زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

4-1-2-11. فقدان یا ضعف غیرت دینی

اسلام به پیروانش آموخته است با کافرانی که خانه آخرت آنها را خراب می‌کنند، دل‌رحم نباشند و با بهره‌گیری از مدد الهی که همان القای رعب و وحشت در درون آنهاست، گردن‌هایشان را بزنند و انگشتان‌شان را قطع کنند[2466] و نسبت به خدایشان غیور باشند و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای، متأثر نگردند[2467] و نگران هزینه‌های مادی و معنوی استقامت در راه خداپرستی و توحید نباشند که خدا با انزال ملائکه، آنها را بر عواقب این استقامت، آرام و دل‌شاد می‌کند.[2468]

مؤمن عاقل با چه توجیهی می‌تواند با کسی که او را با ارائه سبک زندگی الحادی و با اقناع به تبعیت از آن، به سیه‌روزی ابدی می‌کشاند، تسامح بکند؟! کسی که افکار کفرآمیز خود را به او إشراب می‌کند، چه خدمتی می‌تواند در إزای آن خیانت بکند که جبران عذاب ابدی گردد!؟ اگر تمدن الحادی، ابزاری در اختیار او قرار می‌دهد که کارش را سهل کرده، بسترش را نرم نموده، تنَش را از تحمل رنجی یُطاق رهانده و به تهیه خوراکش شتاب داده و شرابش را خنک‌تر کرده و از تیغ آفتاب نجاتش داده و در سایه‌اش نشانده و فردای پوکی استخوان او که خود عاملش بوده، به او دارو رسانده و تجهیزات درمانی مدرن در اختیارش گذارده تا آثار سوء «غذاهای مرض زا»ی تولید شده با کودهای شیمیایی و تغییر ژن یافته و «روان‌های پریشان شده» با سبک زندگی پیشنهادی‌اش و «آلودگی هوا»ی ناشی از ابزار صنعتی تمدن منّت‌گذارش را مداوا کند، اول اینکه: آیا این خدمات آلوده به صدمات را، تبرّعی برایش انجام داده و یا در إزایش، مالَش را ستانده است؟! دوم اینکه: آیا لقمه آلوده به زهری که به او داده، با دین و ایمانی که از او گرفته برابری می کند؟! آیا رنج یُطاقی که از آن رهانده، با عذاب لایُطاقی که مبتلایش کرده، قابل قیاس است؟! سوم اینکه: آیا آسایش پرهزینه‌ای که به او داده است با آرامش رایگانی که از او ستانده، معامله‌ای منصفانه است که در إزایش منّت‌گذار هم شده است؟!

آیا «مهمان» ناخوانده‌ای که با ورود به خانه «میزبان»؛ علاوه بر تحصیل سود سرشار از فروش کالاهای پرزرق و برقش که هوش از سر بی‌مغز میزبان می‌رباید، مغز فرزندان او را با آموزش‌های ضددینی و اخلاقی پر کرده و پاکی و عفّت و حیاء و ایمان را از آنان می‌گیرد، می‌تواند منّت‌گذار میزبان باشد؟! این در صورت تهی‌مغزی میزبان است که آن میهمان هرزه می‌تواند او را متقاعد کند که به او خدماتی رسانده و باید شاکر و مادحش باشد. منّت‌پذیر بودن میزبان، معلول آن است که نه به آخرتی باور دارد که به خاطر به خطر افتادنش نگران شود و نه پایبند مسائل اخلاقی است تا از بی‌بندوباری فرزندانش، نگران و عصبی شود و نه مغزی در سر دارد تا بیاندیشد که در معامله‌ای کودکانه، زر داده و پُفیلا گرفته است.

چنین کودنی نمی‌تواند شهروند مطلوب اسلامی باشد ولی آنچه مایه دلسردی از محقق نمودن هدف عالیه‌ای مانند تمدن مطلوب ایمانی می‌شود، فراوانی چنان شهروندانی است که صد البته موجب رواج روزافزون آن تمدن زیان‌بار می‌شود.

شهروند مطلوب برای ساختن تمدن اسلامی، مؤمنی است که به لطف آموزه‌های عقل‌پرور اسلام، دارای آن مقدار از درک و شعور است که تن به داد و ستد سفیهانه ندهد؛ او کسی است که جان و مال فانی را در إزای حیات باقی معامله می‌کند؛ معامله‌ای که تورات و انجیل و قرآن وعده‌اش را داده‌اند.[2469] او معامله‌گر غیوری است که خانه غیرتش با اباطیل ملحدان فتح نمی‌شود. مؤمن غیور، اجازۀ تجاوز به حریم دین را به هیچ کس نمی‌دهد و به گاه تجاوز؛ همانند زمانی که به ناموسش تعدی می‌شود، خشمگین گشته و برای دفع تجاوز، هزینه‌اش را هر چه باشد، می‌پردازد. او آموخته است که “در حوادث و پیشامدهای فردی، اموالش را سپر جانش نماید و در حفظ جان بکوشد، ولی زمانی که حادثه‌ای برای دین پیش آمد و آن را در معرض خطر قرار داد، جانش را فدای دین کند، زیرا نابود است کسی که دینش از بین برود و غارت‌زده است کسی که دینش به غارت برود. نابودی دین، یعنی آتش جهنم، و برای کسی که فرجامش آتش باشد، جان به چه کارش می‌آید.”[2470]

معمولاً برای بیان معامله‌ای غرری، به فعل کودکی مثال زده می‌شود که در قبال گرفتن یک «آب‌نبات»، به دادن «سکه‌ای از طلا» رضایت می‌دهد! معامله‌ای که شهروندان محبّ مدرنیته و سبک زندگی غربی کرده‌اند، بی‌نهایت کودکانه‌تر از فعل آن کودک است. در مثال مزبور، “کودک” سکه طلایی را از دست می‌دهد که یک فرد “بالغ” می‌توانست با آن، چند صباحی خوش بگذراند، لذا آن طفل را برای از بین بردن زمینه خوشگذرانی آن چند صباح، ملامت می‌کنند اما شهروندان کم‌خردتر از کودک مثال، سعادت ابدی را که در گرو «ایمان به خدا و عمل صالح» است، در قبال اخذ اسباب‌بازی‌های شکیل ولی موذی (: آب‌نبات‌های آلوده و مسموم) از دست می‌دهند؛ سعادتی که با فدیه‌ طلایی به سنگینی کره زمین نیز، بدست‌آوردنی نیست.[2471]

البته شهروندان معامله‌گر با غرب، دو گونه‌اند: عده‌ای مقهور علم و فن‌آوری آنها شده و به کفر و الحاد آنان، ایمان می‌آورند و عده‌ای دیگر، تلاش دارند ضمن معامله با غرب، به ایمان خود پای‌بند باشند و عمل صالحشان را ترک نکنند ولی این گونه نیست که آنچه انسان بخواهد با آنچه به آن برسد، یکسان باشد. کسی که مبتهج ابزارآلات تولیدی تمدن الحادی می‌شود، بی‌آنکه بخواهد نصیبی از خسران ناشی از آن سبک زندگی را متحمل خواهد شد و بخشی از سرمایه عمر خود را به جای صرف در عمران آخرت، صرف تهیه آن ابزار خواهد نمود. علاوه بر ستاندن «ایمان»؛ که دیگر خسارت‌ها در مقابل آن به منزله «هیچ» و غیرقابل ذکر است، تمدن الحادی صدمات بسیار پرشماری دارد که تنها عامل مخفی ماندن آن، «جهالت عمیق و گسترده» بشری، و «حبّ» کر و کورکننده است. گران شدن اداره زندگی، دیگر آسیب بزرگ تمدن الحادی است که با طولانی کردن فهرست نیازهای مطبوع نفس، شهروند فریب‌خورده را گرفتار تهیه آن می‌کند و او که به قصد برخورداری از “آزادی” و نیل به انواع “لذت”ها، تابع آن شده بود، “اسیر” و “ذلیل” فراهم آوردن ابزاری می‌شود که روز به روز به تعداد آن افزوده می‌شود و اسارت و ذلت او را بیشتر می‌کند.

“به راستی چه می‌یابد کسی که خدا و آخرت را از دست می‌دهد و چه از دست می‌دهد کسی که به خدا باور دارد و با ایمان به آخرت، در سراسر عمر خود، آرام است.”[2472]

سیاست بانیان تمدن الحادی آن است که با سوءاستفاده از ساده‌لوحی نگهبانان قلعه اسلام، آنان را خام تبلیغات خود کنند و با تقبیح خشونت، خود را از چشیدن زهر شمشیرهای محافظان، مصون دارند و با فتح مسالمت‌آمیز حصن مسلمین، هر آنچه به ذهن شیطانی‌شان خطور می‌کند بی‌آنکه نگران پیامد آن باشند، اظهار نمایند و انواع فساد را نُقل بازار کنند و هراسی از جنبیدن غیرت احدی نداشته باشند، بالاترین کفرگویی‌ها را مرتکب شوند و آن را کلامی «علمی» قلمداد کنند و منافقان ساده‌لوح را سپر بلای خود گردانند.

آیا خام‌شدگان به سخنان فریبنده آنان از خود نمی‌پرسند اگر خشونت با ملحد و منافق و فاسد و مفسد بد است، پس حدود الهی تعیین شده برای مجازات آنان در دنیا و نیز، جهنم و عذاب‌های الیم و عظیم و مُهین و شدید و ابدی اش در آخرت برای چیست؟! آیا مدافعان از ملحدان و مفسدان راضی می‌شوند آنان با چرب‌زبانی، وارد حریمشان گردند و پس از هتک ناموسشان، آنان را به گفتگو و مذاکره دعوت کنند و برای اسکات آنها، به ابزاری اشاره کنند که مصنوع تمدن آنهاست و این معامله و هتک ناموس در ازای در اختیار گذاردن ابزار را، تجارتی منصفانه قلمداد کنند؟! آیا اگر آن ناموسْ به غارت رفته، با اباطیل آنان راضی گردد، نباید به ساده‌لوحی خود اعتراف کند؟!

از جمله نتایج فقدان یا ضعف غیرت دینی آن است که ملحدان و بولهوسان، در کسوت “فیلسوف” و “هنرمند”، ارزشهای اسلامی و اعتقادات دینی شهروندان را به بازی و مسخره بگیرند و به علت عدم مواجهه با واکنشی بازدارنده، آن روال را ادامه دهند تا با خالی کردن دین از محتوا و قانع ساختن جامعه به داشتن اسمی از آن، در فردای مواجهه چنان جامعه‌ای با انواع فساد، ناکارآمدی دین و بطلان آن را نتیجه بگیرند. آنان با تمسخر و تحقیر، سعی می‌کنند جلوی هر روالی که به نامطلوب شدن اوضاع از نظر آنان می‌انجامد و آنها را از موضع فیلسوف و هنرمند «مدعی»، به جایگاه ملحد و بوالهوس «متهم» می نشاند را، بگیرند.

اسلام برای ایمن نگه‌داشتن حصن دین از سقوط به دست ملحدان و منافقان، به پاشنه آشیلی به نام “روابط خانوادگی” نیز توجه داشته و مؤمنان را از به دوستی گرفتن پدران و برادرانی که کفر را بر ایمان ترجیح می‌دهند، برحذر می‌دارد[2473]و به آنان تفهیم می‌کند که غیرت دینی، بر تعصب فامیلی مقدم است.