زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

4-1-2-6. تغذیه نامناسب مادی

در آیه 24 عبس[2364] از انسان خواسته شده است به آنچه می‌خورد، نظر کند، سپس از مقدمات فراهم شدن آن خوراکی‌ها سخن به میان می‌آید،[2365] آن گاه از به گوش رسیدن صدای گوش‌خراش و کرکننده‌ خبر می‌دهد که منظور، فرا رسیدن روز قیامت است؛ “روزی که آدمی از برادر و همسر و پسرانش نیز فرار می‌کند، چرا که چنان مشغله‌ای دارد که مانع اندیشدن به چیز دیگری است؛ روزی که طائفه‌ای را رخسار فروزان و خندان، و طائفه‌ای را، رخساری غبارآلود و تیره که همان کافران و فاسقانند”.[2366]

سیر بیان آیات، در پی رساندن این پیام است که انسان، با نگاهی به طعام خود، متوجه دو امر باشد: اول اینکه، آن غذا حاصل تعاضد عوامل متعددی است و او، در انتهای آن زنجیره، بر سر سفره‌ای آماده نشسته است که باید شکرگزار خالق آن زنجیره باشد؛ دوم اینکه، پایان آن “خوردن”‌ها را، قیامتی است که دو نوع طائفه دارد: طائفه‌ای که ایمان به خالق آن زنجیره داشته و مطیع اوامرش بودند و خوردن‌های آنها، هدفمند و برای تجدید قوا برای بندگی بود؛ همانهایی که به خاطر درستی راهی که طی کرده‌اند، شادمان و خرسندند؛ و طائفه‌ای که یا اساساً ایمانی به خالق آن چرخه نداشتند (کافران) و یا آنکه گرچه به خالق آن نظام اعتقاد داشتند ولی به مقتضای ایمان، عمل نکرده و خوردن‌هایشان در راستای هدف خالق نبوده است (فاسقان).

اگر در جامعه‌ای، فضای حاکم بر تغذیه، از نوع اول باشد، شهروندانش زندگی سعادتمندی خواهند داشت؛ سبکی از زندگی که در آن، پس از برخاستن از “سفره”، بر “سجاده” می‌نشینند تا با اذعان به وحدت آفریدگار آن نظام تدبیر و تولید، حمدش کنند و تسبیحش گویند و با تقویت حسّ حضورش، کردارشان را نیک و مصفّی کنند تا در پایان کار و در قیامت، وجوهی شادمان داشته باشند؛ کسانی که وعده‌های خوردن‌های دنیایشان نیز بسان وعده‌های اخروی، دوگانه[2367] بود و خوراک جانشان، متناسب با تغذیه روحشان؛[2368] ولی آنهایی که خوردن را؛ نه «وسیله» بلکه بسان چارپایان[2369] «هدف» می‌دانستند[2370] و از تسبیح و تقدیس صبحگاه و شامگاه خالق خوردنی‌ها غافل بودند، عذاب صبح و شام،[2371] تلافی غفلت از هدف به حق از خوردن‌ها خواهد بود.

جامعه‌ای که در آن، هدف از “خوردن” چنان مورد غفلت یا تغافل واقع شده باشد که به طعم‌های طبیعی غذا نیز رضایت داده نشده، و از طعم دهنده‌های مصنوعی و شیمیایی جهت تحریک اشتهاء کمک گرفته می‌شود، جامعه‌ای نیست که نتیجه “خوردن”ها در آن، شهروندانی با وجوه درخشان و خندان در آخرت باشد؛ اجتماعی که به دنبال بهانه‌ای برای پهن کردن سفره و پر کردن شکم باشد، همچون جماعت همراه طالوت، طاقت مبارزه با دشمن بیرون و درون را در خود نخواهند یافت[2372] و به سهولت، تسلیم شیطان و هوای نفس شده و دامن به گناه خواهند آلود. چنان کسانی تسلیم برنامه انسان‌ساز روزه‌داری نخواهند شد و با تسلیم شدن در برابر طبع هلوع خود، گردن به نماز نیز خم نخواهند کرد.[2373]

در سبک زندگی الحادی و نفسانی، برای تکثیر التذاذ حجم کوچک “دهان و گلو”، جاهلانه و جائرانه وعده‌های معقول دوگانه صبحانه و شام، به چندگانه‌های وقت و بی‌وقت افزایش می‌یابد و فردای پروار شدن شهروندان کوته‌بین تابع آن سبک، به عوارض پرخوری‌ها و بی‌خودخوری‌ها مبتلا می‌گردند. این عادت جاهلانه و جائرانه زمانی عوارضش مضاعف می‌شود که شهروندان برای ارضای نفس بدعادت شده، دست به دامن غذاهای مانده و مسموم شده با مواد افزودنی و نگهدارنده و سرطان‌زا می‌شوند و فردای انباشت لذت‌های خُرد، با گرفتاری به امراض کلان، التذاذات اندوخته را قیّ می‌کنند.

اساساً حرکت چرخ تمدن الحادی، با تحریک قوای نفسانی محقق می‌شود و شهروندی که خواهش‌های نفس بیشتری دارد، برای آن مطلوب‌تر است زیرا ناچار است برای رسیدن به آنها، درآمد بیشتری تحصیل کند و مواد افزونتری را مصرف نماید و این، یعنی رونق بیشتر بازار و چرخش بهتر چرخهای ارابه‌ای که به سوی أسفل سافلین می‌راند. انواع برنامه‌های آشپزی و ارائه دستور پخت صدها نوع غذا به سبک کشورهایی از اقصی نقاط جهان، که در شبکه‌های مختلف تلویزیونی نمایش داده می‌شود، در راستای همین سیاست است. تحریک اشتها در سبک زندگی نفسانی، محدود به شهروندان نیست بلکه چنین سیاستی، در پرورش دام و طیور و میوه و سبزیجات نیز اِعمال می‌شود، زیرا انسانهای خوگرفته به آسایش و راحتی، ترجیح داده‌اند از کشاورز تولید‌کننده، به شهروند مصرف‌کننده تغییر وضعیت بدهند؛ ترجیحی که موجب به هم خوردن توازن «عرضه و تقاضا» می‌شود و راه حل کودکانه‌ برای این معضل، توسل به آزمایشگاهها برای ایجاد تغییر شیطانی در نظام خلقت[2374] و دستیابی به موادی است که اشتهای حیوان و گیاه را تحریک کند تا «تولید» را، با «مصرف» هماهنگ نماید؛ موادی که چارپایانی با شیرهای کم‌خاصیت و مضرّ، ماکیانی درشت و هورمونی، و میوه و سبزیجاتی با طعمی غریب تولید می‌کند و از آنجا که ترکیب جدید برای بدن انسان ناشناخته است، موجب بروز امراض صعب‌العلاج مانند انواع سرطان می‌شود.

این وضعیت، عاقبت سبکی از زندگی است که آنچه برایش مهم است، شادی و فرح کوتاه‌مدت است؛ سبکی که تدبیرش برای درازمدت، پزشکانی با دیدگاه‌های داروینیستی و بیمارستانهایی بنگاه‌منش است که آماده ارائه خدمت و تکمیل پروسه اقتصادمحور تمدن الحادی می‌باشد. «نفس» از منظر آنان؛ نه یک «دشمن» بلکه، «دوست»ی بس عزیز است که هر آنچه هست را باید نثارش کرد. نتیجه چنین تمدنی آن می‌شود که به جای رونق معابد و مساجد و روشنی مستمر چراغ‌ عبادتگاه‌ها، بیمارستانهایش شلوغ و پررونق و چراغ‌هایشان مستمراً روشن باشد.

از جمله نتایج انکار مبدأ و معاد، و ترک اعتکاف در معابد و مساجد، و هجوم به آزمایشگاه‌ها و اعتکاف در آنها، تولید ابزارآلاتی همسو با خواسته‌های لاینقطع نفس بود؛ مراکز آزمایش و ابداعی که تولید سیّاره‌های موتوردار، از جمله تحفه‌های شعف‌انگیزش برای نفس معبود بود. با اختراع موتور و سهل شدن امر نقل و انتقال، تقاضا برای دسترسی به انواع میوه و سبزیجات در چهارفصل افزایش یافت و رفته رفته به نیاز اولیه بدل شد و ضمن بوالهوس بار آوردن مردمان، به جهت فراوانی تقاضا و کمبود نیروی مولِّد، آزمایشگاهها با دریافت مأموریت جدید، دست به کار شدند تا با تولید کودهای شیمیایی و دستکاری ژنتیک، نیاز پرحجم شهروندان معتاد شده را تأمین کنند. بدین ترتیب، غذایی که سلامتی می‌زائید، مرض‌زا شد و دوباره محققان را وادار کرد، داروهای مورد نیاز بیمارستانهای آباد شده با امراض تولیدی سبک زندگی غیرمعقول را، تأمین کنند. این سیکل معیوب و مرض‌زا، نیاز به ساخت تجهیزات مکانیزه کشاورزی را هم موجب شد و با ورود آن به زمین‌های زراعی، سبب بیکاری و خروج خیل عظیمی از کشاورزان از آن و مهاجرت به شهرها گردید. گام بعدی برای جبران معضلات، تأسیس مرغداری‌ها و دامداری‌ها و گاوداری‌ها با روش‌های تغذیه غیرطبیعی بود تا با خوراندن غذاهای ناسالم به شهروندان، جان و مال و سرمایه عمر آنها را به جای صرف در راه خدا، در راهروها و بخشها و اتاق عمل‌های بیمارستانها و سالن انتظار درمانگاه‌ها به باد دهند و این گونه، آنچه انسان فراری از تکلیف در پی آن بود، به ضدّ آن بدل شد تا او را خاسر در دنیا و آخرت نماید.

4-1-2-6-1. اعتیاد

برنامه تربیتی اسلام، بر مبنای مهار نفس استوار و پرورش پیروانی چابک و مسلط بر خویش است. راه پیشنهادی اسلام مانند هر راه عقلانی دیگر، راهی پرزحمت و ناهموار است که نیازمند همّتی بلند است. اسلام قصد دارد دنبال‌کنندگانی با افق دید گسترده و متعالی تربیت کند؛ هدفی که محتاج “عقل سلیم” است؛ آن متاع گرانقدری که در «آدم»‌های عادت کرده به «سیری» یافت نمی‌شود. اسلام مانند هر مربّی دیگری، متربّیان مرید صعود را، به تمرین و تحرّک و ورزیدگی می‌خواند تا توان رسیدن به قلّه در آنها ایجاد شود لذا علاوه بر ممنوع نمودن از خوردنی‌های حرام، محدودیتی ثانوی برای آنان در نظر گرفته است تا در برهه‌ای از سال و در ساعات روزانه، از تناول طعام خودداری کنند. عمل به این نسخه تربیتی موجب می‌شود جامعه‌ای با شهروندان خوددار و مسلط بر نفس پدید آید که به واسطه لجام زدن بر نفس خویش، در مواجهه با دیگر همشهریان، پرهیزگار بوده و حقوق همدیگر را رعایت کنند.

عکس این حالت زمانی رخ می‌دهد که شهروندان به سبب همسویی با آسوده‌طلبی نفس، اراده‌ای برای صعود نداشته، و با داعی به سوی قلّه مخالفت نمایند‌ و ادامه راه هموار را، بر ماجراجویی صعود ترجیح دهند و به سبب کثرت پویندگان راهی که برگزیده‌اند، از این هشدار راهنما که “انتهای آن راه هموار، بن بست و پرتگاه است” واهمه چندانی به خود راه ندهند و به این دل‌خوش باشند که اگر خطری در پایان راه باشد، همگان در مصیبت شریک‌اند.[2375] در این وضعیت، محرومیت اختیاری و مهار نفس جای خود را، به لذت‌جویی و آزادی نفس می‌دهد. عافیت‌طلبانی که لذت آزادی را می‌چشند و آن را مخدّری بر دغدغه گاه و بیگاه حاصل از مشاهده صعود ماجراجویان می‌یابند، طولی نمی‌کشد که دیگر قادر به مهار نفس فربه شده خود نشده و نمی‌توانند مانع خروج آن از حریمها بشوند. در چنین اوضاعی، برخی از کسانی که توهّم راه‌بلد بودن دارند، پیش افتاده و برای خیل عظیم اسیران دست نفس، کاروان‌سالاری می‌کنند. نقشه راهی که آنان ارائه می‌کنند و موجب خرسندی تمام کاروانیان می‌شود، حذف حریمها و اعطای آزادی در چراندن نفس در هر منطقه‌ دل‌خواه اعضای کاروان است، مشروط بر آنکه مزاحمتی برای چریدن نفس دیگری نباشند. حریمها که برداشته می‌شود، گذر از محدوده محرمات و خروج از قرقگاه‌ها و نزدیک شدن به پرتگاه‌ها، مباح می‌شود و کسی به سبب سقوط، ملامت نمی‌شود و نام آن بی‌تفاوتی، آزادی و اختیار گذاشته شده و به آن، افتخار می‌گردد.

در این میان، برخی‌ها که عقل معاشی در بساط دارند، احتیاط کرده و برای درنوردیدن محرمات هم، محدوده‌ای برای لذت‌جویی برای نفس خود تعیین می‌کنند زیرا لذت پایدار را، در گرو عدم سقوط در پرتگاه می‌بینند، گرچه فی الواقع ادامه همان راه محتاطانه‌شان هم، پرتگاه دوزخ است ولی لااقل به خاطر مشهود نبودن چنان عاقبتی، نزد آنان مصحّح غفلتشان می‌شود، ولی برخی دیگر از کاروانیان که علاوه بر فقدان عقل سلیم؛ که موجب بندگی «خدای رحمان» و «اکتساب جنان» است، عقل معاش دیگر اعضای کاروان عافیت‌طلب را هم ندارند، با افراط در لذت‌جویی، نفسی چنان زیاده‌خواه می‌پرورانند که خوراک عادی سیرشان نمی‌کند، لذا دست به دامن مخدّرات و مسکرات می‌شوند و این چنین، از دل فرار از بندگی و صعود، اسارت در چنگال “اعتیاد” و سقوط در دوزخ عاجل دنیوی بیرون می‌آید.

البته اعتیاد، منشأ دیگری نیز دارد و آن، تخدیر ذهن برای فارغ شدن از بن‌بستی است که از انکار مبدأ و معاد پدید می‌آید. از جمله عذاب‌های دنیوی منکران خدا، احساس دلتنگی و فشار در قفسه سینه است[2376] و او برای خلاصی از این حالت، دست به دامن مخدرها می‌شود؛ گاه این مخدّر تماشای مجنون‌وار بازی و فیلم و کنسرت و امثال آن است؛ گاه شرب خمر و گاه استعمال مواد افیونی و گاه ترکیبی از آنها.

آنچه موجب تعجّب و تأسّف است اینکه چرا مسلمانان دارنده نعمت ایمان، رهرو راه آن درماندگان می‌شوند؟! آنان که خداوند اراده کرده است هدایتشان کند، لذا سینه‌هایشان را برای پذیرش اسلام گشوده است[2377] و می‌توانند با ذکری از پروردگار، آرام ‌گیرند،[2378] چه نیازی به دریوزگی آرامش و تخدیر از لهویات و لغویات دارند؟!

تابعان سبک زندگی الحادی، ابتدا با تحریک اشتها، خورانده می‌شوند تا فربه گردند و فردای فربهی و امراض ناشی از آن، با تشویق به اموری مانند انواع ورزش و بدنسازی، دوانده می‌شوند؛ هم هزینه‌ای اضافی برای فربهی، و هم خرجی مضاعف بر نحافت؛ سیکلی باطل که هر دو سوی آن، از کیسه عمر و سرمایه جان و مال شهروند تغذیه می‌شود!