاد باشند؛ معامله‌ای که به حقیقت، سعادت و فیروزی بزرگ است.

کسانی که با تکذیب دعوت رسولان و انکار آخرت، راه گم کرده و دنیا را آخرین ایستگاه حیات خودشان پنداشته و به فربه نمودن جسم و آرایش صورت ظاهر بسنده می‌کنند، به تلافی چرب و شیرین‌هایی که علاقه به آنها، مانع پذیرش دین حق شده بود، “شکمشان از زقوم تلخ، پر خواهد شد و به جای نوشابه‌های خنک دنیایی، آبی جوشان خواهند نوشید؛ نوشابه‌ای ناگوار که به علت عطش زیاد، مانند شتران عطشان برای نوشیدن آن هجوم خواهند آورد”. آیه 55 واقعه، این عذاب را به طعنه، پذیرایی آنان خوانده است.[2354]

تلاش تمدن اسلامی آن است که شهروندان را از دچار شدن به فرجام‌های چنان فاجعه‌بار مصون بدارد، لذا بیش از آنکه به بیمه “تن خاکی” تمرکز کند، به امر “روح جاوید” پرداخته و آن را از خطرات به دور نگه‌ می‌دارد و به جای توجه دادن‌های مکرر به پوست و صورت انسانی و مشوش کردن افکار شهروندان با ایجاد حساسیت به شکل و اندازه اعضای صورت، نوع توجه آنان را به تن خاکی تغییر داده و با یاد کردن از بندگانی که با اعضای تنشان؛ با دستان و چشمانشان، وجاهتی نزد پروردگار کسب کردند، آنان را به اتباع از آن خردمندان تحریض می‌کند.[2355]

از جمله اثرات بت‌سازی از جسم انسان آن است که حساسیت او به مسائلی همچون غیرت و شجاعت و وطن‌دوستی و حق‌مداری و امثال آن‌ها به شدت کاهش یافته و یا به طور کلی از بین می‌رود چرا که اقدام در جهات مزبور، به خطر انداختن آن بت پنداشته شده، لذا از انجام عمل مورد انتظار، خودداری می‌شود.

اثر مخرب و ترسناک دیگر آن است که با به خطر افتادن آن، اضطراب تمام وجود چنان شهروندی را می‌گیرد چرا که همه سرمایه خود را بر فنا می‌بیند؛ سرمایه‌ای که به خاطرش منکر معاد مسئولیت‌تراش شده است، پس ترس مضاعف، مواجهه احتمالی با معادی است که در صورت وجود، عذاب مستمر و دردناکش گریبان او را خواهد گرفت؛ ترس‌هایی که شهروند مؤمن از آن‌ها مصون و در امان است، چه اینکه وی، به جای واهمه از به خطر افتادن تن، چه بسا به استقبال آن می‌رود[2356]، چرا که مرگ را، انتهای مأموریت و آغاز بهره‌مندی از پاداشهای موعود می‌بیند.

تحفه‌ای که تمدن الحادی رایج امروزی به جهانیان عرضه کرد، تبدیل بت‌پرستی کهن، به خودپرستی نو بود. نتیجه رواج چنان تمدنی، انبوهی از خودپرستانی است که بت گوشتی‌شان، کل سرمایه‌شان است و همه چیز را در آن خلاصه می‌بینند. آنان همچون معتادانی که از دیدن ساقی، مشعوف می‌شود تمدنی را که خود را متکفّل تیمار این جانور بی‌خدا می‌کند، بر دیده گذاشته و گرامی‌اش می‌دارند و مانند عاشقی چند آتشه، سنگش را به سینه می‌زنند و دل‌خوش به نظریه پدرخوانده آن تمدن هستند که گمان و فرضی بیش نیست.[2357] از این که در مباحث و مجادلات مربوط به “فوائد و مضرّات” تمدن الحادی، مدام به خدمات آن به ” جسم و تن فانی” استناد شده و از ابداعات آسایش‌زا و سرعت‌بخش آن می‌گویند و کمتر اشاره‌ای به صدمات مهلک آن تمدن به امور معنوی و “روح باقی” می‌شود، یا حاکی از غفلت عمیق مدافعان دارد و یا ناشی از بی‌اعتقادی به معاد است.

در باور اسلامی، “نفس” که فدایی “تن خاکی” است و برای لذّت و راحت آن، تن به هر ذلّت و ملامتی می‌دهد، دشمن‌ترین دشمن اوست لذا برنامه‌های دین بر این اساس استوار است که انسان، در نبرد مستمر با دشمن فریبکار درون بوده و تنها «مرگ» را، پایان این مأموریت دشوار و نبرد فرسایشی بداند؛ واجباتی مانند نماز و روزه و زکات و حج که از لوازم آنها، آزردن و تأیب آن دشمن است، یاریگر انسان در غلبه بر این همراه نارفیق هستند. مستحبات نیز، در راستای حصول اطمینان از استحکام بندهای اسارت این دشمن نابودگر است؛ برنامه‌ای که عمده سختی و فشار آن، بر دوش جسم و تن است امّا تعجب‌آور آن است که، بشر ظلوم و جهول، در اثر انکار خدا و رسولانش، این دشمن‌ترین دشمن را، دوست‌ترین دوست خود دانسته و در تمام عمر، خود را غلام حلقه به گوش آن می‌کند و به امور جسم و تنی می‌پردازد که نفس، فدایی آن است و از آنجا که همه سرمایه‌هایش را روی عرصه تن گذارده است، مفارقت از آن را، بزرگترین ناراحتی خود می‌داند. این ظلومان جهول، دست در دست هم، سبکی از زندگی را رقم می‌زنند که این دشمن در لباس دوست، همواره در خوشی و آسایش باشد. برای راحتی او، تا جایی که امکان دارد، از جان و مال و سرمایه عمر خود مایه می‌گذارند و اگر عطش سیری‌ناپذیر آن فروکش نکرد، متوسل به مایه گذاشتن از جان و مال و سرمایه عمر دیگران می‌کنند و از فساد و فحشاء و دروغ به گرمی استقبال می‌نمایند. چه بسیار وقت و انرژی‌ها که در آزمایشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها تلف می‌شود تا وسایل سرمایش و گرمایش و پیمایش مطبوع آن کشف گردد؛ تا سردخانه‌ای ساخته شود که در تمام ایام سال، میوه‌های چهارفصل را در دسترس‌اش قرار دهد؛ وسائل نقیله‌ای بسازد که در اسرع وقت و کمترین رنجی، او را به دار و درختان و نهر و جویباران برساند.

در تمدنی که، “جسم و تن” بت می‌شود، “پزشکان “ به عنوان “تراشندگان و تیمارداران” این بت، در رفیع‌ترین درجه اجتماعی قرار می‌گیرند و نقش پیامبران آن را ایفا می‌کنند و اظهارات آنها، حکم فرمایشات انبیاء برای مؤمنان را پیدا کرده، و بی‌چون و چرا تبعیت می‌شود. زمانی که داروین، خشت کج بنای تمدن الحادی امروزی را گذارد، خیل عظیم انسان‌های مسئولیت‌گریز، یاریگر او در بنای عمارتی شدند که مصالحی برای ساختن عمارت دار بقاء باقی نمی‌گذارد.

انسان، زنده‌ای است که شدیداً علاقمند حیات و دوام آن است؛ علاقه‌ای که پاشنه آشیل آدم(ع) شد.[2358] او می‌خواهد زندگی کند و اگر خواسته او با آنچه واقع می‌شود، متفاوت است به سبب خطایی است که در فهم او از زندگی رخ می‌دهد؛ بزنگاهی که شیطان همه سعی خود را می‌کند تا دشمنش را از قرار گرفتن در جهت حق، باز دارد. او می‌داند اگر تلاش‌‌اش در این مرحله، موفقیت‌آمیز باشد، هر قدمی که انسان فریب خورده برمی‌دارد، از حق دورتر می‌شود و شیطان را به مراد خود نزدیکتر می‌کند. بزرگترین نقشه فریب او این است که به طعمه خود بقبولاند راه تمتع از دنیا را برگزیند و به ندای دعوتی که او را به حیات موعود اخروی می‌خواند، توجهی ننماید و آن را توهّم بداند. زمانی که در یک جامعه، فرمان فکری شهروندان به دست بازیگران و بازیکنان و آوازخوانان و شکم‌پرستان می‌افتد، سوی حرکت همانی است که شیطان در صدد اقناع قربانیانش به انتخاب آن بود.

برای ظلوم و جهولی یک امّت همین بس که زمام حرکت فکری جامعه و اختیار جهت‌دهی آن را، به بازیگران و بازیکنان و اباحی‌گرایان و افراد بی‌بند وبار بسپارد؛ وضعیتی که نتیجه متروک شدن وظیفه عمومی “امر به معروف” و “نهی از منکر” و بی‌اعتنایی به آموزه‌های مؤکّد و مکرر قرآنی مبنی بر لزوم پرهیز از فهم و تلقی “دنیا” به عنوان ظرف “لهو و لعب” است.[2359] اینکه ثمره گزارش‌های لحظه به لحظه، از لحظه به لحظه‌های زندگی بازیگران و بازیکنان و بازی‌سازان، چه تأثیری در راستای جهت‌دهی به زندگی شهروندان خواهد داشت، ناگفته معلوم است، زیرا آنچه عیان است را حاجت به بیان نیست.

در حالی که اگر علاقه انسان به حیات، به مسیر حق جهت‌دهی شود و به جای معرفی ثروتمندان و مترفین به عنوان الگو، انبیاء و اولیاء اسوه گردند، و اگر به جای تهییج حرص و انباشت مال، به بخشش و انفاق آن تحریض شود، و اگر به جای جلب توجه به “خود و دنیا”، به “خدا و آخرت” توجه داده شود، و اگر به جای تشویق در رسیدن به ثروت و شهرت، به انجام خیرات و حسنات دلالت گردد،[2360] و اگر به جای راه‌اندازی مسابقات بیهوده دنیوی، به مسارعه برای تملک بهشتی که عرضی به درازای آسمانها و زمین دارد، تحریک شود،[2361] و اگر افق دید شهروند، از نگاه محدود به «زمین» و حیات موقت آن، به نگاه به «آسمان» و حیات ابدی‌اش تغییر داده شود، و اگر به جای نظرسنجی از او در تعیین مسیر حرکت، راهنمایی حکیم سوی حرکتش را نشان دهد، و اگر به جای جنباندن قوای نفسانی، به عقل مجال جنبش داده شود، و اگر به جای نقل و تکرار اخبار دنیاطلبان، سرگذشت نیکان و ابرار نقل و منتشر شود، آن علاقه به حیات، با نیرویی مضاعف در جهت حق به حرکت درمی آید و فرد را به سرمنزلی می‌رساند که رضای او و خدایش در آن است.[2362]

تمدن اسلامی، نه به رهبانیت و ریاضت “شرقی” می‌خواند و نه به توغّل در شهوات “غربی”، نه به افراط و نه به تفریط، بلکه به طریقی معتدل و حدی وسط می‌خواند که دارالسلام است.[2363] شهروندی که با فرمان اسلام پیش براند هم کسب علم می‌کند و هم رعایت تقوا؛ روزش به کسب معاش است و تحصیل علم معرفت و دانش معیشت، و شبش به عمل به معرفت و خلوت با ربّ.