زمان مورد نیاز برای مطالعه: 885 دقیقه

2-2. آخرت‌محور (در مقابل دنیامحور)

بعد از محوریت «خدا»، ایمان به جهان پس از مرگ، دومین شاخصه مهم سبک زندگی اسلامی است و شهروند مؤمن، آن را محل حیات واقعی خود، و دنیا را مقدمه­ ای برای آن می­ داند. او با اعتقاد به اینکه، در إزای افکار و اعمالی که دارد، محاسبه خواهد شد، سعی می­کند کارنامه مقبولی از حیات دنیا برای خود فراهم کند، لذا در پی کسب رضای حسابگر آن روز برآمده، در برابر خواهش­های نفس، و میل به بی ­بندی آن مقاومت می­کند و با لجام زدن به آن، اختیار حرکت را به عقل می­دهد، از تجاوز به حقوق دیگران خودداری می­ کند و در دوَران امر بین «راحت مذموم» و «دشوار ممدوح»، خردمندانه سختی را بر آسانی ترجیح می­دهد، چرا که می­داند فتح قله­ های سعادت، جز با غلبه بر نفس راحت­ طلب، میسور نخواهد شد.

به شهروند مسلمان آموخته­ اند که اوضاع انسانها در روز واپسین، لزوماً مطابق روال شکل دنیوی آن نبوده، و چه بسیار کسانی که، وضعی دگرگون خواهند داشت؛ صدرنشینانی که زیر دست و پا خواهند بود و زیردستانی که در صدر خواهند نشست.[310] آگاهی به چنین وضعی، تحمل دشواری­ها و محرومیت­های زیست صادقانه و مؤمنانه، و صبر بر سیاهی شب های مصائب و ابتلائات، به امید طلوع صبح گشایش را آسان می­ نماید.[311] او، دلخوش به حسابگر عادل آخرت، بی­ عدالتی­ ها را پشت سر می­گذارد و در صورت عدم توان استیفای حقوق ضایع شده­ اش، امیدواری پس گرفتن آن در روز نیاز، یأس او را به امید بدل می­کند. چنین عقیده ­ای، او را از تعدی به حقوق دیگران برای جبران حقوق ضایع شده ­اش، باز می­دارد. او، با علم به اینکه، آخرت تفاوت اساسی با دنیا داشته، و روزی است که در آن، هیچ کس از عوض دیگری جزا داده نمی­شود، شفاعتی به استقلال وجود ندارد، عوضی قبول نمی شود، یاری گری به جز عمل صالح وجود ندارد،[312] به جای صرف عمر در لغویات و لاطائلات، به فراهم کردن توشه همّت می­گمارد.

او می ­آموزد که، «نیّت» خیر نیز بی ­پاداش نیست و تحقق خارجی آن نیّت، اجری ده برابر دارد.[313] این علم، نسیه بودن اجر را تا حدودی جبران می­کند. همچنین، علم به اینکه “صرف مال در راه حق، پاداشی صدها برابر دارد”،[314] دل کندن از آن را برایش میسور می­کند و نتیجه­ اش، معامله­ ای دو سر سود است: مالی که؛ نه در جهت «هوای نفس» و یا لااقل در امور «زندگی فانی» بلکه، در مسیر حلّ مشکلی از جامعه صرف شده است و با بازپرداخت چند صد برابری آن در آخرت، موجب آبادانی دار جاودان می­گردد. جامعه اسلامی با چنین شیوه­ ای، کاروان زندگی را در فضایی آکنده از صفا و صمیمیت پیش می­برد و برای تحقق بسیاری از اهداف خود، بی­ نیاز از تخصیص بودجه است، چرا که انگیزه شهروندانش در آباد کردن خانه ماندگارشان، ضامن تأمین هزینه اموری است که در فرض عدم این اعتقاد، نیازمند پشتوانه مالی هنگفتی بود. اسلام با تحریض شهروندان به باقیات صالحات،[315] علاوه بر کاستن از دل بستگی­های مضرّ و اضطراب­ آفرین به دنیا، به توزیع عادلانه ثروت، و تقلیل فاصله طبقاتی کمک می­کند.

باور به روز قیامت، علاوه بر فوائد فردی، عاملی بسیار قوی در ارتقاء سلامت روابط اجتماعی است که جهت افزایش ایمان به آن، روایت نمونه­ های مشابه، در کتاب راهنمای شهروندان مسلمان آمده است.[316] قرآن، داستان پاره ­ای از اقوام پیشین را بیان نموده، و در چندین جا، آن­ها را تکرار کرده است[317] تا درس ماندگاری برای شهروندان آخرت ­باور[318] داده باشد. مطابق روایت فرقان، در آن روز، شهروندان منکر آخرت که معترض اوضاع رقت­ بار خویش ­اند، جواب می­شنوند که حال نزارشان، معلول استکبارشان در مقابل دعوت رسل بوده است؛ همانها که عدم یقین خود به روز واپسین را، بهانه شانه خالی کردن از قبول دعوت کرده،[319] و با رها گذاردن و فربه نمودن نفس، زندگی دیگر شهروندان را تحت ­الشعاع چموشی و توحّش آن کرده، و حتی آن را تباه نموده ­اند؛ عاقبتی که در اثر انباشته شدن کردار سوء، و نمایان شدن تبعات آن است، نتیجه به سخریه گرفتن سبک زندگی دینی،[320] و محدود­کننده طبیعت مایل به فجور، و مهار­کننده استعداد طغیان بود.

به شهروندان منکر معاد، که از انکار خود شادمانند و خود را آزاد از هر قید و بند و حریمی می­بینند، این هشدار داده می­شود که فردای قیامت، سرآغاز روزی خواهد بود که در تنهایی­ شان با عذاب آتش، فراموش خواهند شد، همچنان که در امروز دنیا، آن روز را فراموش کرده اند؛[321] گرفتاری در آتشی که، نه خروجی از آن ممکن خواهد بود[322] و نه، پوزشی مرتفع ­کننده آن![323] هشدارهای مهیبی که دارنده کمترین بهره از خرد را، به اتخاذ طریق احتیاط و پرهیزگاری وامی­دارد.

اعتقاد به معاد، برنامه زندگی یک شهروند را به گونه­ ای سامان می­بخشد که عمده همّت خود را، صرف اغراض کم ­ارزش و ناپایدار دنیوی همچون مال و منال و پُست و مقام و جایگاه اجتماعی نکند؛[324] همّتی که اگر آموزه ­های دینی جلودارش نباشد، زاینده رذایل اخلاقی، و بالمآل، مولّد انواع مفاسد و مصائب و انحطاطات اجتماعی خواهد بود. او، با درک چنین خطر عظیمی، خُمول و خاموشی و فقر و دون­ پایگی را، بر شهرت و اعتبار و ثروت و ریاست ترجیح می­دهد، تا از آفت ­های فربه شدن نفس برهد. او تمام وجهه همت خود را صرف پرهیز از برتری­ طلبی و فساد می­کند، تا استحقاق ورود به بهشت را داشته باشد،[325] چرا که می­داند، در صورت بهشتی نشدن، گزینه دیگری جز دوزخی شدن وجود ندارد.[326]

شهروند مؤمن، با علم به اینکه خدای حکیم جهت تحقق شرایط آزمایش، دلربایی­ هایی برای انسانها از قبیل زن و فرزند و سیم و زر و زرع و مرکب قرار داده است،[327] با استمداد از همان ربّ حکیم، فریب دنیا را نخورده، و خود را به آن نمی­ آلاید، بخلاف شهروند منکر آخرت، که فریب همان­ها را خورده، و متاع بهتر و ماندگار آخرت[328] را از دست می­دهد، از آن روی که تابع نفس و تارک عقل است؛[329]عقل؛ همان عطیه گرانبهای الهی که حصن حصینی در برابر نفس لذت­ جو، و اماره به سوء است و در موارد متعددی از آیاتی که به مقایسه بین دنیا و آخرت پرداخته، به بهره ­گیری از آن پاسبان خدادادی توصیه شده،[330] و ترجیح متاع جاوید بر فانی، مقتضای عقل دانسته شده است.[331] خطر نسیان آخرت و دل بستگی به دنیا به حدی است که ممکن است شهروندی را بعد از توفیق قرار گرفتن در صف معتقدان، از آن خارج کرده و داخل در زمره منکران نماید؛[332] خطری که با تقلید و تبعیت و اقتباس از تمدن فریبای الحادی، و سبک زندگی نفسانی آن، بیخ گوش مؤمنان به کمین نشسته، و مترصّد غفلت و زنگارگرفتگی قلب آنان است.

شهروند مؤمن، با اذعان به دارالبلاء بودن دنیا و علم به اینکه، زینت دنیا نه برای فریفته شدن،[333] بلکه برای چشم بستن بر آن، و رد شدن از وادی حیرت، و ورود به دایره معرفت، و باز شدن چشم جهان ­بین است، و با ایمان به اینکه، صحنه دنیا برای شناسایی خردمندی است که فریب تمر و ثمر مسموم دنیا را نمی­خورد و کام خود را بر حلاوت فریبای آن می­بندد، تا با شهد ایمان و یقین، کام روا شود، تن را لاغر می­کند تا جانش فربه شود.[334] از اینرو، وی معنای «ضیافت» با «گرسنگی» را می­فهمد[335] و از آن، برای غلبه بر نفس طمّاع خود، بهره می­گیرد.[336]

امّا همانطور که تاریخ گذشته و حال بشر حاکی از آن است و قرآن نیز، در آیات پرشماری به آن تصریح کرده است، سوگمندانه باید اذعان کرد که عده شهروندان بی ­اعتنا به آموزه­ های دینی، و فریفته­ به زینت دنیا، فراوان است و تنبّه از هشدارها، و بهره ­برداری از رهنمودها در حداقل­هاست؛ واقعیت تلخی که موجب بروز انواع فسادها و ریخته شدن خون­های بسیار است. اکثریتی که با عقل مشوب به جهل خود، قادر به فهم دعوت ناصحانه رسولان نبوده، و قدرت ذهنی آنان، یارای گذر از ظاهر فریبای دنیا، و درک باطن فتنه­ گرش را ندارد، لذا در دام آن اسیر می­شوند و شیطان، با وساوس خود به این جهالت می­افزاید و حال معنوی «زشت و ویران» آنان را، در نظرشان «زیبا و آباد» جلوه می­دهد[337] لذا این اکثریت، به خود جرأت داده و اقلیت مؤمن آگاه به فتنه بودن زینت دنیا را به سخره می­گیرند؛[338] مؤمنانی که به علت اعتقاد به آخرت، و تلاش برای آبادی آن، اندوخته دنیوی چشمگیری نداشته، و علاوه بر محنت مبارزه با دشمن درون، ریشخندها و تحقیرهای شهروندان دلخوش به دنیا را نیز تحمل می­کنند،[339] صبورانی که ظاهر خوش سخره­ کنندگان، فریبشان نمی­دهد چرا که باور دارند این گونه فراوانی و برخورداری؛ نه مایه سعادت و خوشی بلکه، سبب شقاوت و عذاب است.[340] شهروندان مؤمن، این دلگرمی را نیز دارند که در ورای محرومیت از عزت­ها و دلخوشی­های زودگذر دنیا، تفوّق در دیار جاویدان، با ایشان است.[341] از خواص اعتقاد و توجه به آخرت آن است که، مدارا با شهروندان دنیاطلب و تحمل آزار آنان را تسهیل می­کند.[342]

قرآن با تشبیه حیات (زودگذر) دنیا، به سبزه هایی که در پس یک رگبار، رشد کرده و زارعان را به تعجب و ابتهاج وامی دارد، ولی پس از اندی، به زردی گراییده و به هیزمی بی مشتری بدل می شود، آن را “لهو و لعب و زینت و مسابقه ای کودکانه برای فخرفروشی و ازدیاد مال و اولاد” معرفی می کند که چیزی جز متاع فریبنده نیست.[343] در تمثیلی دیگر، این حیات زودگذر به گیاهانی خوردنی تشبیه شده است که پس از نزول آبی از آسمان، پدیدار شده و زمین از سبزی و خرمی آن، مزیّن می شود و مردمانش، خود را قادر بر تصرف آن می پندارند که ناگهان، فرمان خدا در می رسد و آن همه زینت و زیور را، به خشکی بدل می کند، گویی که دیروز هیچ نبوده است.[344]

مضافا بر این گونه مثالها، هر کسی می داند که دیر یا زود، روزی لامحاله طعم مرگ را خواهد چشید[345] و لاجرم این دنیا را ترک خواهد کرد، پس حکم عقل، دل نبستن به آن، و همت برای آبادانی دار قرار است اگرچه احتمال وجود چنین نشئه ای، به خاطر کاهلی آدمی و عدم عنایت درخور به آن، در حد ظن و گمان باقی مانده باشد؛ نتیجه ای که حاصل تلاش شیطان حسودی است که زخم خورده آدم ابوالبشر است و برای انتقام جویی از او و ذریه اش، به عزت خدا قسم یاد کرده است. [346]

دین برای تسهیل دل کندن شهروندان از بازیچه های دنیا، این معرفت را پیشتر و قبل از درک دیرهنگام آن در آخرت، در اختیار آنها قرار داده است که کل زندگی چند ده ساله دنیا در آخرت، به اندازه یک روز و یا کمتر از آن به نظر خواهد آمد، پس شایسته و عقلانی است که، سعادت ابدی را با راحتی و فراغت یک روزه دنیا، معاوضه نکنند.[347] همچنین به اطلاع آنان رسیده است که روز واپسین، روزی بس دشوار است؛ روزی که انسان از خویشان خود نیز گریزان است؛ از برادر، از مادر و پدر، از همسر و پسر؛ روزی که هر کسی به قدری گرفتاری دارد که او را از پرداختن به دیگران باز می دارد![348] روزی که هر کس، هر چه فرستاده، می بیند و به سوی معبود حقیقی خود برگشت داده می شود.[349] توجه به چنین احوالی، انسان را از ظلم به حقوق دیگران، به بهانه تأمین معاش خانواده، و یا کسب مقام و اعتبار به بهای سعایت و توطئه علیه دیگر شهروندان باز می دارد.

اهمیت فراوان شاخصه «آخرت محوری» در زندگی یک شهروند مسلمان و علت تاکیدات مکرر آن در سفارشات دینی[350] از آن روی است که، در صورت فقدان باور واقعی به وقوع چنان روزی، بدون رسیدگی به دیگر اعمال نیک و بد او، به سوی «دوزخ» رهنمون می شود و این عاقبت سوء؛ که بدتر از آن وجود ندارد، خطری نیست که برای «برنامه نویس زندگی» مورد غفلت واقع شود. خدای رب العالمین، با «زیانکارترین» خواندن منکران معاد، آنان را ره گم کردگانی معرفی می کند که غافل از گمراهی خویش بوده و گمان دارند به کار نیکویی مشغولند؛[351] کسانی که با عمل نکردن به فرامین الهی و عدم باور قلبی به آن، نظام خلقت و بعثت را به سخره گرفته اند[352] و گمان کرده اند که اندوخته های مادی آنان، برایشان مایه خیر و برکت است![353] گزینه جایگزین این بدگزینی، ایمان به حساب روز واپسین و عمل صالح است که نتیجه چنین گزینشی، پاداش جاودان است. [354]

با این همه دلایل عقلی و شرعی، طبع غالب بشر، ترجیح و تقدیم جانب حیات دنیوی، بر آخرت است؛ حقیقتی تلخ که در صحف پیش از قرآن؛ در کتاب های ابراهیم (ع) و موسی (ع)، نیز به آن اشاره شده است.[355] این صریح قرآن است که، منکران معاد در قدر و منزلت در پیشگاه الهی، همانند چارپایان بوده و بهره مندی آنان از اطعمه و اشربه، به مانند چریدن بهائم است.[356]

هدف خدای رب العالمین از ارسال رسل و انزال کتب، جهت دادن به این طبع طمّاع انسان[357] است تا او، این نیروی قوی را، در مسیری عقلانی مصرف کند؛ تلاش برای کسب موجبات مغفرت پروردگار و بهشتی که وسعتی به گستره آسمانها و زمین دارد و آماده سکونت خداترسان است؛[358] کسانی که از ترس خدا، مشفق هستند و به آیات خدا، ایمان دارند و به او شرک نمی ورزند و از آنچه خدا روزیشان کرده، انفاق می کنند، در حالی که همچنان، از اینکه در پیشگاه خدا حاضر خواهند شد، قلوبی ترسان دارند.[359] خدا، مشتاقان کسب مدال و بالا رفتن از سکوهای افتخار را، به تلاش برای کسب مدال «ابراری» و تکیه بر اریکه های پرافتخار بهشتی و نمایان شدن برق شادی بر چهره ها و پذیرایی با شرابی ناب ترغیب می کند و با توصیف مزایای آن، از آنها می خواهد وارد میدان این مسابقه گردند؛[360] درجات و سکوهایی که آرزوی هر مومن دلرحمی است که بقیه بندگان نیز، از آن محروم نباشند ولی پاسخ خدا به چنین احساسی این است که، بهشت و عطایایش، تنها از آن کسانی است که در آزمون دنیا، نمره قبولی گرفته باشند، پس سزاوار آن است که به جای غصه برای دنیاگرایان، در اندیشه کسب مدارج بالاتر اخروی خویش باشند.[361] چرا که، گمراهی و عدم پذیرش دعوت حق، زیانی متوجه شهروند مؤمن نمی کند.[362]

کسانی که سودای هر دو جهان دارند، بسیارند؛ از سویی توان دل کندن از لذیذ دنیا را ندارند و از سوی دیگر، از مواجهه با وعده های اخروی خائفند. آنها می خواهند به گونه ای عمل کنند که اگر جهان پس از مرگی هم نباشد، ضرر نکرده باشند ولی، این چیزی نیست که هدف خدای ممتحن باشد. این طریق، همانی است که منافق در پی آن است اما واقعیت آن است که در دو راهی ها، قدم زدن در هر دو مسیر، نشدنی است.[363] جهان، بر پایه عدل استوار است و تلاش هیچ کوشایی، بی پاداش نمی ماند؛ پاداش تلاشگر عجول بی ایمان، در همین دنیای عاجل پرداخت می شود، با آتشی در ماورای آن،[364] و جزای ساعی عاقل با ایمان، در آخرت داده می شود، تحت عنوان «شاکران».[365] سنت خدا این است که هر کس را، در راستای آنچه می خواهد، یاری رساند.[366] پر واضح است آنچه ارزش والاتری دارد، بهاء و هزینه متناسب با خود را دارد. بهای آخرت، تقدیم متاع و دارایی دنیاست؛ تقدیم جان و مال و فرزند و آبرو! هر چند، این ارزشمندان در دنیا، در مقابل عوض اخروی آنها، متاعی اندک اند.[367] تحصیل آخرتی آباد، مقصودی نیست که بی سعی و تلاش میسر شود؛ ایمانی استوار و تلاشی مستمر نیاز دارد.[368] آخرت، روزی است که آنچه به کار می آید، نه فرزندان تحصیل کرده و صاحب مقام و احترام!، و نه املاک و مستغلات، نه حسابهایی از زر و ارز انباشته، و نه دیگر معیارهای اعتباری دنیوی؛ بلکه تنها متاع با ارزش، «قلب» سلیم از کفر و شرک و کبر و حرص و حسد است.[369] با این حال و علی رغم وجود انبوهی از هشدارهای منقول و معقول، نتیجه خلاف انتظار است. وجود خیل کثیری از مردم ناآگاه به مصلحت واقعی خویش؛ مردمانی که آگاهی های آنها، محدود به ظواهر و پوسته ای از زندگی دنیوی است،[370] نشان از توفیق ابلیس در غافل نگهداشتن بنی آدم است.[371] پیشنهاد طراح زندگی اسلامی، چیزی نیست که این حجم مقاومت در برابر آن، متوقع باشد!

نوع و تأثیر میزان خسارت، به نوع دیدگاه انسان و «مکتب» متبوع او به جهان بستگی دارد. مکتبی که معتقد است زندگی، منحصر به همین جهان مادی است، خسارت «پیرو» خود را نیز، در محدوده آن تعریف کرده و بیشترین خسارت را، آسیب دیدن «جان» در مرحله اول، و «مال» در مرحله بعدی می داند؛ خسارتی که در غالب موارد، با پرداخت مقداری وجه ارزشمند دنیوی، قابل جبران است، ولی در مکتبی که به وجود جهانی در ورای این دنیای مادی معتقد است، خسارت معنوی؛ به جهت اهمیت و ماندگاری بیشتر آن، از درجه اهمیت بالاتری برخوردار بوده و بالاترین خسارت را، خسارت نفس و روح می داند؛[372] خسارتی که در اثر بی ایمانی یا ترک عمل صالح[373] به بار می آید و دنیایی طلا به پری کره زمین نیز، جبران خسارت آن را نمی کند.[374]

جامعه مسلمین، متشکل از شهروندانی با درجات اعتقادی متفاوت است؛ عده ای عزمی راسخ برای اجرای فرامین الهی دارند، و دیگرانی به علت سستی عقیده، اراده ای متزلزل و شیوه ای محافظه کارانه داشته و اسلام ایشان، جهت تامین امنیت جان و مال و آبروست. گروه نخست، در پی تزکیه نفس بوده و دامن آمال و آرزوی تحصیل مال دنیا را برچیده و بر تحصیل ایمان و کمال، کمر همت بسته اند و شب و روز را، نه به عنوان ظرفی برای تحقق آرزوها و لذت جوئی ها بلکه، بعنوان زمینه ای برای به جای آوردن شکر خدا و یاد و رابطه با او می دانند[375] و در مقابل، محبّان دنیا، عمر را عرصه تحصیل مشتهیات نفس نموده و برای فراهم شدن زمینه عیش افزون، منتظر افول دولت ایمان هستند و شیطان، با امید دادن به تحقق چنان آرزویی، آنان را فریب می دهد، تا اینکه مرگشان فرا می رسد. این دو گروه، پس از مرگ، باهم به جهت سابقه آشنایی و همزیستی، همکلام می شوند[376] و گروه دوم با مشاهده بهروزی گروه نخست، از ایشان درخواست می کنند که از نوری که دارند، آنها را نیز بهره مند کنند. پاسخ شهروندان مطیع به عاصیان این است که آنها خودشان را به خاطر نفاقی که داشتند، به هلاکت افکندند و به انتظار خاموشی چراغ دولت ایمان نشستند و در حقانیت دین تردید کردند و آمال و آرزو فریبشان داد، تا اینکه مردند و با چنان فرجامی مواجه شدند.[377]

به شهروند مومن، هشدار داده می شود مواظب غلبه احساساتش باشد. او که به دلرحمی عادت دارد، بیم آن می رود به خاطر تامین دنیای همنوع، آخرت خود را به خطر بیاندازد و این خطر، در مورد اعضای خانواده شدیدتر است، چرا که ممکن است گلایه همسر و یا لابه فرزند، دل او را لرزانده و برای تامین خواسته آنان، فریب دنیا و شیطان را بخورد، لذا این تنبّه به وی داده می شود که مراقب باشد، چرا که برخی از همسران و فرزندان، دشمن دین و عقبای اویند.[378] به او گوشزد می شود که اموال و اولاد را؛ نه به چشم دارایی بلکه، به دیده وسیله امتحان بنگرد[379] و مراقب باشد که او را از یاد خدا غافل نکنند که در آن صورت از زیانکاران خواهد بود[380] و این را هم بداند که در روز قیامت، نسبت ها و رابطه خویشاوندی برداشته می شود و همانها که بخاطر ایشان، حق دیگران را تضییع می کرد، سودی به حالش نخواهند داشت.[381]

البته تنها دلخوشی شهروند سرسپرده به دین، سپرده مضاعفش نزد خدا[382] و جزای بی پایان اخروی او[383] نیست، بلکه نتیجه دنیوی حسنات وی نیز تضمین شده است، با این تفاوت که، آنچه برایش پس انداز می شود، بیش از آنی است که نقدا دریافت می کند.[384] پاداش «سکونت در بهشتی خرم، در جايگاهى پسنديده، نزد فرمانروايى مقتدر»،[385] چیزی است که برای او، ذخیره شده است. این پاداش، نتیجه معامله و تجارتی است که شهروند مؤمن با خدا می کند؛[386] معامله ای با مبیع «نقد» و ثمن «نسیه»؛ مال و جانی «حاضر»، با باغ و کاخی «غایب»؛ معاوضه ای که فقط ایمان به غیب، جرأت آن را ایجاد می کند و پاداش محیرالعقول جاودان، ثمره این جرأت معقول است.

آخرت ویران، تا پیش از مرگ، قابل آباد کردن است و خدا با قبول توبه شهروندان عاصی، فرصت جبران می دهد و پاداش پشیمانی را، بخشش خطاهای پیشین قرار داده است.[387] نتیجه چنین تشویقی، جذب و اصلاح بخشی از فساد در جامعه است، بدون اینکه هزینه ای برای دستگاه حاکمه داشته باشد، چرا که مشوق آنها، پاداشی آنْ جهانی است.[388] هدف برنامه ریز جامعه اسلامی، پیشگیری از بروز کفر و عصیانی[389] است که، آرزوی نیستی و یکسان شدن با خاک، عاقبت آن است.[390] اسلام، به راهی تشویق می کند که پایان آن، صوت دلنواز “گوارایتان باد!”[391] است و کارنامه ای در دست «راست»،[392] که حاکی از فتح قله رستگاری است؛ ثمره ای که حاصل ترس از خدای غائب از نظر، مبارزه با نفس اماره و منع آن از بسیاری از لذت ها[393] و تبدیل آن به نفس آرامش یافته است؛ نفسی که سزاوار خطاب «بنده من» خدای منان می شود. [394]

در قرآن، در بیش از پنجاه آیه، «دنیا» با عناوینی تحقیرآمیز و حاکی از کم ارزشی و غیرشایسته اعتماد بودن یاد شده است: گاه آن را متاع،[395] گاه وسیله فریب،[396] گاه عنصری عرضی و ناپایدار،[397] گاه بازیچه،[398] گاه انتخابی بد[399] و غیر سزاوار انتخاب،[400] گاه سبب عذاب[401] و فتنه و گمراهی.[402]

این تخفیف، گاهی هم در ضمن تمثیل بیان شده است[403] و گلایه و اعتراض آفریدگار به بندگان این است که، چرا تعقل نکرده و فریب ظاهر دنیا را خورده اند[404] و «وسیله»[405] را به جای «هدف» گرفته و گزینه غیرشایسته ای را برگزیده اند!؟[406] در حالی که آنچه شایسته و بایسته انتخاب و سرمایه گذاری است، زندگی ماندگار آخرت است؛[407] عیشی نورانی، در جایگاههایی خرم و جاوید،[408] با نعمتهایی شایسته رغبت.[409] البته اصراری به انتخاب آخرت نیست[410] و خدا هر کس را در راهی که برگزیده، یاری می کند.[411] امداد الهی به مؤمنان، توصیه ایشان به اعراض از منکران و دنیاطلبان است.[412]

برای تقبیح دنیاگرایی همین بس که اعلام می شود، حساب و پاداش شهروندان دنیاگرا، در همین دنیا داده خواهد شد و اثری از اعمال نیک احتمالی برای آخرت ذخیره نخواهد ماند و آنچه خواهد ماند، آتش است؛ [413] آتش جهالت ترجیح دانی بر عالی، و فانی بر باقی! کسانی که برای رهایی از مسئولیت های بندگی و به خاطر اسارت در دام نفس و زینت های دنیا، متکبرانه بهانه هایی را برای ردّ دعوت رسولان می آورند، خدا اعمالشان را همچون غباری پراکنده خواهد کرد[414] و مأوایشان، جهنم است.[415]

مفهوم اینکه شهروندان دنیاطلب و منکر معاد، در آخرت آرزو خواهند کرد که ای کاش، برای «زندگی خود» توشه ای می فرستادند[416] آن است که، «زندگی» همان است که در آخرت خواهد بود و دنیا، مسیر زندگی و پلی برای رسیدن به آن است و نه خود آن. توصیه طراح سبک زندگی اسلامی به شهروندان این است که، در مسیر حرکت به سوی آخرت، به زیورآلات کنار جاده خیره نشوند، چرا که آنها، دامهایی است برای سطحی نگران.[417]

به اطلاع شهروندان رسانده شده است که از جمله گواهان روز قیامت علیه آنها، اعضای بدن خودشان خواهد بود. [418] علم به این موضوع می تواند تعصب و حمیّت فرد را برانگیخته و او را از خطا و گناه باز دارد، زیرا تصور شهادت اعضایی که انسان، جهت راحتی و لذت آنها، اقدام به خطا و عصیان و کفر کرده و حقوق مردم و خدا و خود را تضییع نموده است، بر نفس آدمی بسی سنگین است.

گزارش اتفاقاتی است که در آن روز رخ خواهد داد، از دیگر اموری است که؛ علاوه بر تأثیرات فردی و خوف از عوارض کفر و ارتداد و عصیان، می تواند سبب هراس شهروندان از تعدی به حقوق دیگران شود و جلوی ارتکاب معاصی را بگیرد.

تصور اینکه، وقتی منکران معاد به سوی آتش روانه می شوند،[419] ملائکه دوزخ، با لحنی سرزنش گونه از ایشان می پرسند که آیا برایشان، هشدار دهنده ای در مورد وقوع آن روز نیامده بود، می تواند بازدارنده موثری از بدی ها و کژی ها باشد.[420] خدا برای تقویت ایمان به آخرت، قسم ها یاد کرده است.[421]

به شهروندان سست همتی که، به جای ایمان واقعی، به ادعایی از آن بسنده کرده و به اموال و اولاد دلخوش نموده اند، این هشدار داده شده است که، داشته هایی این چنین، جایگزین ایمان نشده و آنها را از غضب و قهر خدا، نمی رهاند. این شیوه از زندگی، نشان از آن دارد که شیطان بر دلهای ایشان مسلط شده و یاد خدا را از دلهای آنان زدوده است و بدین ترتیب، ایشان را در زمره حزب خودش قرار داده است.[422]

در جامعه معتقد به جهان پس از مرگ، دستگاه حاکمه، بسیاری از برنامه های خود را بدون تخصیص بودجه، اجرایی می کند. تحریض به انفاق[423] و زکات[424] و قرض[425] و صدقه[426] و ایثار[427] از جمله راهکارهای حل مشکلات مالی جامعه، بدون نیاز به هزینه از بیت المال است.

کم فروشی و خیانت در ارائه خدمات، از جمله آفاتی است که زندگی را به کام شهروندان تلخ می کند؛ معضلی که عامل آن، ضعف و یا فقدان باور به حساب روز واپسین است و درمان آن، یادآوری و تکرار آن برای «غافلان» و دعوت به ایمان برای «منکران» است.[428]

اسلام، علاوه بر ترساندن از عواقب اعمال سوء، از مسائل عاطفی و روانی نیز به عنوان شیوه اصلاح و تربیت، بهره برده است. بطور مثال، خدا برای تهییج حسّ وفاداری و بازداشتن از عهدشکنی و بی وفایی به سوگندها، به مسائلی نظیر «سخن نگفتن» خدا با ایشان و «نگاه نکردن» به آنها تهدید کرده است.[429]

ذکر جزئیاتی از ثبت اعمال انسانها، پس از اعلان اصل آن، از جمله دقتهای حکیمانه ای است که در توجه دادن به اعمال و رفتاری که افراد برای خود پیش می فرستند، صورت گرفته است.[430] این دقت، در مورد خود انسانها نیز اعمال شده است.[431] خدا برای تقویت باور به آخرت، از صفات خود نیز مایه گذاشته و صادق ترین قائل بودن خود را، مؤیّدی بر حتمیت برپایی روز قرار داده است.[432]

خوف و حزن، از جمله مسائلی است که بشر، همواره دغدغه مواجهه با آنها را داشته و جهت احتراز از آن، اقدامات احتیاطی لازم را انجام می دهد و به تناسب عمق و گستره ای که می تواند داشته باشد، گاه بالاترین هزینه ها را در راستای آن متحمل می شود. این، حقیقتی است که حق آن در امور دنیوی، به طور وافی و کافی ادا می شود ولی انسان ظلوم و جهول، از تسری آن به خوف و حزنی که با برپایی قیامت، می تواند دامنگیر او شود، سخت در غفلت است. در برخی آیات، خدای متعال از این میل فطری محدود مانده، بهره برده و مومنان را به مصونیت از خوف و حزن، بشارت می دهد.[433]

قرآن با اعلان این حقیقت که، عدم اعتقاد به آخرت، به معنای عبث و بازیچه پنداشتن خلقت است، آتش را جایگاه منکران معاد معرفی می کند.[434] گام پس از انذار، وانهادن منکران به خود و تنها گذاشتن آنان، با بازیچه های دنیائی شان است؛[435] اسبابی برای بازی، برای کودکانی میانسال و سالخورده! [436]

به شهروندان، توصیه مؤکّد شده است در کیفیت و کمّیت اعمالی که برای فردای خود، به آن سوی مرز دنیا صادر می کنند، دقت نمایند و از اینکه در اثر گناهکاری، خدا را فراموش کنند و به عقوبت آن، به خودفراموشی گرفتار شوند؛ هشدار داده شده اند.[437]

شهروند مسلمان، علاوه بر وظیفه تامین مایحتاج مادی اهل و عیال، موظف به تامین نوع معنوی آن نیز بوده و حساسیت او به دینداری اعضای خانواده، مورد انتظار طراح زندگی به سبک اسلامی است.[438] همو که برای راحتی و برخورداری چند روز دنیای اهل و عیال، تن به مشقت کار و تلاش می دهد و جهد تمام در ایمن نگهداشتن آنان از گزند حوادث دارد، از او توقع می رود در مورد حیات معنوی ایشان و مصونیت آنان از آتشی که نگهبانان مطیعی! دارد، مسئولیت پذیر باشد.

قیامت، روز ظهور سلطنت خداست؛[439] همو که در دنیا، گوشها برای شنیدن مواعظش، سنگین[440] و زبانها به درشت گویی در محضرش دراز است،[441] در روز قیامت، کسی را جرأت و یارای سخن گفتن بی اجازه نیست؛[442] روز حقی که تنها عاقلان و مطیعان سخنان ناصحان، از آسیب های آن در امان اند.[443]

کم توجهی و بی اعتنایی به «آخرت» و یا انکار آن از سوی بسیاری از انسانها، در جای خود عجیب است، امّا زمانی که این گونه مواجهه، با رویکردی افراطی انسانها به «دنیا» مقایسه می شود، شگفتی از اعمال بشر را بیشتر می کند. اگر عدم همت به ساختن دیار «باقی»، با سست همتی به دنیای «فانی» توأم بود، درک آن چندان دشوار نمی نمود ولی زمانی که انسانها در کنار بی اعتنایی به آخرت، اعتنایی مثال زدنی به دنیا داشته با همتی حیرت آور، در پی ساختن و پرداختن و بالابردن دیوار خانه هایی هستند که حاکی از عزم سازنده، به عیشی پایدار و سکونتی ماندگار است، ناظر حکیم را از این بی عقلی و ستمکاری، به شگفتی وامی دارد و او را، این گونه به گلایه به سخن درمی آورد که: «آیا به هر سرزمین مرتفع، عمارت و کاخی بنا می‌کنید، برای آنکه به بازی عالم سرگرم شوید، و عمارتهای محکم بنا می‌کنید به امید آنکه در آن عمارات، عمر ابد کنید!؟[444] و خیال می‌کنید دائم در این عماراتی که در کوهستان و ییلاقات، با کمال دقت بنا کرده‌اید، به آسایش تعیّش می‌کنید!؟[445]

در روز قیامت، اجتماع کنندگان بر بندگی نفس و شیطان، و گردآمدگان در مجالس لهو و لعب، و خوشحالان به بی بندی و آزادی و عصیان و کفران، جمعشان به پراکندگی و حال خوششان، به اندوه و بدحالی بدل می شود[446] و یکدیگر را بر یاری و همراهی بر باطل، لعن و نفرین می کنند؛[447] اصحاب شمالی که زندگی به اتراف و خوشگذرانی طی کردند و بر گناه هواپرستی و عناد، اصرار کردند و مرگ را، خط پایان فرض نمودند.[448]

همواره بهانه منکران برای انکار روز قیامت، صِرف استبعاد و گمان عدم وقوع بوده است؛ بهانه ای که هیچ پشتوانه و توجیه عقلی برای آن وجود ندارد و تنها عامل اصلی این بهانه تراشی، طغیان برخاسته از جهل بشری است؛ عاملی که از قضا، فراوانی شومی هم دارد.[449] آیا دارنده پایین ترین سطحی از علم و خرد، می تواند برای دفع خطری مانند: «سوختن مکرر پوست و رویش مجدد آن برای عذابی بیشتر»[450] به صرف احتمال عدم وقوع، اعتنا کند؟!