زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه
4-1-3-1-3. اضلال الهی

عارضه طبیعی کم‌اعتنایی به دین و تعلم معارفش، شناخت ناقص از آن است؛ عارضه‌ای که جهل به اضلال الهی، از جمله آن است. شناخت سطحی و عوامانه از دین موجب می‌گردد برخی از صفات خدا از جمله رحمت و هدایت او برجسته شده و برخی دیگر از آنها مانند غضب و اضلالش به محاق برود. چنین شناخت ناقصی از دین، موجب تحلیل‌ها و انتخاب‌های نادرست در زندگی می‌شود. بهشت جای نیکان و پاکان است، اگر عرصه حیات زمینی به گونه‌ای باشد که غیرنیکان و پاکان نیز، موفق به انجام عملی بشوند که در قیامت، مطالبه‌گر بهشت باشند، طیب و خبیث مخلوط شده و بهشت نیز، مانند زمین زندان مؤمن می‌شود. اگر قوانین جاری الهی به گونه‌ای باشد که مجرم بیماردل، با وجود خباثت باطن، بتواند با استدلال عقلی، ایمان به مبدأ و معاد را کسب کند و باایمان از دنیا برود بی‌آنکه لوث باطن خود را پالوده باشد، بهشت دیگر دارالسلام نخواهد بود و آلودگان نیز، توان نشستن بر تخت‌های مطهّر و تمتع از نعمات بهشتی را خواهند داشت.

برای جلوگیری از چنین جَوری، صفت اضلال الهی موجب می‌گردد صحنه دنیا به گونه‌ای چیده شود که ناپاکان، توان تحصیل مجوزهای دخول به بهشت را نداشته باشند و ایمان، رابطه مستقیمی با وضع باطنی انسان داشته باشد، لذا کسانی که به جای تزکیه نفس، به پوشاندن امراض آن رضایت داده و با اطمینان، وارد میدان دنیاطلبی و لذت‌جویی شده باشند، خدا آنان را در هدفی که انتخاب کرده‌اند، یاری می‌کند[2604] و آنان این یاری الهی را، مؤیدی بر کفر و عصیان خود پنداشته و در پیمودن راه ضلالت، استوارتر قدم برمی‌دارند تا با افزدون بار گناهان،[2605] هم هر گونه بهانه‌ای برای دخول به بهشت از آنان سلب شود و هم، با همان نعمات، غرق در دنیا گشته و پیش از عذاب اخروی، در دنیا نیز معذب شوند.[2606]

جامعه‌ای که از این صفت الهی غافل باشد و فردای دنیاگرایی، خود را بهره‌مند از انواع نعمات ببیند، چنان وضعیتی به سدّی استوار در برابر تحقق تمدن اسلامی تبدیل می‌شود؛ وضعیتی که تنها راه تغییر آن، توجه به فتنه بودنش و تلاش برای رهایی و خروج از آن با تغییر جهت حرکت جامعه به وسیله تقویت باور به آخرت و لزوم پرداختن به زیور باطن، به جای آراستن ظاهر است.

در قضایایی همچون مأموریت حضرات موسی (ع) و هارون (ع) به سوی فرعون، که فرعونیان با حقیر شمردن آنان و با اظهار اینکه،” قوم و قبیله شما بردگان ما هستند”، دعوت آنان را تکذیب کردند،[2607] ممکن است این سوال مطرح شود که، “چرا خدا چنان کسانی را برای این کار برگزید، در حالی که روشن است «دعوت به ایمان» آنهایی که داعیان را، جزئی از بردگان خود می‌دیدند، محکوم به شکست است؟” به تعبیر دیگر، خدا باید کسانی را برای دعوت ایشان گسیل می‌داشت که به لحاظ ظاهری و مُکنت دنیوی، تناسبی با وضع آنها داشت. معنای این سؤال که ناشی از نقص در خداشناسی و افراط در استناد به صفات رحمانی و نادیده گرفتن صفاتی مانند اضلال الهی است و در واقع ریشه در جهل بشری دارد این است که “خدا باید ملاحظه «خطاها و استکبار» بندگان را می‌کرد و با آنان با نوعی تخفیف رفتار می‌کرد” . این توقع از آن جهت نارواست که انتظار دارد انتخاب انسان، تأثیری در رفتار با او نداشته باشد. کسانی که با حرکت در مسیر خلاف حق، خود را از مقصد دور نموده و با آلودن خود به دنیا و تفاخرات واهی آن، به اقامت در اسفل سافلین رضایت داده و امکان خروج از «ظلمات به نور» را از خودشان سلب کرده‌اند، باید جزای انتخاب نادرستشان را بدهند. آنچه جای سؤال می‌توانست باشد اینکه،” پس، ارسال داعی برای چیست؟” که از آیات متعددی از قرآن می‌توان فهمید که برای «اتمام حجت» با آنان، و نیز به «ظهور رساندن» کفر و عصیان و طغیان ایشان برای استناد در روز قیامت است.

آیه 128 طه[2608]، از اقوام بسیاری در گذشته خبر می‌دهد که غافل از کفر و فسق و عصیان خود، آسوده‌خاطر در کوچه و بازار در حال قدم زدن بودند که هلاکت الهی به سراغشان رفته است؛ خبری که نشانه‌هایی برای صاحبان خرد دارد و در آیه بعدی،[2609] علت گرفتار نشدن منکران اسلام به عذاب الهی به مانند آنچه آنان گرفتار شده بودند را، وجود قضایی سابق از سوی پروردگار در تأخیر عذاب این امّت بیان می‌دارد.[2610] این قضا همان طور که مستمسکی برای منکران صدر اسلام بود و در قامت یک اضلال تمام عیار برایشان ظاهر شد و آنان، از عدم نزول عذاب همگانی مشابه عذاب‌هایی که بر منکران دعوت دیگر انبیاء نازل شد، نادرستی ادعای دعوت ایشان را نتیجه گرفته و در ضلالت خود استوارتر شدند، برای منکران و منافقان همه اعصار قابل تکرار است و نتیجه اجتماعی آن، شدیدتر شدن جبهه‌گیری آنان در مقابل مؤمنان و آسیب دیدن انسجام جامعه است و از لوازم آن، این است که هر چه تعداد فاسقان و منافقان در جامعه بیشتر باشد، انسجام اجتماعی کمتر شده و تحقق تمدنی مطلوب، از دسترس دورتر خواهد ‌شد. لازمه آن لازم این که، از جمله وظایف حاکمیت به عنوان تنظیم‌کننده و مدبّر امور جامعه این است که با اجرای سیاست‌های منسجم، مانع رشد فسق و نفاق در اجتماع بوده و اصطلاحاً “اجازه ندهد شهروندان جهنمی بشوند” که اگر بشوند، آسیب زودهنگام آن متوجه جامعه نیز می‌گردد.